۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

آخر هفته ای که گذشت

سلام بچه های خوب من. باز هم با یک داستان قشنگ دیگر به خانه های شما آمدم تا مدتی را با هم باشیم. خوابتان که نمی آید؟ گشنه و تشنه تان که نیست؟ دستشویی که نباید بروید؟ پس سر جای خودتان بنشینید و نوشته من را بخوانید. اینقدر هم پایتان را تکان ندهید! امروز دوشنبه است و همه ما می بایست با لباس رسمی به سر کار می آمدیم زیرا که قرار است بخش بازاریابی برای تهیه فیلم بازرگانی از همه ما فیلم برداری کند. بنابراین من هم همان کت و شلوار معروف عروسی خودم را پوشیدم و با یک پیراهن سفید و کراوات طوسی چهارخانه به سر کار آمده ام. اگر کسی نداند و من را ببیند فکر می کند که من رئیس کل همه ادارات اینجا هستم. به قول شما ترکانده ام. ولی این کراوات بستن هم خیلی سخت است چون گردن آدم را فشار می دهد و زندگی را سخت تر می کند. تازه امروز صبح فهمیدم که شلواری هم که قبلا به تنم لق لق می زد به زور به پایم می رود و برای بستن دگمه کمرش باید شکمم را به درون فشار دهم. هنوز هم برای تهیه فیلم و یا عکس کسی به سراغ من نیامده است و اگر نیایند حسابی خیط می شوم و دماغم می سوزد. بهرحال من آن کاری را که از دستم بر می آمد انجام دادم و صلاح مملکت خویش خسروان دانند!

این آخر هفته خیلی کارها انجام دادم. شب جمعه همه ما در گاراژ جمع شدیم و تا دیروقت ورق بازی کردیم. اگر یادتان باشد همخانه ام گاراژ را برای دخترش درست کرده و اطاق او را به یک خانم مسن اجاره داده است تا بتواند از پس اقساط خانه اش بر بیاید. ولی آخر شب جمعه آن دو با هم دعوایشان شد و آن خانم مسن گفت که تا آخر ماه جاری بیشتر نمی ماند و از اینجا می رود. اول فکر می کردم که او مرده شور است ولی تازه فهمیدم که او مرده سوز است یعنی جسدها را می سوزاند و خاکستر آن را در کوزه می ریزد و به صاحبش می دهد. حدود ده هزار دلار هم برای این کار می گیرد. (قابل توجه کسانی که دنبال شغل نان و آب دار در امریکا می گردند!) دقیقا نمی دانم برای چه دعوا کردند ولی می دانم که هر دوی آنها به شدت مست بودند و جفنگ می گفتند. من هم هیچوقت خودم را در این دعواها قاطی نمی کنم. یا می خندم و یا اینکه خودم را به نفهمی می زنم و کار خودم را می کنم. اگر هم کسی با من صحبت کند و از یک نفر دیگر بد بگوید به او می گویم که ببخشید من یک کلمه از حرفهای شما را هم نفهمیدم! بیچاره دختر همخانه ام خیلی ترسید چون همیشه می داند که این دعواها عواقب خوشی برای او و آینده اش ندارد. اگر همخانه ام نتواند یک نفر دیگر را به جای آن خانم مسن پیدا کند خانه خودش را از دست خواهد داد چون من هم تا ماه آینده به خانه خودم می روم.

من حدود یک هفته منتظر گرفتن نامه اعتبارم از بانک بودم و در آن مدت یک نفر دیگر خانه چهار اطاق خوابه ای که قرار بود بخرم را خرید! من هم یک خانه دیگر پیدا کردم که سه خوابه است و دیگر آن را قطعی کردم و قراردادش را هم بستم. امیدوارم تا قبل از رسیدن مهمانهایم آن را تحویل بگیرم. خوبی این خانه این است که رنگ شده و تر و تمیز است و موکت های آن هم نو است. فقط باید پنجره ها و حمام و دستشویی آن را تمیز کنم. این خانه را صد و نود هزار دلار خریدم که نوزده هزار دلار پیش می دهم و بقیه آن قسط سی ساله است. حدود صد و بیست و پنج متر است و آشپزخانه آن هم باز است و نسبت به خانه چهار خوابه قبلی خیلی روشن تر و دلباز تر است. سالن اصلی و نهارخوری و آشپزخانه در پایین است و سه اطاق خواب هم در طبقه بالا است. یک حیاط خیلی کوچک هم دارد که می شود میز و صندلی در آن گذاشت و در مقابلش هم دو تا جای پارک ماشین سقف دار است. بدی این خانه این است که یک حمام و دو دستشویی دارد و اگر بخواهم یک زمانی یکی از اطاق هایش را اجاره دهم حمام ما مشترک می شود. ولی خوبی آن هم این است که در یکی از اطاقها یک حمام است که نیمه کاره است و فقط  سینک دستشویی آن نصب شده است و بعدها اگر بخواهم آن اطاق را اجاره دهم می توانم در آنجا دوش و کاسه توالت نصب کنم. عکس های آن را در آخر پست گذاشته ام که اگر دوست داشتید ببینید.

شنبه بعد از ظهر دختر همخانه ام با دوستانش بر روی اسکله خانه بازی می کردند که عینکش افتاد در آب. همه ما جمع شدیم تا بلکه بتوانیم آن را از آب در بیاوریم. عمق آب در کنار اسکله حدود دو متر است و بدی آن این است که آب کدر است و حتی در آفتاب شما نمی توانید در عمق دو متری چیزی را ببینید. کف آب هم با خزه و گیاهان دریایی پوشانده شده است و بعضی از آنها هم مثل خارپشت تیز هستند و نمی شود به راحتی آنها را لمس کرد. دختر همخانه ام گریه می کرد و نگران این بود که پدرش او را دعوا کند چون اگر بیمه پول عینک را پرداخت نکند هزینه آن حدود دویست دلار می شود که برای آنها خیلی زیاد است. کم کم دختران همسایه هم به ما پیوستند و همه به داخل آب شیرجه می زدند که بلکه عینک را پیدا کنند. مشکل اینجا بود که چون کف آب برنده بود نمی شد به راحتی در عمق پایین شنا کرد و اگر هم از کف آب فاصله می گرفتیم چیزی دیده نمی شد. بالاخره من پیشنهاد کردم که من کفش پایم می کنم و دستم را به لبه اسکله می گیرم و همزمان با آنها به زیر آب می رویم. سپس من کف پایم را به زمین فشار می دهم که آنها بتوانند پای من را بگیرند و خودشان را به پایین برسانند و آنجا را با دست دیگرشان بگردند. خلاصه اگر بدانید آن پایین چه وضعیتی شده بود و به جای اینکه پای من را بگیرند و دنبال عینک بگردند دستگیره من را چسبیده بودند. بالاخره با آن وضعیت عینک پیدا نشد که نشد و من هم کمی شنا کردم که آبها از آسیاب بیفتد و سپس از آب خارج شدم! بهرحال جای شما خالی خیلی خوش گذشت!

یکشنبه بعدازظهر به خانه یکی از همکاران امریکایی خودم رفتم و در آنجا یک مهمانی خانوادگی بود. خیلی خانواده جالبی بودند و همه آنها از مادربزرگ گرفته تا نوه همه شان هیپی بودند. البته بچه کوچک در آن مهمانی وجود نداشت و من از همه کوچک تر بودم. همه شان هم از دم ماریجوانا می کشیدند و و آن را به یکدیگر رد می کردند. من تنها کسی بودم که آن را نمی کشیدم ولی در چند ساعتی که آنجا بودم آنقدر دود خوردم که سر درد گرفتم و گلویم هم می سوخت. بعد از اینکه نهار را استعمال کردیم گفتند که باید دور هم جمع شویم و بازی کنیم. آنها یک بازی جدید به نام may I را خریده بودند و برای اولین بار قرار بود که آن را یاد بگیریم و بازی کنیم. اول دستورالعمل آن را خواندند و بعد هم از اینترنت توضیحات اضافی را دانلود و پرینت کردند. وسط بازی هم دو بار به کمپانی زنگ زدند که مثلا بپرسند وقتی یک نفر یک کارت دارد می تواند آن را بیاید پایین و یا اینکه باید بازی کند! یک چیزی شبیه پوکر و رامی بود که قوانین خاص خودش را داشت. هر کسی هم که برنده می شد یک پنی جایزه می گرفت که بیشتر فرمالیته بود. ولی برای من خیلی جالب بود که امریکاییها چطور از بزرگ و کوچک دور هم جمع می شوند و سر خودشان را گرم می کنند. حالا ما در ایران آنقدر مشکلات و بدبختیهای مختلف داریم که وقتی دور هم جمع می شویم یا بحث سیاسی می کنیم و یا اینکه از گرانی و مشکلات روزمره حرف می زنیم. البته آنها با چیزهایی که می کشند و می خورند دیگر مغزشان برای این حرفها یاری نمی کند.

این هم از ماجراهای آخر هفته من.
عکسهای خانه:


۲۹ نظر:

  1. خانه بسیار زیبایست ارش جان

    به امید موفقیت روز افزون

    پاسخحذف
  2. خانه بسیار زیبایست ارش جان

    به امید موفقیت روز افزون

    پاسخحذف
  3. مبارک باشه.... و شاید هم مبارکمون باشه.... آخه شاید روزی خیرش به ما هم رسید؛ مگه نه؟

    هفته ی خوبی براتون آرزو میکنم و امیدوارم دوستان داخل ایران هم تونسته باشند عکسها رو ببینند.
    اراتمند حمید میزوری

    پاسخحذف
  4. به به بالاخره پروژه خونه خریدن تمام شد! خانه ات بسیار زیباست مبارکت باشه
    انشاالله خودم بیام اونجا و یکی از اتاق هات رو اجاره کنم!دقیقا حرفی که از دیار نجف اباد غیر مستقیم گفته!
    این یه تیکه (به جای اینکه پای من را بگیرند و دنبال عینک بگردند دستگیره من را چسبیده بودند. بالاخره با آن وضعیت عینک پیدا نشد که نشد و من هم کمی شنا کردم که آبها از آسیاب بیفتد و سپس از آب خارج شدم! بهرحال جای شما خالی خیلی خوش گذشت!) خیلی جالب بود ظاهرا جای ما حسابی خالی بوده
    عکس ها هم در ایران بدون فیلتر دیده میشه

    پاسخحذف
  5. به به بالاخره پروژه خونه خریدن تمام شد! خانه ات بسیار زیباست مبارکت باشه
    انشاالله خودم بیام اونجا و یکی از اتاق هات رو اجاره کنم!دقیقا حرفی که از دیار نجف اباد غیر مستقیم گفته!
    این یه تیکه (به جای اینکه پای من را بگیرند و دنبال عینک بگردند دستگیره من را چسبیده بودند. بالاخره با آن وضعیت عینک پیدا نشد که نشد و من هم کمی شنا کردم که آبها از آسیاب بیفتد و سپس از آب خارج شدم! بهرحال جای شما خالی خیلی خوش گذشت!) خیلی جالب بود ظاهرا جای ما حسابی خالی بوده
    عکس ها هم در ایران بدون فیلتر دیده میشه

    پاسخحذف
  6. سلام و مبارک باشه
    کاش اب و هوای شما و ما تو ایران داشتیم چقدر سر سبز هست اونجا (ایکون گریه )(یعنی خیلی دلم سر سبزی میخواد )
    من نمیدونم چرا این خارجی ها تا ولشون میکنی مییان کویر ببینن !!؟؟؟(البته از تصدق امن و امان بودن ایران امسال من هههههههیچ خارجی ندیدم !!!)
    ولی راست میگن ادمها هر چی رو ندارن دلشون میخواد /
    اون قصیه عینک و دستگیره رو خیلی باحال نوشتی /
    اصلا نمیدونم این اصطلاحات باحال از کجا مییاری (نگی از دستگیره ات که ضایع است )

    پاسخحذف
  7. سلام. خونه تون تروتمیز و قشنگه. من عاشق کف پارکت ام. مبارک باشه و آرزوی موفقیت روزافزون.
    راستی با این عکسایی که گذاشتید الآن همه می آن و تعریف می کنن و خدای نکرده چشم می خوره. برای دفع چشم زخم یه مرغی گوسفندی چیزی سر ببرید و خونشو بمالید به در و دیوار!!!
    (فک کن! تو آمریکا! احتمالاً همسایه ها زنگ بزنن به پلیس!)

    پاسخحذف
  8. با سلام و تبریک خرید منزل جدید که بسیار زیبا و خوش منظره است. اگر زحمتی نیست از وضعیت اقساط بانک و سود بانکی خرید این منزل هم بنویسی خوب است.

    پاسخحذف
  9. مبارکه آرش خان،زندگی خوبی داشته باشین تو این خونه زیبا.
    آقا من از همین الان برای اجاره اتاقت اپلای می کنم!
    اگر مستاجر دختر نمی خوای رو من حساب کن!ضمنا 100 دلار بیشتر از همه اجاره می دم که فقط با تو هم خونه بشم.

    پاسخحذف
  10. خونه خوشگلی داری. امیدوارم کوفت.. ای ببخشید امیدوارم خوش بگذرونی توش :دی چون خودت شوخی شوخی هر چی می خوای به ما خوانندگان محترم وبلاگ می گی من هم شوخی کردما . به دل نگیری مستر ارش! این کارت بازی توی فامیل ما هم رایجه. هر وقت مسافرت یا مهمونی می ریم چون تعداد بچه های (البته الان دیگه خرس های گنده اکثرا بین 20 تا 40 هستند) می شینیم بازی. پوکر باز و بسته - خروس- 21 - منچ- حکم چهارنفره و دو نفره - رامی و ریم و... خلاصه ات جات خالی

    پاسخحذف
  11. مباركت باشه خيلي قشنگه. در مورد مبلغ وام و سود بانكي و شارژ خانه ها هم يك اشاره اي بكن

    پاسخحذف
  12. خانه ی با صفا و دلگشایی داری آرش جان
    مبارکا باشه
    کاش من هم مهمان این خانه بودم

    پاسخحذف
  13. mobarak basheh kheyli khouneh khoshgeli e...omid varam behtarin lahazaat besyar khoubi ra dar khouneh jadid separi koni:)

    پاسخحذف
  14. مردی از سرزمین خورشید۱۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲:۴۱

    سلام آرش جان
    امیدوارم همیشه خوش باشی
    مطلب جالبی بود

    پاسخحذف
  15. سلام آرش جان میدونم که سوالم هیچ ربطی به موضوع نداره اما یکی از وبلاگنویسهای تازه وارد به کانادا یه فاجعه ای براش پیش اومده که یه سوال گنده واسم ایجاد کرده:
    وبلاگ سانشاین خبر داده که 2 روز پیش خونشونو دزد زده و با وجود اینکه آپارتمان دوربین داشته و همسایه ها هم دیدن که دو تا سیاهپوست داشتن با قفل ور میرفتن اما پلیس هیچ اقدامی نمیکنه!!!
    با توجه به شباهت بین امریکا و کانادا میخواستم ببینم شما در این زمینه اطلاعی دارید؟پلیس در امریکای شمالی چه طور عمل میکنه؟؟

    پاسخحذف
  16. این خونه خیلی از خونه اولی بهتره، اون که صدساله بود!!! مبارک باشه واقعا... الا به چشم خوردن اعتقادندارم ، واقعیتش اینه که حسودیم شده ولی حسودی من هیچ دخلی به تو نداره و باعث اتفاق ناگواری واسه تو نمیشه. چون هرچیزی از قوانین خیلی واضح و منطقی و اصولی تبعیت می کنه و حسودی کردن من فقط باعث غصه خوردن خودم میشه و اینکه شاید به مغزناقصم بیشتر فشاربیارم تا بتونم یه راههای دیگه ای واسه ویزای امریکا پیدا کنم.

    پاسخحذف
  17. به به ! چه باصفا !

    اسپند یادتون نره !


    :)

    پاسخحذف
  18. شوشو گفت: از قسمت اول خوشم اومد.بچه های خوب تو .احساس لطیفیه

    خونتم خیلی قشنگه امیدوارم توش بهت خوش بگذره .همون طور که دوستان مستقیم و غیر مستقیم گفتن یه بارم قراره همه خواننده های وبلاگت چتر بندازیم تو خونت.

    پاسخحذف
  19. شوشو گفت: از قسمت اول خوشم اومد.بچه های خوب تو .احساس لطیفیه

    خونتم خیلی قشنگه امیدوارم توش بهت خوش بگذره .همون طور که دوستان مستقیم و غیر مستقیم گفتن یه بارم قراره همه خواننده های وبلاگت چتر بندازیم تو خونت.

    پاسخحذف
  20. بابا يه ويزاي دعوتي 60 نفره بده ماهم بيايم بالاخره از بين ماها يکيو ميپسندي ديگه اما جر نزني چندتا انتخاب کني

    پاسخحذف
  21. بسیار باعث خوشحالی من شد ، چون خانه قبلی که از زمان "جان دیلینجر" به جا مانده بود ، چنگی به دل نمی زد. شبیه خانه پلنگ صورتی بود! :-) ولی این یکی چیز دیگری است. با خواندن سوالدانی متوجه شدم که انگار خانه جدید ، در یک Community قرار دارد این هم به نظر بنده ، امتیاز مثبت محسوب می شود.
    آرش عزیز ، برای تو آرزوی موفقیت می نمایم و امیدوارم هرچه زودتر به خانه نو نقل مکان بنمایی. البته نمی دانم ، آیا آنجا محل شنا دارد یا خیر؟
    در پایان باید عرض کنم که آن قسمت "دستگیره" و "افتادن آبها از آسیاب" بسیار باعث خنده اینجانب گردید. گاهی ، وقتی وبلاگ تو را می خوانم و به ناگه با خواندن جملاتی از این دست می خندم ، اطرافیان در منزل فکر می کنند خدای نکرده ، زبانم لال ، به جنون ادواری مبتلا گشته ام. :-)

    پاسخحذف
  22. خونه خوشگليه! مباركه! با ديدن اين و توضيحات شما تازه پي بردم ايران چقد گرونيه! ميشه بگيد شرايط اينكه بتونيد از بانك خونه بخريد چيه؟ هيمنكه مقيم آمريكا باشيد كافيه؟ لطفا جواب سوالمو هروقت تونستيد بديد من كسي رو ندارم ازش اطلاعات بگيرم...مرسي

    پاسخحذف
  23. باهال بود . فکر کنم ماهی 500 دلاری باید قست بدی. راستی آرش خان من هر موقع یه مطلب باحال می زاری پرینت می گیرم می دم همه بخونن . من تاحالا نظر نداده بودم . این دفم دیگه ناپرهیزی کردم.البته تمام وبلاگتو خوندم . اون داستانه جن گیرم خیلی با حال بود. وقتی موخوندم فک کردم یه رمانه . حیف واشنگتون نیستی وگرنه میومدم ببینمت . والا می خوام ببینم نویسنده این وبلاگ چه قیافه ای.
    ولی حال می کنم تو مطالبت کلاس نمی زاری . (آخه یه پسر خاله دارم رفته واشنگتون دی سی هر موقع زنگ می زنم کلاس می زاره) . طنزتم عالیه. رو من که اثر گذاشته.
    علی

    پاسخحذف
  24. سلام آرش

    مبارکه- امیدوارم که یک عالمه توش پارتیهای توپ بندازی و کلی‌ شاد باشی‌.

    اما اینجور که معلومه خونه خریدن خیلی‌ اونجا بهتره!! من یه آپارتمان یک خوابه تو سیدنی گرفتم ۴۰۰ هزار دلار! باورم نمی‌شه تو آمریکا خونه اینقدر ارزونه!

    پاسخحذف
  25. آقا آرش خانه نو مبارک.
    انشالله روزهای شادی رو در اون بگذرونید.
    خییییییییییلی خوشگله.....

    پاسخحذف
  26. دروددددددددد .
    ارش خان چند نفر هم تقاضا کردند منم تقاضا میکنم شرایط اینکه وام بگیری / باید شاغل باشی معرفی از سرکارو...../ و اینکه قست هاش چقده در ماه ؟ کلا یه سری توضیحات عالی که ما ها هم راه بیفتیم . خانه نو هم مبارک . کدوم شهر و منطقه است ؟ ادرس بنویس برو بچ وب خان اگه گذروشون افتاد بیان کادو شیرینی بیارن برن هتل .

    پاسخحذف
  27. این خونه 2 طبقه است کدوم طبقه اش رو خریدی ؟ اطاقی اجاره چقدر میدی ؟

    پاسخحذف
  28. لطفا ادرس دقیق خونه رو بزار و اینکه پارتی و شیرین خورون کی هست ترجیحا شنبه بزار که همه بتونیم بیاییم .

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.