۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

بحث کردن در امریکا

البته این موضوع مهاجرتی نیست و ربطی هم به امریکا ندارد ولی من از روی عادت همه چیز را به امریکا ربط می دهم که رنگ و بوی مهاجرتی بگیرد و شاید هم یکی از علت های این کار این باشد که من چیزهای زیادی را پس از مهاجرتم به امریکا آموختم. وقتی که شما مهاجرت می کنید تلاش می کنید که خودتان را تا حدودی با جامعه جدید وقف دهید و در این میان شناخت بهتری نیز از خودتان پیدا می کنید زیرا لازمه تغییر جهت دار در هر زمینه ای شناخت اولیه است. برخی از یافته های شما نه تنها مهاجرت بلکه اصولا زندگی کردن در میان دیگران را نیز برای شما راحت تر می کند. این عمل شناخت دقیقا مثل این است که شما و یا یکی از عزیزان شما دچار ناراحتی قلبی شده باشد و شما برای کمک بهتر به او و یا خودتان شروع به مطالعه کتاب و یا دیدن فیلم های آموزشی در آن مورد می کنید و تازه به بسیاری از نکاتی پی می برید که اگر یک فرد سالم هم رعایت کند به سلامت او کمک می کند.

یکی از نکاتی که در رفتارهای اجتماعی ما وجود دارد و من بعد از ورود خودم به امریکا متوجه آن شدم عمل بحث کردن در بین ما است. امریکایی ها بخاطر خطی بودن و پیاپی بودن مراودات کلامی و نگاهیشان, یک مقداری در عمل گفتگو کردن از ما دقیق تر عمل می کنند ولی آنها هم نقایصی در مراودات کلامی دارند که به آن خواهم پرداخت. ولی گفتگو کردن در میان ایرانیان به خاطر موجی بودن سیستم ارتباطی و پردازشی آنها و همچنین به رشته نبودن مسیرهای کلامی,  بسیار ناکارآمد و کم بازده است.(برای دانستن بیشتر در مورد پردازش خطی و موجی به اینجا مراجعه نمایید). من این نا کارآمدی را به عوامل زیر پیوند می دهم تا بتوانیم بر روی هر کدام از آنها صحبت کنیم. 

1- عدم اختصاص زمان برای تفکر.
معمولا ما عادت نداریم که یک زمان مشخصی را برای فکر کردن در میان گفتگو اختصاص دهیم. وقتی با کسی حرف می زنیم و یا مطلبی را می خوانیم بدون اینکه چند دقیقه و یا حتی چند ثانیه ای را به پردازش آن اختصاص دهیم اقدام به ارسال جواب می کنیم. برای ما سریع بودن جواب به مراتب از اهمیت بالاتری برخوردار است تا صحیح بودن و یا منطقی بودن آن. وقتی که فردی از ما سوالی می پرسد می خواهیم در کسری از ثانیه جواب او را بدهیم تا مبادا طرف مقابل فکر کند که ما عقب افتاده هستیم حتی اگر آن جواب چرت و پرت باشد. اگر هم کسی در مقابل سوال ما چند ثانیه سکوت کند تا بتواند در مورد آن فکر کند گمان می کنیم که آن فرد عقب افتاده است یا سوال ما را نفهمیده است و یا طاقچه بالا می گذارد و شروع می کنیم به تکرار سوالمان و یا می گوییم که پس چرا نفست در نمیاد حرف بزنی؟ ولی در امریکا بهرحال شما مجبور هستید که کمی مکث کنید تا بتوانید جملاتی را که در مغزتان است مرتب و سازماندهی کنید. مکث کردن قبل از جواب دادن یک سوال در امریکا بد نیست و کسی میان حرف شما نمی پرد و به جای شما جواب نمی دهد. روزهای اولی که من به امریکا آمده بودم وقتی کسی از من سوال می کرد چرت و پرت می گفتم و بعد تازه فکر می کردم و متوجه سوالشان می شدم ولی کم کم عادت کردم که قبل از جواب دادن فکر کنم.

2- عدم تمرکز برای شنیدن کلام.
از آنجایی که نحوه پردازش و مراودات ما موجی است, ما نمی توانیم برای شنیدن و یا خواندن یک مطلب به اندازه کافی تمرکز داشته باشیم. در موقع صحبت کردن چشمها و یا توجه ما به اطراف می چرخد و فکر می کنیم که این بابا چرا زیپ شلوارش پایینه و یا آن خانم چه کفش قشنگی پوشیده یعنی چند خریده؟ اگر کسی از جلوی ما رد شود برایش سر تکان می دهیم و سلام و علیک می کنیم و در مجموع حواسمان به همه جا هست. از طرف دیگر چون زمانی برای تفکر در مورد گفته ها و نوشته ها برای ما اختصاص داده نشده است مجبوریم با شنیدن نیمی از کلام در مورد آن فکر کنیم و جوابمان را از قبل تهیه کنیم تا به محض تمام شدن حرف طرف آن را ول کنیم برود. حتی بعضی موقع ها هم به طرف مقابل اجازه نمی دهیم که حرفش را تمام کند و سرمان را تکان می دهیم که یعنی دیگر من فهمیدم چه گفتی پس خفه شو تا جوابت را بدهم. ولی در امریکا بخاطر مرواودات و پردازش خطی هر دو طرف تمرکز بیشتری بر شنیدن و یا خواندن نظرات طرف مقابل دارند و حتی اگر در زمانی که حرف می زنند و یا می شنوند شما از کنارشان رد شوید هیچ توجهی به شما نمی کنند و شما در دلتان می گویید عجب آدمهای بی تربیت و بیخودی هستن که جواب سلام من را هم ندادند!

3- عدم انسجام و مهارت بیان
البته این مسئله بر می گردد به کمبود مطالعه در میان ایرانیان. مهارت کلام و یا نوشتار رابطه مستقیمی با مطالعه دارد و متاسفانه با مشاهده سریالهای تلویزیونی شبکه های فارسی و یا گوش کردن به برنامه های آقای شبخیز و یا شنیدن مکرر آهنگ  چه خوشگل شدی امشب این مهارت به اندازه کافی به دست نمی آید. در نتیجه شما نمی توانید افکار و اندیشه خودتان را به بهترین شیوه به مخاطب خود منتقل کنید و درگیر سوء تفاهمات و کج فهمی هایی می شوید که حاصل عدم بیان صحیح مطالب شما است. گاهی عدم بیان صحیح یک مطلب منجر به یک بحث طولانی و بی فایده ای می شود که جز اتلاف وقت و انرژی حاصل دیگری ندارد. عدم مهارت بیان همراه با دو عامل قبلی یعنی عدم تمرکز برای شنیدن و عدم زمان کافی برای تفکر می تواند کارآمدی یک گفتگو را به مرز صفر برساند.

4- عدم توجه به عکس العمل مخاطب پس از شنیدن کلام
یکی دیگر از عواملی که به ناکارآمدی یک گفتگو کمک می کند عدم توجه به واکنش طرف مقابل در مورد گفته و یا نوشته شما است. شما همیشه باید حرفی را بزنید که شنونده تمایلی به شنیدن آن داشته باشد و اگر متوجه شدید که مثلا دوست شما نمی خواهد بداند که شما دیشب شام چه خورده اید باید این را از واکنش و یا حالت چهره او متوجه شوید و به گفتگوی خود در آن زمینه ادامه ندهید. همیشه باید اجازه دهید که یک گفتگو بر اساس تمایل دو طرف به پیش برود زیرا هر مراوده و یا ارتباطی دو طرف دارد و رضایت هر دو طرف در کارآمد شدن آن موثر است. اگر یک نفر دوست ندارد در مورد مقدسات و یا باورهای خود حرف بزند, گفته های شما ممکن است بی تاثیر نباشد ولی بحث شما در نهایت به جایی نخواهد رسید و بی حاصل است.

5- تعصب, دگماتیسم, آزار, لجبازی و یا دیگر مقاصد نامرتبط با کلام
برخی از گفتگوها به منظور تحمیل کردن یک عقیده انجام می شود و گوینده می خواهد باورهای خودش را بصورت یک اصل بدیهی و پیش فرض به دیگران غالب کند. مثلا می گوید چون در فلان کتاب نوشته است پس واضح و مبرهن است که چنین می باشد. چنین گفتگوهایی ارزش خاصی ندارد و بی حاصل است. برخی از گفتگوها نیز به قصد آزار یک فرد گفته می شود و هدف کنایه زدن و یا تحریک کردن مقدسات دیگری است. این گفتگو نیز سرانجامی ندارد چون از اساس به منظور کارآمدی و برداشت نتیجه گفته نشده است. برخی از گفتگوها هم از سر لجبازی است و همیشه مرغ یک پا دارد. در این جور مواقع گفتگو بی حاصل است و باید متوقف شود چون پوچ اندر پوچ است. دگماتیسم و تعصب نیز مانع کارآمدی یک گفتگو می شود و اگر یک فرد تا زمانی که نسبت به یک مسئله تعصب دارد بهتر است که هیچ وقت در مورد آن گفتگو نکند چون حاصل آن گفتگو صفر خواهد بود.

اثرات و نتایج یک گفت و گوی نا کارآمد را هم به شیوه زیر تقسیم بندی می کنیم.

1- عصبانیت, واکنش های عصبی و یا حتی سردرد و بیماریهای عصبی
وقتی یک گفتگو ناکارآمد باشد, سیستم عصبی شما به هم می ریزد و شما را عصبانی می کند و یا اینکه سردرد می گیرید. گاهی هم دست خود را به حالت عصبی تکان می دهید و می گویید برو بابا! بحث های بیهوده و ناکارآمد معمولا انرژی انسان را هدر می دهد و تحمل او را کم می کند. کسانی که ناراحتی دستگاه گوارش دارند بر اثر بحث های بیهوده آزار می بینند و حتی ممکن است سلامتی آنها به خطر بیفتد زیرا حالات هیجانی و عصبی به وجود آمده در بحث های ناکارآمد می تواند باعث سکته و یا مشکلات قلبی شود.

2- تکرار بیش از حد و چرخش یک گفتگو به خیال شیرفهم و یا خرفهم کردن طرف مقابل
وقتی یک بحث کارآمد نباشد دو طرف شروع می کنند به تکرار حرف های خود و از آنجایی که حرفهای طرف مقابل هم تکراری است دیگر حتی به یک کلمه آن هم گوش نمی کنند. در این جور موارد تکرار بیش از حد کلام به قصد شیر فهم و یا خرفهم کردن طرف مقابل گفته می شود و پیش خودش فکر می کند که این حرف من باید ملکه ذهن طرف مقابل شود. طرف مقابل هم همین فکر را در مورد ایشان خواهد کرد. معمولا گفتگوهای میان کسانی که خیلی به هم نزدیک هستند به این مشکل دچار می شوند و مثلا مادر به فرزندش صد هزار بار می گوید که درس بخوان تا وقتی بزرگ شدی دکتر و مهندس شوی. این حرف اگر به منظور اطلاع رسانی و آموزش باشد فقط یک بار مفید است و بقیه دفعات آن اتلاف انرژی و وقت است چون اصلا شنیده نمی شود.

3- عدم نتیجه گیری و یا یادگیری متناسب با زمان گفتگو
در بحث های ناکارآمد و بیهوده, زمان و انرژی که صرف میشود هیچ تناسبی با نتیجه گیری ها و یا فواید گفتگو ندارد. اگر چند نفر با هم در مورد یک مسئله گفتگو کنند, اگر بحث آنها ناکارآمد باشد ممکن است ساعت ها حرف بزنند و فقط یک چیزهایی را تکرار کنند که در پنج دقیقه اول هم گفته شده بوده است. معمولا برای یک گفتگو باید زمان مناسبی تخصیص داده شود و مثلا گفته شود که من می خواهم با شما ده دقیقه در مورد فلان مطلب صحبت کنم و باید عادت کنیم که بحث ما بیش از ده دقیقه طول نکشد.

4- عادت کردن به وراجی و پیوسته و تکراری حرف زدن
وقتی که همه گفتگوهای ما ناکارآمد شد دیگر برای ما اهمیتی ندارد که چه می گوییم و چه می شنویم و شروع می کنیم به گفتن حرف های بیهوده و مزخرف. دیگر نه وقت خودمان ارزش دارد و نه وقت دیگری و اصولا فراموش می کنیم که خواندن و نوشتن و یا حرف زدن و شنیدن باید برای هدف خاصی انجام شود حتی اگر آن هدف جوک گفتن و یا شاد کردن دیگران باشد. بسیاری از افراد شیرین سخن هستند که آدم از گفتگوی با آنها لذت می برد و جوک های بسیاری هم می گویند ولی کنترل گفتگو از دستشان خارج نمی شود و پیوسته حرف های تکراری و بیهوده نمی گویند. مثلا ممکن است من ماشینم را دزدیده باشند و شب و رو راه بروم و بگویم آخ بدبخت شدم حالا چکار کنم؟ دیگران هم بعد از یک مدت خسته می شوند و می گویند که سرت را بزن به دیوار و یا حالا می گویی که ما چکار کنیم؟

5- دخالت عوامل دیگر در گفتگو همچون واسطه, ریش سفید, حرکت های فیزیکی و زد و خورد و دعوا
برخی از گفتگوهای ناکارآمد به واسطه و ریش سفید ختم می شود چون طرف های گفتگو اصلا بلد نیستند گفتگو کنند و یک نفر باید به عنوان واسطه حرف های آنها را هضم کند و به طرف مقابل برساند. بعضی مواقع هم گفتگوهای ناکارآمد و بیهوده به داد و بیداد و یا حتی دعواهای فیزیکی کشیده می شود و دو طرف به این نتیجه می رسند که با چوب و چماق و یا مشت و لگد بهتر می توانند منظور خودشان را به فرد مقابل برسانند. در کشورهایی که گفتگوی سالم و کارآمد رایج نیست اعمال زور و زندان و شکنجه و سرکوب حرف اول را می زند ولی این مسئله فقط سیاسی نیست بلکه اجتماعی است و نطفه آن در تک تک افراد یک جامعه بسته می شود. وقتی یک بچه از پدرش می پرسد که تو برای چه دروغ گفتی و در جواب با عصبانیت می شنود که بچه در این جور چیزها نباید دخالت کند, هیچوقت نمی تواند گفتگوی کارآمد را یاد بگیرد.


6- سرد شدن روابط و مشکلات ارتباطی
یکی دیگر از نتایج گفتگوی بیهوده, قهر کردن و یا سرد شدن روابط میان دو نفر است. بسیاری از زن و شوهرها از نفهمیدن حرف یکدیگر رنج می برند و نمی دانند که علت آن بلد نبودن طریقه گفتگو و ناکارآمد بودن آن است. ممکن است یک بحث ناکارآمد موجب جدایی یک زوج و یا قهر همیشگی دو دوست شود. بیشتر اختلافات خانوادگی نیز به خاطر اشتباه بودن و یا ناکارآمد بودن گفتگوهایی است که میان آنها صورت می پذیرد.

از تمام این مطالبی که نوشتم می خواهم بگویم که چرا من جواب کامنت هایی که در پست هایم نوشته می شود را نمی دهم. وقتی من یک مطلبی را می نویسم سعی می کنم که تمام نقطه نظراتم را در آن منعکس کنم و وقتی که نظرات شما را می خوانم نوبت آن است که فقط بخوانم و در مورد آن فکر کنم. یک گفتگوی سازنده و سالم می تواند بدون ایجاد یک چرخه شکل بگیرد به این شکل که من حرف هایم را می زنم, شما می خوانید و در مورد آن فکر می کنید و سپس عقاید و نظراتتان را می نویسید. البته شاید هم نظر خاصی نداشته باشید و یا نخواهید چیزی بنویسید. به هر حال با یک پست و مخصوصا با روده درازیهایی که من می کنم فرصت من برای ابراز عقیده به پایان رسیده است و نوبت دیگران است تا نظر خودشان را اعلام کنند.

در واقع ما مثلا داریم تمرین میکنیم که یک گفتگوی سازنده و کارآمد داشته باشیم. امیدوارم که سرعت خواندن شما هم به اندازه تایپ کردن من بالا باشد!

۴۰ نظر:

  1. سلام آرش خان
    مطلب مفید وجالبی نوشتی.
    امااگر نظر واقعی مرا بخواهی باید بگم(عذرخواهی از خانم ها)بر وزن ریاضی محض دانشگاه،کس شعر محضه.جدی میگم.لااقل توی دود مینوشتی تا مثل ولایت نامه فقط نگاش میکردیمو صفحه رو میبستیم.
    با عرض معذرت

    پاسخحذف
  2. کارن
    سلام
    جالب بود و نفس گیر، بصورت کلی موضوع خوبیه هم جنبه اموزشی موضوعات هم نقد و بررسی فرهنگهای مختلف ، در کل خسته نباشی من مطالب شما رو همیشه می خوانم و کلی هم اطلاعات بدست اوردم
    متشکرم

    پاسخحذف
  3. خسته نباشي چقد تلاش ميكني آخه
    يه وق چش نخوري

    پاسخحذف
  4. موضوع جالبی است ولی راستش یه مقداری خسته کننده است. شاید بخاطر این باشه که من عادت ندارم متنهای خیلی طولانی رو بخونم. من نمیدونم تو چطوری فرصت می کنی اینهمه مطلب بنویسی؟ از کجا این چیزها رو میاری؟ نکنه اصلا به قول یکی از کامنتی ها از سرویس اطلاعاتی امریکا پول میگیری که بیست و چهارساعته مطلب بنویبسی و همه رو تشویق به مهاجرت کنی؟ ها؟ راستش رو بگو!!!! شایدم از گا گ ب پول می گیری یا از موساد؟ شاید هم از جمهوری اسلامی پول میگیری که همه ما را تشویق کنی از کشور خارج شیم و اونها از شرمون راحت شن؟

    پاسخحذف
  5. بابا اینا رو ولش کن بگو برندا چی شد؟ من هر روز میام وبلاگت رو میخونم که ببینم بلخره باهاش چیکار کردی.کادو چی خریدی؟ نکنه یه موقع یه چیز چیپ براش بگیری بهش بر بخوره شق بزنه تو گوشت! قبلش حتما با ما مشورت کن.

    پاسخحذف
  6. چه دید خوبی داری!کاشکی مورد مهرورزی قرار نمی گرفتی!
    نوشته هات جامعه آماری بیشتری رو در بر می گرفت، مغزهای بیشتری رو به تفکر وا می داشت!
    بی صبرانه منتظر پست هاتم.

    پاسخحذف
  7. کسی می‌باید می‌بود که درک خوبی از دو جهان داشته باشد و بنویسید اینها را...خوب است که اینجا هست

    پاسخحذف
  8. همیشه از نوشته هات لذت می برم. کلا من آدم با حوصله ای نیستم و متنهای طولانی رو نمیخونم، اما نوشته های تو رو خیلی دوست دارم.
    خوش به حالت که از این جهنم خلاص شدی
    موفق باشی

    پاسخحذف
  9. من نه می توانم و نه می خواهم از ایران مهاجرت کنم. اما نوشته های شما در مورد تفاوت های فرهنگی جامعه ایران و امریکا در موارد بسیاری برای اصلاح عقاید، باورها و عادات نادرست به من کمک کرده است. از صمیم قلب برایتان آرزوی سلامتی و موفقیت دارم و امیدوارم این نوشته ها با همین دقت و تیز بینی و تنوع ادامه داشته باشد.

    پاسخحذف
  10. چطور نتیجه گیریهای خودت رو اینطوری گسترش میدی و میگی ما ایرانیها بعد هم مقایسه میکنی نتیجه گیریهای شما شخصیه نمیشه تعمیمش داد هر ملتی فرهنگ خودش رو داره نمیشه همه امریکایی بشن منکر بعضی از خوبیهای فرهنگ امریکایی نمیشم اما ضعف هم زیاد دارن که جنابعالی اصلا کاری به اونها نداری تکلمه : اینقدر مقایسه نکن اگه همه چی علیه چرا اینقدر مقایسه اگر نه چرا این همه تعریف من فکر میکنم ذهن واقعا اشفته ایی داری

    پاسخحذف
  11. املای قالب را به صورت غلط غالب نوشتی.

    پاسخحذف
  12. یا ابالفضل! ما چقدر تا به حال گند می زدیم موقع صحبت..بد بختی وراج هم هستیم! ما همین مملکت خودمان بمانیم آقا بهتر است! زبان هم را بهتر می فهمیم!:)

    پاسخحذف
  13. سلام

    تصور کن که اتفاقی مجبور میشوی با همکاری که زیاد هم با او اخت نیستی مسیر طولانی را طی کنی. برای اینکه گفتگویتان به ناکار آمدی ختم نشود آیا
    یک - ضمن عذر خواهی از طرف کتابی از کیف تان در می آورید و تمام مسیر را به مطالعه می پردازید؟

    دو - سعی می کنید از هر دری حرف بزنید که سکوت کشنده بین او خودت را بشکنی؟

    سه - از علایق او می پرسید وسعی می کنید زمینه ای برای گفتگو پیدا کنید؟ اگر زمینه علایق او مثلن تاریخ باشد و اطلاعات شما در باره تاریخ در حدی نباشد که با او گفتگو را ادامه بدهید چه می کنید؟

    چهار - فرض کنیم که شما برای پر کردن زمان سئوالی تاریخی از او بکنید و او با علاقه شروع به پاسخ کند و شما از مطالبی که او می گوید حوصله تان سر برود و شروع به دهان دره بکنید، در این صورت چه می کنید.

    *******************
    به نظر من مطالبی را که مطرح نموده اید جالب و در خور اندیشیدن است.
    یک - بحث و گفتگو و بطور کلی اجتماعی بودن نیاز به دقت خوب، حافظه خوب، مطاله وسیع، صبور بودن، و در نهایت نیاز به دوبار شنیدن و یکبار سخن گفتن دارد . به عبارت دیگر ما دو گوش داریم و یک زبان.

    دو - به نظر شما چه عواملی سبب می شود که ملت ما علاقه به مطالعه اش کمتر از مللی باشد که از نظر صنعت (تکنولوژی) پیشرفته ترند. آیا اقتصاد نقش اصلی را در روابط اجتماعی ایفا می کند؟

    ***********
    از خواندن نوشته تان لذت بردم جون دقیقن انگشت روی مشکلات موجود گذاشته است. حالا که درد را یافته ایم راستی درمان چیست؟
    با صمیمانه ترین درود ها
    فریدون

    پاسخحذف
  14. مرسی از این مطلب،
    یه نکته دیگه که باید به اون اشاره کرد اینه که ایرانیها خودشونو عقل کل می دونن و باید در هر زمینه ای اظهار نظر کنن و گفتن کلمه نمی دونم رو ننگ می دونن، در ضمن در پس زمینه ذهنیشون همیشه به نوعی هدفشون تخریب طرف مقابل هست و بالا بردن خودشون

    پاسخحذف
  15. Ar عزیز در اینجا غالب بر مصدر غلبه به منظور تحمیل کردن آمده است. از توجه شما سپاسگزارم

    پاسخحذف
  16. شوشو گفت:
    عاااالی بود
    گرچه برای کسانی مثل من که برای خوندن یه متن ارزشمند(نه همه متون) چند ساعت وقت می ذارن و کلمه هاشو می جوند، خوندنش یه کم طول کشید ولی ارزششو داشت، خصوصا چون همه چی رو طبقه بندی و شماره گذاری کرده بودید
    مرسی
    یه تشکر هم از حرفای آقای فریدون

    پاسخحذف
  17. چرا زودتر از این اینجا رو پیدا نکردم؟!
    موضوعی که در باره‏ش بحث کردین برام خیلی جالبه. باید بگم یه اشکالاتی تو بحث کردن خودمون حس می کردم، اما درست نمی دونستم چی هستن. شاید به همین خاطر معمولا تو بحث ها شرکت نمی کردم و شرکت نمی کنم. این مشکلات رو خیلی خوب تحلیل و طبقه بندی کردین.
    کلی چیز یاد گرفتم.
    مرسی.
    پایدار باشین.

    پاسخحذف
  18. تلویزیون در کشور ما آزاد نیست اغلب روزنامه ها هم به دولت وابسته اند برای ما فضای گفتگو سالم و کارآمد وجود نداره

    این مواردی که شما برای گفتگوی کارآمد نام بردید در مصاحبه ها و میزگردهای تلویزیونی در ایران رعایت نمیشه در حالی که اغلب طرفین تحصیلات بالایی دارند حتی در بالاترین سطح آن ما شاهد گفتگوی میان نامزدهای ریاست جمهوری بودیم که وسط حرف همدیگر می پریدن و سایر مواردی که شما نام بردید رو رعایت نمیکردند با توجه به این موارد ما با استفاده از کدام فضای آزاد و الگو مناسبی می توانیم به گفتگوی سالم و کارآمد برسیم

    پاسخحذف
  19. آرش جان ، من یک بار بهت پیشنهاد دادم جواب کامنت ها رو بده چون احساسم خوب نبود از اینکه ما تو رو مورد خطاب قرار می دیم اما هیچ صدایی از تو نمی شنویم و فکر می کردم اینکه جواب ما رو نمی دی یعنی کامنت ها برات خیلی اهمیت ندارن اما تو دو بار در این مورد توضیح دادی و مخصوصاً اینکه یک پست کامل ( همین پست ) رو به این اختصاص دادی که با حوصله توضیح بدی که چرا جوابی به کامنتا نمی دی. حالا که این پست رو خوندم برداشتم عوض شده و قضیه رو از دید تو می بینم و دیگه فکر نمی کنم جواب ندادن تو به معنی بی اهمیت دونستن اوناست. اصلاً همین که تو این پست رو فقط برای روشن کردن این موضوع نوشتی معنیش اینه که به نظر خواننده هات احترام می ذاری و این برای من خواننده قابل ستایشه.
    در ضمن کاش بعضی خواننده ها از حداقل ادب بهره مند بودند و اگه به هر دلیلی از نوشته ای خوششون نیومد در و گوهر از دهان مبارکشون نمی افشاندند.

    پاسخحذف
  20. برخی از گفتگوها به منظور تحمیل کردن یک عقیده انجام می شود و گوینده می خواهد باورهای خودش را بصورت یک اصل بدیهی و پیش فرض به دیگران غالب کند. مثلا می گوید چون در فلان کتاب نوشته است پس واضح و مبرهن است که چنین می باشد.

    آرش خان این فلان کتاب که نوشتی قرآن است شما فهم و شعورت از کلام خدا بالاتر نیست اگر قرآن دستور به زدن زن نافرمان میدهد شما بعنوان یک مسلمان فقط باید اطاعت کنید دراین دستورات دینی حکمتی هست که من و شما با این عقل ناقص درک نمی کنیم همین طور اگه دیه یک زن نصف دیه یک مرد است و یا نصف مرد ارث می برد و یا موارد دیگه همه دارای حکمتی ست ما می دانیم که خداوند عادل است مگر میشود که بین مخلوقات خود تبعیض قائل شود

    پاسخحذف
  21. سلام
    خسته نباشید
    چه جالب اون پست من هم که شما در موردش نظر گذاشتیذ در مورد بحث کردن بود
    واقعا ممنونم استفاده کردم
    راستی یوتاب یعنی درخشنده و بی مانند
    اسم خواهر اریوبرزن سردار ارتش داریوش سوم بود که با اسکندر جنگید و در راه وطن کشته شد.یوتاب خودش هم سردار بود

    پاسخحذف
  22. برام خیلی جالب بود که تفاوت نگرش ما ایرانیها در کامنتهای ابتدای همین صفحه هم کاملا مشخصه! مجددا تشکر بابت اینهمه موشکافی و مطالب زیبا

    پاسخحذف
  23. خیلی رک بگم ، نخوندمش و نمی خونم اش
    خیلی زیاده و تایتل هم بدرد من نمی خوره
    بهر رو ممنون که سر می زنید گاهی
    درود

    پاسخحذف
  24. سلام
    آرش جان من از زمانی که یادمه عاشق مطالعه بودم.من تقریبا تمام کتابهای طالقانی، مطهری ،بهشتی ،عبدالکریم سروش،شریعتی،محمد تقی جعفری،کل نهج البلاغه ،تفسیرهای مختلف قران و نهج البلاغه و صحیفه و...کتابهای تاریخی همچون تاریخ کامل ایران،کتاب تاریخ انسانها همچون قسطنطنیه،اشوریان، پارتها ،بابلی ها، بابیلون، ستاره دختر فرمان فرمان و دوران رضا شاه، تاریخ معاصر ایران بخصوص بعد از دوران ناصر الدین شاه،تاریخ رنسانس کتابهای زیادی در مورد دوران جنگ جهانی اول و دوم و جنگ های صلیبی و جنگ مسلمانان با اعراب بخصوص مارشال پتن فرانسوی و دشت شهدای مسلمانان که هنوز به همین نام در فرانسه نامیده می شه، همچنین کتاب چند جلدی جنگ جهانی دوم که فکر کنم 5جلدی بود ،کتابهای برتراند راسل،نیچه ،گوته،مارکس و...در مورد فیلسوف اپیکور یونانی که اگر درست یادم بیاد در 340 سال قبل از میلاد زندگی می کرده ،تاریخ آمریکا،تاریخ کشورهای اسکاندیناوی ،تاریخ انگلستان و انگل و ساکسنها و تاریخ لهستان نروژ سوئد،... ایرلند و جنگ داخلی اون و جنگهای داخلی آمریکا و چگونگی پیدایش خرید یا قبول حاکمیت ایالات جدیدی که می خواستند جزئی از خاک امریکا باشند،خواندن سه بار معنای فارسی قران و تهیه یک کتابچه تفسیر شخصی و دسته بندی ایات و سوره های و مفهوم و صحبت اونا و مقایسه تفسیر من با تفاسیر نگاشته شده ای که خونده بودم،کتابهای تاریخی ،رمان ،علمی و جغرافیای دنیا،... و کتاب های اریک فندیکن و ذبیح اله منصور ، قلعه اسماعیلیان ، تستهای هوش و کتابهای علمی بخصوص در مورد زمین شناسی و دایناسورها راستی من اسم تمام دایناسورها رو با مشخصاتشون حفظ بودم اما بعد از گذشت بیست سال دیگه اسمشون رو هم یادم نیست و کتابهای مرتبط با ادیان دیگر همچون زرتشت، مسحیت و یهود به علاوه کتابهای اشعار شاعران بزرگ همچون فردوسی مولوی سعدی حافظ نظامی گنجوی خانم پروین اعتصامی کتابهای مرتبط به سیستمهای سیاسی یا دولتگردانی روزگار بشر تا به امروز و آشنایی با انواع حکومتها و کشورهایی که تجربه اون رو پشت سر گذاشتن ، کتابهای تاریخی کشورها از زبان افراد مشهور کتابهایی همچون کاترین دومین سی ، تزار روسیه ، تاریخ روسیه کتاب ناپلئون بناپارت و کتابهایی چون سنت هلن،فاجعه لنینگراد،فردا به جهنم خواهم رفت آیشمن ، و اکثر کتابهای مشهور منتشر شده همچون تلستوی و ارنست همینگوی وژول ورن و...،تاریخ اسلام چه کتابهای منتشره از نویسندگان عرب چه غیر عرب کتابهایی چون عایشه بعد از پیغمبر ،علی،کتابهایی در مورد عاشورا کتابهای فراوانی در مورد مسلمانان و گسترش اونها به ممالک دیگر همچون ایران و اروپا بخصوص فرانسه اسپانیا و کتاب در مورد سرداران بنام ایرانی یونانی و رمی، اسکندر مقدونی ،کورش کبیر،پانته آ،شبه جزیره عربستان،کتابهایی که خیلی هاشون بیش از 18 سال از خوندنشون می گذزه نه نامشون و نه نویسندشون رو یادم نیست،کتابهای پر فروش معاصر در مورد روانشناسی اقتصاد جامعه شناسی کتابهای نویسندگان معروف پر فروش همچون انتونی رابینز و نمی دونم صدها کتاب دیگر که الان حضور ذهن ندارم کتابهایی که در مورد سرخپوستان آمریکای شمالی ،آمریکای لاتین و پرو ،کتابهایی در مورد چگونگی پیدایش و زمان حق رای برای زنان و دموکراسی و غیره و غیره ....

    پاسخحذف
  25. نمی دونم چقدر ولی بیش از تمام کتابهایی که خوندم فیلمهای خوب دنیا رو دیدم و بیشترشون رو هم زبان اصلی دیدم ،کلا مغزم بر اساس نمودارها فرضیه ها،فرمولها و بر گرفته از تاریخ و همه اون چیزهایی که خوانده ام و آموخته ام و در زندگی کسب کرده ام تصمیم گیری می کنه خب وقتی میام حرفی رو بزنم همه چیز و همه کس رو در نظر می گیرم همه ملاحظات و سانسورها و یک حرف از تمام کانالهای روانشناسی و تجربی و علمی عبور می کنه تا بهترین نظر باشه و در مورد چیزی که اطلاعات ندارم نظر نمی دم تازه بعد از 32 سال هروز می فهمم دیروز چقدر کلنگ تر از امروز بودم خب حالا ممکنه من هیچ کدوم اینها رو نخونده بودم و یک چنین تجربه ای رو کسب نکرده بودم اون موقع مغز من چطور عمل می کرد ؟آیا من می تونستم توی یک جمع ابراز نظر کنم؟راجع به چی و چجوری وقتی نه تجربه ای دارم نه اجازه می دم دیگران تجاربشون رو با ما به اشتراک بگذارند.آرش جان،ما در جامعه ای زندگی می کنیم که مردم روزنامه نمی خرند مگر شیشه بخوان پاک کنند یا حوادث یا صفحه ورزشی و خدایی نکرده جدول حل کنند،با مطالعه و کتاب قهرند و همه درس نخونده و دنیا ندیده و مطالعه نکرده ادعا می کنند بهترین باهوش ترین متمدن ترین وارسته ترین مردمان دنیا هستند ولی چرا ما مردمان متمدن متدین هنوز توی خم کوچه اول زندگی موندیم جایی که بیشتر مردمان دنیا حداقل صد ساله که ازش عبور کردند چرا دریکصدو پنجاه سال گذشته، 14 ملیون یهودی 180 جایزه نوبل را دریافت کرده اند درحالیکه یک ملیارد و نیم مسلمان تنها 3 جایزه گرفته اند، در سراسر جهان اسلام مشتمل بر پنجاه و هفت کشور تنها 500 دانشگاه موجود درحالیکه تنها در آمریکای شمالی بیش از 3000 دانشگاه براه است البته آمار خیلی بیشتر از اینه من چون مطمئن نبودم با یک تخفیف چند هزار تایی گفتم تا شک پیش نیاد باطل شه. در پاکستان برای هر 1000 نفر 23 روزنامه موجود است. درسنگاپور این رقم 460 برای هر 1000نفر است. در انگلستان دوهزار کتاب مختلف برای یک ملیون نفر هرسال چاپ میشود. در مصر این رقم تنها 17 جلد است.
    دیگه نمی تونم صحبت کنم چون طولانی شد شاید بعدها ..
    ارادتمند شاهرخ

    پاسخحذف
  26. ببخشید رفتم سرچ کردم چون درست یادم نبود ادرسش رو می ذارم ببینید 5800 دانشگاه و آموزش عالی در آمریکای شمالی چون معتقدم الکی نباید حرف زد الکی هم نباید قبول کرد

    http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4_%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA_%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%AF%D9%87_%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7

    شاهرخ

    پاسخحذف
  27. شاهرخ اینهمه نوشتی ولی من یکی آخرش نفهمیدم منظورت چی بود ؟!! نمی شد به جای اسم بردن از اینهمه کتاب ، فقط زمینه های مطالعاتیت رو اسم می بردی و بعد هم منظور اصلیت رو بیان می کردی ؟!!

    پاسخحذف
  28. یه کم با این کلاویه ها ور رفتم ، رفتم اون بالا گوشه ی سمت راست ، بین 25 تا 35 ساله ها شدم ، پروفایلت رو دید زدم ، دلم خنک نشد ولی ..
    -
    کرخی مارو ببخش ، تازه آشنای این روزها ..

    پاسخحذف
  29. دوست عزیز کلی فکر کردم چجوری جواب سوال شما رو در مورد پر حرفیم بدم .فکر کنم جواب سوالتون توی همون کامنتم است.در هر صورت ممنونم نظرتون رو به من گفتین.
    شاهرخ

    پاسخحذف
  30. کسی که در شرایط حاضر از اسلام دفاع می کنه یا یه دیندار وافعیه که در این صورت میشه باهاش حرف زد و باهاش بحث کرد و چون یه انسان معمولیه مث همه، می تونه همونجوری که یک روزی دین رو انتخاب کرده، با ارائه شواهد و مدارک عقلانی و علمی و غیره ان بار هم حقیقت رو بپذیره و دست از دین برداره و یا اینکه مزدور حکومت سوار بر اسلامه که در اون صورت همه این چیزایی که ما میگیم رو تا ته می دونه ولی اصلا و به هیچ صراطی مستقیم نخواهد شد چون با آگاه شدن توده مردم از حقیقت جیره و مواجب خودش و خانوادش رو از دست میده و ناجار میشه برای یک لقمه نون حلال! مثل بقیه جماعت کار کنه که اصلا در وجودش چنین چیزی نیست! به اون فردی که گفته چون خدا دستور داده زن رو بزنید باید زن رو بزنید و در این زدن حکمتی هست باید بگم به اون خدایی که این جوری بهت معرفی اش کردند شک کن عزیزم. اون خدایی که این اسلامیون به ما معرفی کردند به خداوندی خدا خیلی خدای حقیر و بدبختیه.

    پاسخحذف
  31. یک مساله مهم اینه که آیا اصلا ما باید حرفمون رو که مطمئن هستیم درسته به اونهایی که قبولش ندارن بقبولونیم؟؟؟ اگر مصر نباشیم که اعتقاد صددرصد درستمون رو به دیگران بقبولونیم خودمون خیلی راحت تر زندگی خواهیم کرد. به علاوه که بعضی افراد در ندانستن زندگی بهتری دارند و اصلا اگر بنا به انتخاب هم باشه ترجیح می دن ندونن.

    پاسخحذف
  32. گمراهی و ذلت و ضلالت بعضی ها نیاز به اثبات نداره، خودشون دلیل روشنی هستند واسه نکبت درون وجودشون:
    آرش خان این فلان کتاب که نوشتی قرآن است شما فهم و شعورت از کلام خدا بالاتر نیست اگر قرآن دستور به زدن زن نافرمان میدهد شما بعنوان یک مسلمان فقط باید اطاعت کنید دراین دستورات دینی حکمتی هست که من و شما با این عقل ناقص درک نمی کنیم همین طور اگه دیه یک زن نصف دیه یک مرد است و یا نصف مرد ارث می برد و یا موارد دیگه همه دارای حکمتی ست ما می دانیم که خداوند عادل است مگر میشود که بین مخلوقات خود تبعیض قائل شود!!!!!
    آخه تو که خودت اینی، تازه یه زن بدبخت باید ازت اطاعت کنه والا حقش کتک خوردنه؟؟؟؟ برو بمیر!

    پاسخحذف
  33. شاهرخ خان خیلی طولانی می نویسی، خودت وبلاگ نداری که هر کس حوصله خوندن این چیزها رو داره بیاد اونجا بخونه؟ آخه کامنت یه خصوصیاتی داره برادر جان.

    پاسخحذف
  34. آرش جام ممنونم، عالی نوشتی و کلیدی،
    واقعا تا آخرش رو با حوصله خوندم و فکر می کنم خیلی مطلب مهمی رو بیان می کنی،
    خیلی وقته به بحث هات بیشتر دقت می کنم و می بینم تو زندگی دید جالبی بهم می ده، با اینکه با این بحث ها آشنا بودم از قبل، اما چون خیلی علمی بود، تو زندگی معمولی نمی تونستم به کار بگیرمش، اما تو این قد ساده ش می کنی که کاملا کاربردیه،
    به والدین هم خوب گیر می دی، حال میکنم، این ساختار ذهنی رو خوب می تونی به چالش بکشی: والدین بعضی وقت ها به معنای واقعی کلمه چرند می گویند و زندگی فرزندانشان را خراب می کنند.

    پاسخحذف
  35. این حکمت هم شده حق وتو مذهبیون هر کجا از استدلال و منطق کم میارن می گن تو عقلت نمی رسه این حکمتی توش هست

    پاسخحذف
  36. راستی وقت حدر نمی رود، هدر می رود!!

    پاسخحذف
  37. و یک غلط املایی دیگه هم داشتی که الان یادم رفته، یک ظ با ض اشتباه شده بود فکر میکنم.چون برخلاف همه وبلاگها خیلی کم غلط می نویسی جسارتا تذکر دادم ها. ممنون

    پاسخحذف
  38. آرش جان سلام، من اولین بارم هستش که اینجا مینویسم بااینکه همیشه دنبال میکنم نوشتهاتر و. خیلی متاسفم از بعضی نوشته ها
    مثل همیشه عالی و ریزبینانه نوشتی. به من که همیشه در زندگیم کمک کرده و ممنونم.

    در ضمن "هدر" درسته نه "حدر"

    پاسخحذف
  39. دوستان وبلاگ نقطه جدیدا عکسهای ندای ایران رو گذاشته و یک سری دری و وری هم که زائیده ی افکار بیمار خودش و بالاسری هاشه براش نوشته.از تمام کسانی که جوونن و یا جوون دارند و خودشون هزار تا آرزوی رنگ و وارنگ دارند خواهشانه تقاضا میکنم در دنیای وبلاگی این انسان نمای از حیوان پست تر رو رسوا کنید. تمام وبلاگ نویسان و خواننده های آنها در یک حرکت اعتراضی کاری کنند تا این افراد دیگه نتونند در جامعه ی وبلاگی ایران با خیال راحت بنویسند. ما کسانی بودیم که در دنیای حقیقی هم جرات داشتیم و سینه هامون رو سپر گلوله و باتوم کردیم تا از این خفقان و این افکار آلوده خودمون رو رها کنیم .پس این اعتراض در دنیای مجازی کار بس آسوده و راحت تری خواهد بود.
    ممنون از تمام کسانی که به هر عنوان همکاری میکنند و دیگر مجال سخن به این اراجیف و مزخرفات را نمیدهند.
    به امید ایرانی بدور از قضاوت کور دلان و بیمارها

    http://realistfriend3.wordpress.com/

    پاسخحذف
  40. سلام. من اين مطلب را كامل خواندم و مي خواستم از شما تشكر كنم مطلب بسيار مفيدي بود وبا زباني گيرا نوشته شده بود. بر خلاف بسياري از دوستان كه مغرضانه و ايراني/آمريكايي و سفيد/سياه نوشته بودند من گمان مي كنم به طور قطع مردم آمريكا هم اين مشكلات را مثل هر انسان ديگري داشته اند اما راه حل هايش را يافته و با ممارست و آموزش آن را در ميان خود به عنوان يك روش سودمند جا انداختند.
    دوسال قبل طرح جلدي براي يك كتاب درست كردم به نام "رمز موفقيت ايرانيان در آمريكا" نوشته دكتر فرشته امين(يك پزوهش جالب است). در ايران چاپ شد خبر دارم كه در آمريكا هم كه نويسنده اش هم آنجاست منتشر شده. خواندني است اگر يافتيد.

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.