امروز جمعه صبح آمدم سر کار و وقتی که کامنت ها را خواندم همینطور برای خودم می خندیدم. کامنت های شما را خیلی دوست دارم و احساس می کنم که بر روی صحنه تئاتر ایستاده ام و می توانم به طور مستقیم چهره تمام تماشاگران خودم را مشاهده کنم. دیروز بعد ازظهر یک اتفاقاتی بین من و برندا افتاد که فعلا تعریف نمی کنم فقط سربسته بدانید که ظاهرا آن کادو کار خودش را کرد. از من پرسید برای چه برای من کادو گرفتی و من همه چیز را برایش گفتم. حتی گفتم که در وبلاگم در مورد کادو نظر خواهی کردم و همه خوانندگان وبلاگم تو را می شناسند. خلاصه اینکه فعلا یک پله دیگر به جلو رانده شدیم تا ببینیم بعدا چه پیش می آید. ولی امروز دیگر نمی خواهم در مورد این مسئله برایتان صحبت کنم بلکه می خواهم چیز دیگری بنویسم. راستی اجاره اطاقم را هم یک ماه دیگر تمدید کردم چون اگر هم تا هفته دیگر کار خرید خانه تمام شود من دوست ندارم که با عجله و هول هولکی اسباب کشی کنم. همخانه ام و دخترش خیلی خوشحال شدند و من را در آغوش کشیدند. چند روز پیش رکل دختر همخانه ام گریه می کرد و از من می خواست که از پیش آنها نروم. به او اطمینان دادم که همیشه آخر هفته ها به آنها سر بزنم و به او گفتم که هر موقع به کمک من نیاز داشتی حتما به من زنگ بزن و من در کوتاهترین زمان خودم را به تو می رسانم. گرچه همیشه قانون از کودکان حمایت می کند ولی احساس می کنم که بعضی چیزها در مورد آنها بی رحمانه است. امشب برق دوربین پشت حیاط را وصل می کنم که بلکه شما هم چشمتان به جمال آنجا آشنا شود. گرچه فعلا هوا ابری و بادی است و مردم در حال شنا کردن نیستند. یکی از دوستان وبلاگی خوبم آقای حمید میزوری نجف آبادی در پست جدید خود خبر از فوت یکی از دوستانش را در ایران داد. من هم می خواهم در این رابطه مطلبی بنویسم که امیدوارم مقبول افتد.
وقتی که بچه بودم خیلی فضولی می کردم و همیشه با سوالهای پی در پی خودم باعث رنج و عذاب اطرافیان می شدم. عاشق این بودم که منطق بزرگترها را به زیر سوال ببرم و به قول خودم آنها را به چهارمیخ بکشم. یکی از مواردی هم که همیشه روی آن دست می گذاشتم اعتقادات افراد بود و سوالهایی می کردم که طرف دیوانه می شد و در جواب می گفت خفه شو بچه! خفه شو! خفه شو! خفه شو! برخی از این سوالها به مرور زمان برای من به عنوان یک پروژه تحقیقاتی درآمد. البته هدف من این نبود که پاسخی برای سوالهای خودم پیدا کنم بلکه هدف اصلی من این بود که چگونه می توانم با طرح یک سوال یک نفر را آزار دهم و کاری کنم که او در جواب دادن بماند و منطق او به زیر سوال برود. برای این کار حتی مطالعه می کردم و مجبور بودم که دامنه اطلاعات خودم را افزایش دهم تا بتوانم بهتر بر روی پروژه مردم آزاری خودم کار کنم. اصولا من کودک غیر عادی بودم و مشکلات روانی من ریشه در دوران کودکی دارد. یکی از عوامل اصلی آن هم این بود که من کمی استثنایی بودم و هیچکس در آن دوران این مسئله را درک نمی کرد و این مسئله باعث بروز اختلالات روانی در من می شد. به عنوان مثال من دو سال قبل از مدرسه خواندن و نوشتن را کامل بلد بودم و کتاب می خواندم و در عوض در پنج سال دبستان با اینکه معدلم بیست بود ولی حتی یک صفحه مشق هم بدون زور ننوشتم و بخاطر همین هم همیشه در دفتر مدیر بودم و والدین من را به مدرسه احضار می کردند. بارها نیز به خاطر مشق ننوشتن از دست معلمان کنک خوردم. همه در خانه به من التماس می کردند که مشق بنویسم و حتی بالای سر من می نشستند و من را تشویق و تنبیه می کردند. ولی من از سر لج مشق نمی نوشتم و می خواستم ببینم که بالاخره آخرش چه می شود! درسهای دبستان برایم مسخره بود و بدون اینکه بخوانم از آنها نمره می آوردم. برای همین به درس نخواندن عادت کردم و بعدها در دبیرستان برایم مشکل زا شد و نمره های درسی من به شدت افت کرد.
همیشه فکر می کردم که بزرگ ترها با زور کردن من به مشق نوشتن می خواهند من را آزار دهند و برای همین من هم با پروژه هایی که می ساختم آنها را آزار می دادم. بعدها که بزرگتر شدم برخی از این پروژه های مردم آزاری نتایج و تجربه های جالبی را برای من به همراه داشت که می توانستم آنها را مبنای شخصیت و اندیشه خودم قرار دهم. این پروژه ها زیاد است و من امروز فقط می خواهم در مورد یکی از آنها برای شما صحبت کنم و آن مرگ انسان و زندگی پس از از آن است. تعریف این پروژه از زمانی آغاز شد که پدر بزرگ من فوت کرد و این اولین باری بود که من با مرگ از نزدیک آشنا می شدم و فهمیدم که این مسئله چقدر برای دیگران با اهمیت است. من چهارم دبستان بودم ولی در آن زمان نه تنها کتاب بهشت و جهنم دستغیب بلکه کتاب ماتریالسیم دیالکتیک را هم خوانده بودم! در آن زمانی که همه در سوگ بودند و چنگ بر صورت می زدند و خاک بر سر می کردند من زیرکانه سوالهای خودم را طرح می کردم و عکس العمل آنها را بررسی کرده و نتایج آن را در مغز کوچک خودم ثبت می کردم. اولین نکته ای که توجه من را جلب کرد این بود که همه سعی می کردند غمگین بودن خودشان را بیشتر به دیگران نمایش دهند. من وقتی که کتک می خوردم و گریه می کردم در آن لحظه از همه چیز بدم می آمد و فقط به ناراحتی خودم فکر می کردم و آنقدر گریه می کردم تا زمانی که دیگر ناراحت نباشم و گریه نکنم و یا از یک مسئله ای بخندم و ناراحتی خود را به کل فراموش کنم. ولی وقتی بزرگترها گریه می کردند در بین آن به دیگران امر و نهی می کردند و یا اینکه به حالت معمولی صحبت می کردند و بعد دوباره گریه می کردند. مثلا مادربزرگم وقتی که در حال شیون و زاری بود در وسط آن گریه اش را قطع می کرد و به خاله ام می گفت که مگه نگفتم آن شکرها را استفاده نکن؟ اون پشت توی انباری یک کیسه خاک قند هست اون رو بریز توی شربت! و بعد دوباره شروع می کرد به گریه و زاری.
من خودم را کم کم به یک نفر نزدیک می کردم و سرم را به بازویش می چسباندم و مثلا می گفتم خاله پدربزرگ کجا رفت؟ می گفت رفت آسمان آرش جون. رفت. از پیش ما رفت. می گفتم آسمون یعنی کجا یعنی بهشت؟ می گفت چه میدونم شاید! می گفتم خوب اونجایی که رفته جای بهتریه؟ می گفت آره خوب حتما جای خیلی بهتریه. می گفتم خوب پس برای چی ناراحتی باید خوشحال باشی. خاله یک نگاهی به من می انداخت و می گفت یعنی چی میگی باباجون مرده خوشحال باشم؟ می گفتم آره خوب باید همه خوشحال باشند و بزنند و برقصند چون باباجون رفته یک جای بهتر. خاله با بی حوصلگی من را هل می داد و می گفت اه چقدر تو زر می زنی بچه, پاشو برو یه جای دیگه بشین. سپس همه را زیر نظر می گرفتم تا قربانی بعدی را پیدا کنم. بعد می رفتم پیش مادربزرگ و خودم را به او می چسباندم. او من را بغل می کرد و می بوسید و در کنار گوش من گریه می کرد. من می گفتم مادر بزرگ الآن باباجون توی بهشته؟ مادربزرگ می گفت آره آرش جون الآن توی بهشته. می گفتم یعنی الآن او کنار حوری ها و پری های خوشگل نشسته و داره حال می کنه بعد ما اینجا نشستیم و داریم برای او گریه می کنیم؟ او در حالیکه با چشمان گرد شده من را می نگریست یک پس گردنی به من می زد و می گفت خفه شو بچه! مشق هاتو نوشتی؟ سپس می رفتم و زیر چشمی دیگران را می پاییدم. یک شوهر خاله کمونیست داشتیم که دیدم نشسته است یک گوشه و زانوی غم در بغل گرفته است. سر و کله زدن با او خیلی مشکل بود زیرا او خیلی خوب می توانست از پس سوالات من بر بیاید. می رفتم کنار او می نشستم و مثلا می گفتم وقتی آدم می میره چی میشه؟ میگفت هیچ چی, خاکش می کنند زیر زمین. میگفتم خوب بعدش چی میشه؟ نگاهم میکرد و می گفت بعدش هیچ چی نمیشه, همه چیز تموم میشه. می گفتم خوب حالا اینکه همه چیز تموم میشه خوبه یا بده؟ می گفت من چه می دونم, خوب و بدیش که مهم نیست مهم اینه که تموم میشه. میگفتم یعنی باباجون به کل تموم شد؟ می گفت آره متاسفانه! می گفتم خوب پس شما الآن برای چه کسی ناراحت هستی؟ می گفت خوب, خاطراتش که هنوز توی ذهن ما هست و ما دلمون براش تنگ میشه. می گفتم آهان پس برای خودت ناراحت هستی که دلت تنگ می شود اگرنه او که دیگر وجود ندارد. می گفت ببین آرش جون پاشو برو یه سر به ماشینم سر کوچه بزن, چقدر سوال میپرسی اه!
بعدها وقتی که بزرگ تر شدم جنون مردم آزاری من از بین رفت ولی همچنان به پروژه های تحقیقاتی خودم بر روی اطرافیان ادامه می دادم. نتیجه تحقیقاتم بر روی مسئله مرگ چنین شد که فهمیدم ما انسان ها موجودات مستقلی نیستیم و ماهیت و هویت ما از دنیای پیرامون ما شکل می گیرد. اگر کسی به ما بگوید که خودت را به طور کامل تعریف کن, به این نتیجه می رسیم که تعریف ما وابسته است به انسانها , حیوانات و اشیایی که به هر شکل ما با آنها در تماس بوده ایم. یک بچه گربه ای که در یک زمان به پیش من آمده است و من به او غذا داده ام بخشی از خاطرات من است و بنابراین بخشی از تعریف وجودی من محسوب می شود. اگر بشنوم که آن بچه گربه رفته است زیر ماشین احساس بدی به من دست می دهد چون صورت او را مجسم می کنم که چقدر معصومانه به من نگاه می کرد و الآن دیگر او وجود ندارد. من یک واحد کوچکی از سازنده خاطرات خودم را از دست داده ام و این برای من ناراحت کننده است. به همین نسبت هرچقدر که اشیاء و یا انسانهای پیرامون ما در ساخته شدن تعریف ما نقش داشته باشند, فقدان آنها برای ما دردناک تر خواهد بود تا جایی که مرگ عزیزان نزدیک به ما می تواند ساختار ذهنی ما را ویران کند زیرا آنها سازندگان اصلی ذهن ما و آنچیزی بوده اند که ما آن را من نوعی می نامیم. واقعیت این است که اصلا برای ما مهم نیست که بر سر رفتگان پس از مرگ چه خواهد آمد. برای ما مهم نیست که آیا آنها تمام شده اند و یا در بهشت و یا جهنم به سر می برند. آنچیزی که برای ما مهم است این است که چگونه خلاء بوجود آمده در ذهن خود را پر کنیم و یا آسیب های خودمان را برطرف کنیم.
حالا وقتی که مهاجرت می کنیم این آسیب ذهنی حاصل از مرگ عزیزان چند برابر می شود زیرا خاطرات در مهاجرت نقش پررنگ تری را ایفاء می کنند و تنها پیوند دهنده ما با گذشته مان است.
اه که چقدر زر می زنم. من رفتم!
آقا ما ٧٢ ساعت بت فرصت ميديم كه بتوني كرست برندارو در بياري
پاسخحذفazat khosham omad khososan az tokhs bodanet daghighan mesle bachegihaye khodam,manam alan 1 sale mohajer shodam rast migi kheili dardnake ke adam khateratesho por rang bebine rastesh man ke bazi vaghta jorat morore bazihasho nadaram menjomle lahzeye khodahafezi az maman,baba faghat arezom didane dobarashone hamin,movafagh bashi arash jan barat behtarinha ro arezo daram
پاسخحذفآرش جان نمی خوای یه مکتب فکری بزنی ؟
پاسخحذفاین جوری که پیش میری من میبینم روزی رو که یه دفعه بیای تو وبلاگ بگی دیشب که رفته بودم دریا یه شخض نورانی دیدم نزدیک اومد بهم می گفت پارو بزن من هم گفتم پارو زدن بلد نیستم باز اون طرق گفت پارو بزن و خلاصه ..........
1125 امی هم میاد
D:
چاکر خوات
عجب بچه ای بودی تو بیچاره ها چی میکشیدن از دست تو!
پاسخحذفخوبه الان یه بچه بیاد اینطوری یقت کنه و از این سوال ها ازت بکنه؟
مغز من بعضی وقتها میره توی این مود، این قصیه `من` را شنیده بودم که مغز شروع میکنه بپرسه این چیه...اون چیه...حالا من چیم؟ ولی این بخش خاطراتش خییل قشنگ به این من چنسبیده بود...میشه باز هم به این بحث ادامه بدی...پلیییییییییییز
پاسخحذفاگه از اون عکس اولی منظورت بیلاخ بود که باید بهت بگم بزار پشتت واسه رشددت بزار عقبت واسه لقبت بزاررو موهات واسه عموهات بزار رو پیشونیت واسه نشونیت .بدشم اسم این دختره جنده براندارو دیگه نمی یاری فهمیدی آره یا نه
پاسخحذفاین مطلبت نسبت به 3تا قبلی بهتر بود
دیدم ترسیدی از این جندهه کمتر نوشتی فعلا التیماتوم عقب می افته
براندا ميخواسته سوار آسانسور شه ميبينه نوشته ظرفيت 12 نفر
پاسخحذفميگه:اي وااااااای حالا اون 11 نفرو از كجا پيدا كنم؟؟
منم از این مدل شاگردها دارم ... حیف که تنبیه بدنی در موسسه ای که من کار می کنم جایز نیست!
پاسخحذفمن از معمل دینی هام این سوال رو داشتم " مردمی مه اونور قطری که از کعبه رد میشه زندگی می کنن کدوم وری باید نماز بخونن؟ "
پاسخحذفآخرش هم هیچکدوم جواب درستی بهم ندادن!
لی لی
چه بچه جالبی بودی!من الان هم اینجوری ام!چون حوصله شنیدن تفاسیر عجیب غریب بقیه رو ندارم! حس می کنم از خود واقعیشون دور شدن و پشت نقاب قایم شدن!
پاسخحذفبگذریم!
این benjamin linus چه افتضاحی راه انداخته اینجا!!!چرا هی رجز می خونی؟عملی کن تهدید و ما منتظریم!
من هم از مطلب قبلی، نه قبلیش خوشم نیومد! دلیل نداره بیام فحش بدم که!!!
بی جنبه بودن در چه حد؟!مجبور نیستی که!نخون!!!!
این benjamin linus فوق العاده ادم مزخرفیه
پاسخحذفآرش جان اصلا به حرفاش گوش نکن
دلیل نداره به خاطر یه نفر خود سانسوری کنی
من از هر 3 تا مطلبت خوشم اومد
تند تند میومدم تو وبلاگت ببینم باقی ماجرا چی شد
خواهشا" ادامه ماجرا رو بنویس
ارش جان, خیلی باحالی. من تا عکس بیلاخ به این گیرایی ندیده بودم. اصولا استاد تیکه انداختنی! خیلی خندیدم. دمت گرم
پاسخحذفاین بنجامین چقد زر میزنه. خفه شو دیگه..........
پاسخحذفنحوه کامنت گذاری را تغییر دادم امیدوارم مشکل آن رفع شود.
پاسخحذفآرش جان لطفا کلمه ی "حوری " رو درست کن.
پاسخحذفخدایا تو دقیقا کارهای دختر من رو میکنی....آخه چرا؟؟؟؟؟بچه ها مگه آزار دارند میخوان رفتار بزرگترها رو بسنجند؟
این بنجامین هم دید غلطی نمیتونه بکنه عقب نشینی کرد.
کارن
پاسخحذفارش جان این مطلبی که نوشتی شبیه یه داستان بلند بود ، کوتاهتر بنویس نفسمون گرفت
شوخی کردم من همیشه بهت سر می زنم نوشته هات و مطالب وبلاگت عالی هستش
سلام
پاسخحذفمی گم اگه تو برندا را واقعا دوست داشتی که اینطور در موردش نمی نوشتی !!!! حالا برندا فکر کرده که توی وبلاگت چی نوشتی!!!!!!!!!!!!!!!!!!فکر می کنم قصد داری با نوشته هات حال کسی را بگیری راستش و بگو کی وبلاگت می خونه ؟
همه را سر کار گذاشتی !!!!
راستی این چه تیتری انتخاب کردی برای پستت .از چی اینقدر عصبانی هستی !!!
پاسخحذفآقا من الان رفتم يه نگاه به پست هاي قبليت انداختم
پاسخحذفاين benjamin linus بنده خدا راست ميگه از قديميهاي اين وبلاگه
تو اون پستي كه مال نظر شاهرخ خان هست
http://natashagodwin.blogspot.com/2010/03/blog-post_26.html
نظر داده
اما چيزي كه برام جالبه اينه كه يه آدم زور گو ميخواد نظرش رو به ديگران تحميل كنه
آرش به نظر من يه نظر سنجي بزار ببين خواننده هات دوست دارند درباره اين جور مسائل بخونن يا نه
تا اين يارو هم ديگه نتونه چيزي بگه
viva arash!
پاسخحذفi love the way you can explain your thoughts.
فقط انسانهاي باهوش ميتوانند اينقدر شفاف و قابل فهم ، افكارشان را توضيح بدهند.
هميشه شاد باشي.
بنجامين، نوش جونت!
پاسخحذفاون عکس فضولی بچگیت خیلی باحاله آرش
پاسخحذفای جان. چقدر فضول بودی! انقدر خوشم می آد از این بچه های سیریش. یادش بخیر گیر داده بودم که زن همسایه بقلیمون چطوری باردار شده.
پاسخحذفبرندای عزیز، احتمالاً اینجا رو با مترجم گوگی می خونی. محض اطلاع بگم منظور آرش از روابط دیپلماتیک، دقیقاً روابط دیپلماتیک هست و هیچ منظور دیگه ای نداره.
:d
اول از همه قضیه ی براندا رو خیلی زود تعریف میکنی پسره ی مغرور
پاسخحذفدوم ازخوشم اومد که حال مامان بزرگتو میگرفتی برا اینکه گفتی بابا بزرگت داره با حوری پری حالی به حولی میکنه.
سوم اون شوهر خاله ت هم خیلی باحاله
چهارم من عمرن در آینده به بچه م بگم خفه شو. تو ام نگی.
پنجم خدافس
عجب Title ی انتخاب کردی. ولی فکر کنم اول می خواستی بنویسی "مهاجرت و مرگ" ، اما چون طبع شوخی داری بقیه شو بعدااضافه کردی! بازم میگم اون عکس فضولی خیلی باحاله هر بار نگاش می کنم و تو رو تجسم میکنم در دوران طفولیت ، خندم میگیره.
پاسخحذفعجب Title ی انتخاب کردی. ولی فکر کنم اول می خواستی بنویسی "مهاجرت و مرگ" ، اما چون طبع شوخی داری بقیه شو بعدااضافه کردی! بازم میگم اون عکس فضولی خیلی باحاله هر بار نگاش می کنم و تو رو تجسم میکنم در دوران طفولیت ، خندم میگیره.
پاسخحذفسلام، من دو سه ماهی میشه که وبلاگت رو دنبال میکنم. یه جورایی یاد فیلم Truman Show می افتم! تو اون تو هستی و ما زندگیت رو دنبال می کنیم.
پاسخحذفبهرحال هر کاری که می کنی(در مورد زندگی خودت) ما فقط تماشاگر هستیم و نظرات ما فقط نظر خودمونه. لزومی نداره فکر کنیم دیگران باید از اون تبعیت کنند، هر کی هم که فکر ما رو قبول نداره احمق نیست! این رو گفتم چون یکی از بزرگترین مشکلات ما ایرانیا اینه که به نظرات دیگران احترام نمی ذاریم
خوب می موندی ایران که هم از خاطراتت جدا نشی و هم سود و فایدت به مملکت خودت برسه اینهمه آموزش رایگان و خرج تحصیلت کردند که چی؟ دونتو اینجا بخوری تخمت رو اونجا بذاری؟
پاسخحذفبراندا و مرگ, براندا و مرض, براندا و درد بی درمان!
پاسخحذفخیلی باحال بود. ولی خدایش عجب بچه ای بودی تو ها
پاسخحذففقط دنبال قربانی میگشتی؟
قربانی !
I love you too
پاسخحذفI love you too
پاسخحذفهی بنجامین تو خیلی احمقی چون ارش برنامه نویسه اونوقت می خوای هکش کنی هه هه ...
پاسخحذفاون فشی هم که به برندا دادی ننته که معلوم نیست تورو چجوری پس انداخته
هی بنجامین تو خیلی احمقی چون ارش برنامه نویسه اونوقت می خوای هکش کنی هه هه ...
پاسخحذفاون فشی هم که به برندا دادی ننته که معلوم نیست تورو چجوری پس انداخته
سوال دونی کجا رفت؟
پاسخحذفلی لی
دلیل اینکه بعضی ها بیخود و بی جهت بددهنی می کنن و عمد دارن به زور شخصین پست و حیوانی خودشون رو به بقیه نشون بدن رو نمی دونم چیه ؟ آخه به برندای طفلک دیگه چکار دارین ؟ چه حقی از شماها خورده مگه ؟ اصلاً به این آرش طفلی چرا اینقدر گیر می دین ؟ مگه با شماها چکار کرده اینقدر با بی ادبی براش کامنت می ذارین ؟ دوست ندارین مطالبش رو ؟ خوش اومدین ، کسی مجبورتون نکرده بیاین بخونین و دهنتون رو به کلمات نجس باز کنید. چرا اینقدر بعضی ها روانیند ؟ کسی می دونه ؟ از حسادته یا عامل دیگه ای ممکنه پشتش باشه که داره دقشون می ده ؟
پاسخحذفهي بنجامين
پاسخحذفريدي بابا آب قطه
ريدي بو ميدي بد جور
به قول شخصیت جک در فیلم بیست و یک گرم؛خاطرات ،خاطرات ،خاطرات... امان از آن ها که دست بردار نیستن.
پاسخحذفهمیشه هستند ولی وقتی ادم احساس غریبگی میکنه خودشونو نشون میدن.
بنجامین گفت:
پاسخحذفآقایون، خانوما غلط کردم
آفرین دکتر بنجامین لاینوس حالا شدی دکتر جک شپرد !!
پاسخحذفّبراندا: پسره ی پرروی گنده دماغ خجالت نمیکشی همه زار و زندگیمون رو میاری اینجا پیش هر کس و ناکس پهن می کنی؟
پاسخحذفشوخی کردم ازت خوشم میاد
من همنون ناشناس قبلی هستم منظورم براندا بود ببخشین
پاسخحذفیه چیزی مسئله مرگ و زندگی و از دست دادن آدمهای دور و برمون و اینها اینکه ما فقط به همه شرایط حتی آدمهای دورو برموئن عادت می کنم و ترک عادت هم موجب مرض است باستانیان ما که الکی چیزی نمیگفتن که ....
امیدوارم کنجکاوی هاو پروژه هات تموم نشه و از این حست لذت ببری ، من از خوندن نوشته هات واقعا لذت می برم.
پاسخحذفحیوانات عزیز از نام من سوئ استفاده نکنید
پاسخحذفآرش برنامه نویس یا تی کش شرکت
حیوانات عزیز اگه یک منتقد داره این وب لاگ اونم برینید توش جایی که منتقد نداشته باشه اونجا بدر نمیخوره فهمیدی پیش رفت نمی کنه براندا یک فیلم الکی که بخاطر کم آوردن مطلب توسط آرش به وجود آمده من تا آخرین لحظه به انتقاداتم ادامه می دم در صورت نیاز هک هم می کنم
khode mooooonima bedoone benjamin in weblog chegha dkesel konandast
پاسخحذفBenjamin آدم باش بابا. بنظرم یه سر برو پیش روانشناس ببینه چه مرگته آخه. همینطور برا خودت پاچه میگیری.....
پاسخحذفبنجامين جان
پاسخحذفبخدا من از بعضي وبلاگا عقده دارم اونجا هم سر بزن خيلي از سوراخ مرد م صحبت ميكنن بهتره اونها رو هم علاوه بر آرش هك كني
من حالم بهم مي خوره ازين وبلاگا يكيش كوير سمنانه
آدرسشم اينه
www.kavir-semnan.blogsly.com
قربون دستت صواب داره ها
اجرت با هارپر دزده
ببینم احتمالاً تو آقای خداحافظی نیستی ؟ یا این تکیه کلام اون ( هارپر دزده )رو ازش دزدیدی و نوشتی اینجا که اون بنده خدا رو خراب کنی ها ؟
پاسخحذفچقدر تو این پست آدم عقده ای و بدبخت پیدا شد عجیبه.
عجب سوتي دادي تو خود كوير خشك بي آب وعلف نيستي
پاسخحذفبرو بچه تو شير بده اينجا زر نزن كثافت
Benjamin ride be khodesh
پاسخحذفبنجامین کرم نریز. میتونی کاری کنی که آرش دیگه ننویسه؟ تو که از صدتا ف.ی.ل.ت.ر هم بدتری.
پاسخحذفman be arash alaghe khasi daram
پاسخحذفshayad hichvaght hack nakonam ama kami tanavooo to in weblog neyaze kami dava dargiri. arash ham midooone ghasde man bi ehterami be on nist balke jav dadan be weblogeshe
hala hamegitoon biad mano bezanid miti konam in alamate hakeme bozorge ehteram begzarid
hhhhhhhhheeeeeeeeeeeeeeeeehhhhhhhhhhhh
آها پس خودت می دونی که عقده کم توجهی داری...
پاسخحذفبچه ها محلش نذارین بذارین بمونه تو کف توجه!!
خیلی باحال خود کاوی می کنی آرش جان! خود روانکاوی هم بد دریده! بهپا چون احتمال ابتلا به اختلالات روانی رو زیاد می کنه و بعد هم در برابر درمان مقاوم می شی! از ما گفت بود ها!
پاسخحذفولی جدی خیلی کیف داد نوشته ت!
اه منم با اين قضيه مرگ مشكل دارم.يه نفر ميمره همه تو سر كله خودشون ميزنن.اصلا هم نتونستم باهاشكنار بيام!
پاسخحذفراستي نه جواب منو دادي نه دو سه روز طرفا ما پيدايي.كجايي؟
پیشرفتت با برندا خوب بود. تبریک. متوجه خشانت! بعضیا نمیشم. بابا جان من ! آقایان وخانم های خشانت طلب ! وبلاگ دقیقا جای همین کاریست که آرش داره انجام میده. داره نظرات شخصیشو همراه با اطلاعات مهاجرتیش و داستان زندگیش (به راست و دروغیش کار ندارم) با مهارت تعریف میکنه و خداییش همه هم دارن حال میکنن ازجمله بنجامین دیوونه بی بصیرت! از طرف دیگه آرش مثل آلبر کامو وسارتر (قیاس نمیکنم) چرکها و عقده هاشو داره برامون رو میکنه که بنظرم مهمتر از اصل داستانه! نظرهارو هم که پاک نمیکنه . پس لطفا شاخ و شونه نکشید ببینیم داستانشو به کجا میخواد برسونه .
پاسخحذفSina Goft: akhe pas oon dokhtari ke oomade bood va gofti ke ta akhare mah bere roo kanape be khabe chi pas? taklife ooon chi mishe?
پاسخحذفنه!بازی کامپیوتری نیست!داستان دنباله داره!!!:)
پاسخحذفدرود بر سینا عزیز مزگ بز آرش دروغ گو
پاسخحذفمثل سگ دروغ می گی آرش بنجامین راست می گه
مرگ بر امریکا. مرگ بر ضد ولایت فقیه. مرگ بر آرش جاسوس سیا
پاسخحذفدر يك پست نوشته بودي در مورد تفاوت وبلاگهاي ايراني و آمريكاييان. الان يك آزمايش مستند اينجا هست در مورد شيوهي منحصربهفرد ايرانيان در وبلاگ خواندن + كامنت گذاشتن....
پاسخحذفانگشت به دهان ماندم كه اين كامنتها چه ارتباطي با مطلب پست دارند.
فرضا كه يك كامنت بيربط پر از فحش و ناسزا از غيب اينجا ظاهر بشه، چرا درگيرش ميشيم؟
اینایی که دائم فحش می دن چه مرگشونه ؟ توی این پست چه چیزی دیدن که دائم دهن کثیفشون رو باز می کنن ؟ حسادت تا کجا دیگه ؟ چقدر مگه آتیش گرفتین که حالا که رابطه آرش و برندا صمیمی شده ، شروع کردین به لجن پراکنی ؟ تا کجاهاتون سوخته مگه که بس نمی کنین ؟! یه مشت زنجیری حسود عقده ای که نمی تونن موفقیت کسی رو ببینن وبلاگ رو به گند کشیدن. آرش خسته شدیم بس که حضور این انسان نماها رو تحمل کردیم ، نمی شه مثل خیلی از وبلاگ ها نظرات رو بعد از تأیید ، منتشر کنی ؟ اجازه نده هر آدم عقده ای پستی اجازه ورود به بخش نظرات رو داشته باشه. اصلاً این واسه ماهایی که خواننده همیشگیت هستیم و دوستت داریم افت داره که کامنت هامون در کنار کامنت های این جانورها قرار بگیره.
پاسخحذفعجب خر تو خری شده اینجا آرش !
پاسخحذفآرش اگه تاييد كني كامنتا رو
پاسخحذفهكت مي كنم
واه واه پس حق آزادي بيان كجا ميره
خفه شو ضعيفه زر نزن.
پاسخحذف"اینایی که دائم فحش می دن چه مرگشونه ؟ توی این پست چه چیزی دیدن که دائم دهن کثیفشون رو باز می کنن ؟ حسادت تا کجا دیگه ؟ چقدر مگه آتیش گرفتین که حالا که رابطه آرش و برندا صمیمی شده ، شروع کردین به لجن پراکنی ؟ تا کجاهاتون سوخته مگه که بس نمی کنین ؟! یه مشت زنجیری حسود عقده ای که نمی تونن موفقیت کسی رو ببینن وبلاگ رو به گند کشیدن. آرش خسته شدیم بس که حضور این انسان نماها رو تحمل کردیم ، نمی شه مثل خیلی از وبلاگ ها نظرات رو بعد از تأیید ، منتشر کنی ؟ اجازه نده هر آدم عقده ای پستی اجازه ورود به بخش نظرات رو داشته باشه. اصلاً این واسه ماهایی که خواننده همیشگیت هستیم و دوستت داریم افت داره که کامنت هامون در کنار کامنت های این جانورها قرار بگیره."
پاسخحذفDahaneto gaeedam.
Arash, hala ino hazfesh kon
چرا کامنت من چاپ نشد؟؟؟؟ گفتم مردم ایران عوضی هستند آرش. بیخود خودتو خسته نکن. هرچیزی بگی انگار که داری یاسین به گوش خر میخونی. میگی نه؟ بیا! اینم نمونش توی کامنتهات. فقط توسری و زور برای مردم ایران جواب میده. همین و بس
پاسخحذفسلام آرش جان ..
پاسخحذفخیلی خیلی راحت و باصداقت مینویسی.
از وبلاگت لذت بردم.
خاطرات کودکیت منو به کودکیای خودم برد.
بازم بهت سر میزنم.
شاد زی نازنین ..
مردم ایران عوضی هستند آرش.
پاسخحذففقط توسری و زور برای مردم ایران جواب میده.
پاسخحذفمن فکر می کنم اگر رژیم هم عوض بشه و زور رو از سر مردم ایران بردارند یک شبه همدیگر رو میخورند. البته منظورم از خوردن چیز دیگه ایه منتها خواستم مودبانه بنویسم.
پاسخحذفدوستان عزیز از کامنت هایی که نوشتید بسیار سپاسگزارم. فقط خواستم بگویم که به نظر من کامنت ها هیچ ایرادی ندارد و هر کسی آن چیزی را که می خواسته است نوشته است. همه ما سزاوار آزادی هستیم و باید تلاش کنیم که آن را بدست بیاوریم و حفظ کنیم و بهای آن را نیز پرداخت کنیم. با زور و سرکوب و سانسور هیچ چیزی بدست نمی آید و فقط بر مشکلات ما افزوده می شود. برای همه شما آرزوی موفقیت دارم و تشکر می کنم که به این وبلاگ سر می زنید.
پاسخحذفسلام.....جالب بود.....مرسي كه بهم سر زدي...موفق باشي...باي
پاسخحذفkhabeeshgh.blogsky.com
وظیفه ام بود انگار که سلامت را جوابی بدهم..
پاسخحذفوظیفه ام بود انگار که سلامت را جوابی بدهم..
پاسخحذفبرای این نظر دیگه احساس وظسفه نمیکنم. چه ذهنی بازی دارید.
پاسخحذفاون كسى كه فحش نوشته به همون اندازه بقيه حق داره كه حرفش پخش بشه و خون كسى ازش رنگينتر نيست.
پاسخحذفبه خودتون نگاه كنين كه با خوندن چندتا كامنت خيلى سريع تمام مردم ايران رو با حيوانات برابر دونستين (انگار كه همه تو نوشتن اينا دست داشتن) و درخواست دادين كه سانسور و سركوب اعمال بشه.
در ضمن من چندتا از اون فحش ها رو نوشتم كه اين مطلب رو آزمايش كنم. همه مردم ايران هم كمكم نكردن، خودم تنهايى نوشتم!
حالا كى نياز داره دموكراسى رو بيشتر تمرين كنه: اونى كه با خوندن چند خط مطلبى كه خوشش نيومده همه رو بزغاله ميبينه (ياد كسى افتادم كه يك سال پيش همين كار رو كرد و همه بهشون بر خورد) و ميخواد سريع از تمام امكانات واسه خفه كردن طرف استفاده كنه يا اونى كه نظرشو با بى ادبى گفته ولى نگفته هر كى مثل من نيست بره گم شه.
هر كى هر حرفى داره مرد باشه و به من بزنه، نه اينكه سعى كنه با خار كردن يك گروه بزرگ خدشو به خيال خودش از بقيه جدا كنه.
يك ايرانى بى ادب
آرش چرا دروغ می گه شما ها چتونه حیونا آرش رابه راه دارهدروغ می نویسه چرا باید این طوری باشه هان ؟ دلیل قانع کننده بیار ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخحذففقط بلدن فخش بدن منطق ندارین شما الکی ازآرش دفاع نکن دنبال حق باش فهمیدی آرش باید اصلاح شه یاد بگیره دروغ نگه در این سن چقدر شما خرید
بنجامین باز تو زر زدی؟ برو خودتو اصلاح کن. آرش هر چی دوست داشته باشه تو وبلاگش مینویسه و بتو هم هیچ مربوطی نیست.
پاسخحذفبنجامین باز تو زر زدی؟ برو خودتو اصلاح کن. آرش هر چی دوست داشته باشه تو وبلاگش مینویسه و بتو هم هیچ مربوطی نیست.
پاسخحذفبنجامين،
پاسخحذفاصلا آرش ميخواد اينجا واسه ما داستان بنويسه. همش هم خياليه. تو چرا گير دادى؟ تو كه تنها خواننده نيستى. وكيل بقيه هم نيستى. اگه ميخواى بقيه گمراه نشن برو بلاگ خودتو درست كن و حرفاتو بزن، لينكشم بزار اينجا ما ميايم ميخونيم. اگر هم منظورت به من بود، من از آرش دفاع نكردم، نظر خودم گفتم. اگه ميخواى ادبيات صحبتمون رو هم ميتونيم تغيير بديم ولى لپ مطلب همينه.
يك ايرانى بى ادب
اینجا شده مثل توالت های ترمینال جنوب!
پاسخحذفمتاسفم واقعا
اولا تو كه انقد با فرهنگي كه به يه زن ميگي ضعيفه
پاسخحذفزر هم برو براي ننه و عمت بزن
دوم اينكه شمايي كه فقط توالتهاي ترمينال جنوب رو ديدي برگرد همون شهرستانتون كه چاك دهنشون خيلي افتضاحتر بو ميده
عجب آدماي بي كلاسي ايننترنت دم دستشونه ها
از نظر روانشناسی در هنگام مرگ اطرافیان، بیشترین مساله ای که ناخوداگاه انسان را به هم می ریزد روبه رو شدن با مرگ خود است. یعنی باز هم مطمئن شدن از این که من خواهم مرد و این برای ناخوداگاه انسان فاجعه است. برای رویارویی با این فاجعه و برای قابل تحمل تر کردن آن، ادمها ناخوداگاه روشهایی را به کار می گیرند مثلا به خود می قبولانند که کسی که میمیرد در واقع به جای بهتری منتقل شده است و یا اینکه انسان رو ح است و نه جسد! در دنیای علم تا به حال وجود روح ثابت نشده است و دانشمندان توانسته اند آنچه را طی سالهای سال روح نامیده می شد و اعمالی که به روح نسبت داده میشد در مغز انسان بیایند و تا به حال چیزی فرای ذهن انسان که بوسیله مغز عمل می کند و توضیح داده شده است یافت نشده. مغز هم با مرگ میمیرد و نتیجتا عملکرد های ان متوقف می شود. آنها که دیدگاه متریالیستی دارند که در حال حاضر علم دیدگاه انها را تایید کرده است، گرچه بسیار به سختی ولی با حقیقت نابودی خودشان با مرگ رو به رو می شوند و به ناچار ان را می پذیرند یعنی با انواع و اقسام اعتقادات بی پایه به دنبال دلداری بیهوده به خود دادن نیستند که پس از مرگ ما باقی خواهیم بود و چنین و چنین خواهیم کرد. باید این را بدانیم که ما با مرگ روبه رو نخواهیم شد، وقتی مرگ بیاید ما دیگر نیستیم و بنابرین مرگ ترس ندارد.
پاسخحذفساناز خانم این مطالب رو از کجا کش رفتی؟بی زحمت اسو کتابش رو لطف کن!
پاسخحذفگفتم سلامي عرض كنم .
پاسخحذفاميدوارم كه خوب و خوش باشي و كماكان به نوشتن ادامه بدي .
بهر حال ممنونيم .
كيقباد .
God Bless United States of America
پاسخحذفGod Bless Arash
God Bless Liberal Iranians
God Bless Intellectual Iranians
من هم یادمه تا آخر راهنمایی درس نخونده معدلم 20 می شد، ولی دبیرستان کوبیده شدم به زمین
پاسخحذفاین که بعد از مهاجرت آدم با خاطراتش بیشتر زندگی می کنه، فکر می کنم کاملا ربط به سن مهاجرت و شرایطش داره. یک نفر ممکنه تمام خاطرات رو حتی از یاد ببره... ممنون می شم راجع بهش بنویسی آرش جان
کماکان ادارتمند
اه اه اه... این آرش هم حال آدمو بهم میزنه با این روشنفکری بازیاش...
پاسخحذفحالم به هم خورد...
aza.joon
پاسخحذفmanam ye joorai shabihe khodetam ... vali mardom azari nemikardam :D
poste khoobi bood ... vaghean hame chi rishe too zehne adama dare ... man daram shak mikonam ke folan chizo mibinam ...vaghean hamoone ?! ya faghat too zehne man ine ?!
من برخلاف کسانیکه می گن آرش دچار خودکم بینی هست ،فکر می کنم اتفاقا تا حدی، زیادی هم اعتماد به نفس داره،ما که تاالان هر چی ازش خوندیم یک جورایی تعریف از خود بوده،مثلا سر قضیۀ فروختن قایقش وقتی قایق خراب شده بود،نوشته بود اگه من نبودم اونا فلان می شدن،یا همین قضیۀ این که من بچه ای استثتایی بودم که اطرافیانم این رو نمی فهمیدن.کلا در تمام موضوعات بلاخره یک جوری از خودش تعریف کرده وخودش رو از اطرافیانش متمایز و خاص کرده.اصلا هدفم این نیست که بگم مثلا آرش داره خودش رو بزرگ جلوه می ده یا بی خودی از خودش تعریف می کنه،ما که از نزدیک نمی شناسیمش که بدونیم واقعیت چیه و بهتره در ذهن آدم، همه راستگو باشن مگر اینکه خلافش ثابت شه.منظورم بیشتر توجه دادن دوستانی که معتقدند آرش خود کم بینه یا اعتماد به نفس نداره به عکس این قضیه با ارجاع به نوشته های خودشه.
پاسخحذفاین هم اسمم برای اینکه اگه خواستید بهم فحش بدید راحت تر حواله کنید:
ستاره
سلام و چطوری و خوبمو از این حرف ها
پاسخحذف-
بالاخره بخت مون وا شد ، شد که کامنت بذاریم این جا مجددا
بچه ها توجه کردین آرش ترسیده پست نمیفرسته چون اصلا نمی دونه چی بفرست تو این شرایط
پاسخحذفستاره، اون جمله
پاسخحذف"همه راست می گن مگه خلافش ثابت بشه"
رو باید با طلا نوشت. قوانین آمریکا به نوعی بر مبنای این جمله و پیشگیری از دروغگویی استوار شده. آرش یه پست خیلی عالی راجع به این مورد نوشته.
تمام این قوانین در مملکت گل و بلبل و سنبل و زعفرون و... ما بر عکسه ، یا اصلا قانونی در این زمینه وجود نداره!
شوشو:بخش نظرات رو كاريش كرديد?اصلا من نمي تونم بازش كنم وقتي هم باز مي شد نظر دادن غير ممكن بود؛الان هم با موبايل بازش كردم؛مطلب خوب بود از روزاي قبل بهتر بود ؛خيلي ممنون
پاسخحذفشوشو:بخش نظرات رو كاريش كرديد?اصلا من نمي تونم بازش كنم وقتي هم باز مي شد نظر دادن غير ممكن بود؛الان هم با موبايل بازش كردم؛مطلب خوب بود از روزاي قبل بهتر بود ؛خيلي ممنون
پاسخحذفشوشو:بخش نظرات رو كاريش كرديد?اصلا من نمي تونم بازش كنم وقتي هم باز مي شد نظر دادن غير ممكن بود؛الان هم با موبايل بازش كردم؛مطلب خوب بود از روزاي قبل بهتر بود ؛خيلي ممنون
پاسخحذفبا گوگل کل وبلاگو ترجمه کردم. ببین عنوان پست رو چی نوشت :
پاسخحذفMigration and Death , Migration and disease , Migration Cure The Pain
آرش ، اگه برندا اینارو بخونه فکر میکنه وبلاگ پزشکی می نویسی :)
سلام . ببخشید که جواب سوالتو دیر دادم نبودم. میتونی بیای بخونیش.
پاسخحذفالان وقت ندارم اما میام حتما میخونمت و نظرمو میگم.
مرسی
مربوط به یک کتاب خاص نیست جناب ناشناس،من در زمینه رواندرمانی درس خوندم و بعد از اون هم سالهای عمرم رو صرف مطالعه روانشناسی و رواندرمانی کردم و موضوع مرگ یکی از شایعترین و سخت ترین ومهم ترین حیطه های رواندرمانیه.
پاسخحذفوبرای من مهمه که تاپیک های معرکه شما رو بخونم و لذت ببرم.
پاسخحذفبرقرار باشین
بابا ایول
پاسخحذفوبلاگت بسیار عالی است. چون نه از این ور جوب می افتی (تعریف بی حد وحصر از آمریکا) نه از اون ور جوب (بدگویی مطلق).
از دید من دیدگاه تحلیلی خیلی خوبی داری که با نوشتن وبلاگ داره تقویت می شه.
خوشحال می شم یکمی بیشتر در مورد آداب تلفن زدن ( بیشتر مصاحبه تلفنی)، ای میل زدن و لباس پوشیدن در آمریکا مطلب بنویسی
خیلی شبیه منی! افکارمو می ریزی بیرون
پاسخحذفسلام
پاسخحذفمطالب بسیار جالبی مینویسی
من که از خوندنشون سیر نمیشم
بعضی وقتا ساعتها میشینم و میخونم.آخه به طور منظم نمیتونم بیام و به وبلاگت سر بزنم
خوبی مطالبت اینه که در مورد همه چی صحبت میکنی و معلومه که آدم پخته و با معلوماتی هستی و البته مردم آزار!!! ;)
موفق باشی