امروز صبح شنیدم که صدای خنده و هیاهو می آید و دیدم که اطاق برندا را تزئین کرده اند تا سورپرایز شود. ظاهرا فردا شرکت نمی آید و من خبر نداشتم ولی خوشبختانه از قبل کادویش را به شرکت آورده بودم و در کشوی میزم مخفی کرده بودم. بعد از مدتی که با خودم کلنجار رفتم بالاخره من هم کادوی او را برداشتم و به اطاقش رفتم. یکی دیگر از همکارانمان هم در اطاقش بود برای همین کادو را روی میزش گذاشتم و گفتم به خاطر اینکه به من کمک کرده است و با من مهربان بوده است خواستم از او تشکر کنم. سپس تولدش را تبریک گفتم و از اطاق آمدم بیرون. بسیار رسمی و خشک مثل دو همکار معمولی. پس از نیم ساعت او به اطاق من آمد و در حالی که گربه کریستالی را در دست داشت و غش و ضعف می رفت گفت که خیلی از کادویش خوشش آمده است و او عاشق گربه است و یک گربه هم در خانه دارد. چند بار آمد که من را در آغوش بگیرد و یا اینکه با من دست بدهد ولی من آنقدر سفت و محکم و رسمی در صندلی خودم نشسته بودم که حرکتش در جا خشک شد. زیاد حرف نزدم و هرچیزی که گفت من فقط گفتم خواهش می کنم. آخر سر هم وقتی که رفت به این نتیجه رسیدم که من اصلا این کاره نیستم. یک زره محکم و پولادین در اطراف من وجود دارد که اجازه نمی دهد بتوانم به راحتی احساساتم را بیان کنم. رفتارم من را به یاد شخصیت های داستان کلیدر می اندازد که مردان خشنی هستند که در بیابان ها زندگی می کنند. حالا باز خوب است که در کارتی که به همراه کادوی او است یک عبارت دوست عزیز نوشته ام!
در این مواقع یک چیزی مثل غریزه بر من غلبه می کند و من را به کنترل خود در می آورد. قوای مردانگی همراه با خشن و زمخت بودن. چیزی که اصلا با افکار و اندیشه من جور در نمی آید ولی برایم لذت بخش است. با غرور و صلابت ایستادن و مجسمه بلاهت شدن. مثل گاو نری که شاخ هایش را به جلو می آورد و در حالی که نفسش را با فشار به بیرون می راند با سم خود به اطراف خاک می پراکند. مثل خروسی که سینه سپر می کند و قوقولی قوقول می کند. در این زمان ها دوست دارم که به دریا بروم. البته نه اینکه در ساحل بنشینم و به صدای امواج گوش دهم. بلکه با قایق غراضه به دریا بزنم و با امواج سهمگین مقابله کنم. آنجا است که باید زور بزنم و این طرف و آن طرف بپرم تا نگذارم که قایقم واژگون شود. وقتی موج دریا به بدنه قایق می خورد و بر روی بدنم پخش می شود دست به کمر می ایستم و آن را نظاره می کنم. احساس دون کیشوت بودن به من دست می دهد و با لبخندی بر لب, امواج دریا را به مبارزه دعوت می کنم. در اینکه این حالت ها مضحک و احمقانه است شکی ندارم. همانگونه که غرور خروس در زمان آواز خواندن خنده دار است. احتمالا این حالت ها هم مربوط به امورات تقویت کننده چشم می شود.
امروز از آن روزهایی است که نوستالوژی به سراغم می آید. نمی دانم آن دو نفر فک و فامیل و آشنایی که وبلاگ من را می خوانند چه کسانی هستند. این آخر هفته تمام وسایلم را به اطاق جدید منتقل می کنند و از روز دوشنبه من به آنجا می روم. اگر این پروژه دیپلماتیک من به جایی رسید حتما شما را هم در جریان قرار می دهم. البته شما هم باید کمی قوه تخیل خودتان را ورزش دهید تا برای آن روز آماده شود! با اجازه شما من باید به نهانخانه دل بروم.
خوب همانطور که بارها خودتان در مهاجرسرا و هم در همین سایت به دیگران توصیه کردید که کمک گرفتن از روان پزشک نشانه ضعف نیست نشانه عقل است.شگفتا که با وجود دیدن این چنین مسائلی در خودتان که به راحتی و با چند جلسه مشاوره و روان کاوی حل میشود کماکان خود را رویین تن میپندارید و میخواهید یک تنه با مشکلات ناشی از غوطه ور شدن در فرهنگی نو مبارزه کنید.جنگ تا ابد!البته من شما را درک میکنم و باید بگویم که با مطالعه نوشته هایتان شباهتهای فراوانی بین شما و خودم یافتم.بنابر این شاید اگر من هم جای شما بودم دچار چنین مشکلی میشدم اما بهتر است که دست از لج بازی با خودتان بردارید و بیش از این به زندگیتان لطمه نزنید.زندگی که میتواند سرشار از صلح و عشق باشد.صلح با خودتان و عشق به زندگیتان.من و شما هیچکداممان بی نقص نیستیم و اگر چنین بپنداریم و از کمک گرفتن از دیگران اجتناب کنیم نه تنها چیزی به دست نمی آوریم که تا چشم بر هم زنیم همه داشته هایمان و آن چیزهایی که در یک قدمیمان است نیست شده اند.
پاسخحذفهمینطور است، گاهی ابراز احساسات سخت تر از کندن کوه است ...
پاسخحذفبه عنوان یک زن از این تیپ مردها متنفرم ! چلمن!
پاسخحذفسلام ارش !
پاسخحذفحق با توست ارش !
به نظر من ارتباط با خانم ها بعضی وقتا خیلی سخت میشه !
این نازنین خانم هم انگار از ابراز احساسات تا حدودی پوچ خوشحال میشن
احساساتی بودن، آسیب پذیر بودن رو القا می کنه.
پاسخحذفآسیب پذیر هم... آدما (مخصوصا آقایون) دلشون نمی خواد آسیب پذیر به نظر بیان!
انگار یه جور ترسه که می آد سراغمون و همون زره ی که گفتین رو دور خودمون می سازیم. لعنتی... کاش نبود.
در ضمن به عنوان یه دختر از مردایی که گاهی احساساتی می شن خوشم می آد. اما از اونایی که زیادی احساساتی ن خوشم نمی آد.
خب حالا مثلا خودت رو گرفتی که چی؟
پاسخحذفخیلی مردی.....؟
مردی اینه که بری جلوش و احساسات رو بریزی بیرون
بغلش کن
نترس کاری باهات نداره
نمیخوردت که...!!!
;)
ای بابا
پاسخحذفاشکال نداره داداش دفعه دیگه
دختره از خداش باشه تو گرین کارد داری :D
ای وای خوب چرا نذاشتی بغلت کنه!!چه اشکالی داره آدم گاهی اون زره کوفتی رو در بییاره!!
پاسخحذفاخي.منظورم به تو نيست ولي كلا از اين تيپ مردا خوشم مياد كه ظاهرا دست نيافتني هستن.مثل يه كوه يخ به نظر ميرسن در صورتي كه....
پاسخحذفراستي من هنوزم نتظر جواب كامنتمم واسه پست قبلي...
چي بگم طولانيش كني متنفر ميشه
پاسخحذفوای آرش اینقدر واسه امروز و این لحظه حساس اشتیاق داشتیم اما باز موندیم تو کف که ! چقدر جدی و رسمی کادوی برندا رو دادی ، واقعاً برای شما مردها اینقدر سخته در مورد احساساتتون صخبت کنید ؟!
پاسخحذفسلام بر آزش
پاسخحذفدوست نازنینم
من احساس می کنم که شما از مسیر اصلی خارج شده و دنبال جمع کردن بچه دور خود هستید
و کمی به خیال پردازی سیر در رویا داری که از نوشته هات می شه فهمید این موضوع رو
این ماجرا براندا واقعا مسخره است و حال من رو بهم می زند خواهشا اگر از این به بعد می خوای در مورد براندا بنویسی بلای وب لاگ بنویس خاطرات من و براندا جامعه مهاجران رو به لجن نکش
من نمی دانم چه خونه ای تو خریدی که این همه وقت توکشیده تا بری آنجا که وسط یک پله به کاراژ داره من احساس می کنم 70% گفته های شما مبالغه و دروغ پردازی رویا پروری است که بر گرفته از مشکل شخصیتی و خانوادگی شماست و ما خر نیستیم اینگار داری داستان دراماتیک می نویسی اتاق براندا تزیین کردن فامیل براندا ایرانیه من تو یک اتاق بزرگ کار می کنم رئیس یک بخشم یک شبه بگو من مدیر عاملم دیگه
به هر حال یا این وب لاگ درست میشه یا هک می شه چون تو اجاره نداری با احساسات مردم بازی کنی
آرش ...
پاسخحذفمن قهرم... بار دومی بود که کامنت من حذف شد!!!!!!!!!!!!!
نمی دانم چطور ممکن است یک کامنت پاک شود ولی تقصیر من نیست. شاید این پوسته جدید وبلاگم ایراد داشته باشد. لطفا اگر دیدید نظر شما منعکس نشد دوباره بفرستید.
پاسخحذفارش جان وقتی طرف خودش میخات تو نمیخای-دیگه نازکردن بسه-اگه نمیتونی خودم میام برات ردیفش میکنم
پاسخحذفBENJAMIN LINUS@
پاسخحذفمهاجرانى كه دوست دارن جامعشون به لجن كشيده نشه (!) نيان تو اين بلاگ. قضيه به همين سادگيه. اين بلاگ شخصى يه نفره، ميتونه هر چى بخواد بنويسه، راست يا دروغ.
گاهی اوقات یه چیزی درونته که هی بهت تلنگر میزنه...یه جور حس ترس!
پاسخحذفترس از "نه" شنفتن...با اینکه وجود احساس متقابل رو می بینی و درک میکنی، ولی هی بهت القا میکنه که نکنه دچار توهم شدی و طرف هیچ تمایلی به تو نداره و همه این فکر و خیالات ساخته ذهن خودته. مشکل اینجاست که همه این القائات ذهنی درست در لحظه حیاتی به سمتت هجوم میارن...(واقعا آزار دهنده است، مگه نه؟!)
نمی دونم، شاید مشکل تو هم از این جنس باشه آرش.
من از این حس ضربه محکمی خوردم، خواهشا تو دیگه تجربه اش نکن...مطمئن باش تجربه شیرینی نخواهد بود.
در ضمن من هم رفتن پیش یک روانشناس خوب رو پیشنهاد میکنم.
بهرحال موفق و پیروز باشی...
فرهاد
من یکی از خوانندگان این وبلاگ هستم که به ندرت چیزی نوشته ام. فقط بعضی از پستهایی را که مربوط به مقایسه جامعه ایران و امریکا است را دوست دارم و به نظرم تحلیل های خوبی دارید. ولی یک نکته را می خواهم به خوانندگان و البته به شما بگویم. وقتی وبلاگ شما حالت داستان پیدا می کند و خوانندگان مطالب روزمره شما را دنبال می کنند, انتظار دارند که قهرمان داستانشان یک فرد ایده آلی باشد که هیچ ایرادی ندارد و در همه کارها موفق است. من خودم وقتی یک کتاب داستان را می خوانم دوست دارم که شخصیت اصلی آن داستان از هر لحاظ خوب باشد اگرنه عصبانی می شوم و حتی بعضی وقت ها در دلم به او بد و بیراه می گویم. بیخود نیست که داستانهایی مثل سوپرمن و اسپایدرمن اینقدر در میان عوام طرفدار دارد. ولی دوستان لطفا توجه کنید که آرش یک قهرمان نیست بلکه یک فرد عادی است با تمام خوبی ها و بدیهایی که همه ما داریم. حتی دوستانی که به او توصیه می کنند به روانشناس برود بخاطر این است که دفعه بعد آرش بگوید مثلا من رفتم و محکم برندا را ماچ کردم. دوستان خود شما هم مشکلات زیادی در زندگی دارید و نقاط قوت و ضعف زیادی دارید ولی آن را در معرض دید همگان قرار نمیدهید که در مورد شما قضاوت کنند. اتفاقا اگر من جای آرش بودم یک داستان بسیار موفقیت آمیز عشقی می ساختم و می گفتم که با برندا قرار گذاشتم و او را بوسیدم و از این حرفها. آنموقع همه خوشحال می شدند و می گفتند هورا, ایول آرش, آفرین و از این حرفها. مردم همیشه دوست دارند چیزهای خوب بشنوند حتی اگر دروغ باشد. کدام یک از شما داستان موفق عشقی داشته اید؟ چند نفر از شما اگر در شرایط مشابه قرار می گرفتید بهتر عمل می کردید؟ ممکن است خیلی از شما پررو باشید و خیلی خوب سر دوستی را باز کنید و مخ بزنید ولی آیا میتوانید آن را به سرانجام برسانید؟ بهرحال من از صداقت آرش خوشم می آید. در ضمن من خودم در امریکا هستم و سه سال پیش یکی از دوستانم خانه خرید و شش ماه طول کشید چون بانک قبول نمی کرد که به خانه ای که ایراد دارد وام بدهد. آرش مواظب باش که این بلا سر تو هم نیاید و یک فکری برای اجاره کردن یک خانه بکن یا همانجا که هستی قراردادت را تمدید کن که مجبور نشوی توی خیابان بخوابی. هنوز زود است که با بدی های امریکا هم آشنا شوی هرچند اگر حرفی از کوچکترین بدی در امریکا بزنی همه و از جمله خود بنجامین گلویت را می چسبند و می گویند اگر بد است چرا برنمی گردی ایران.
پاسخحذفآرش جان ببخشید که نظر من طولانی شد چون می خواستم برای یک بار هم که شده توضیح بدهم که روابط احساسی و عاطفی خم رنگرزی نیست و احتیاج به زمان دارد. به نظر من بهتر است خیلی ملایم و لطیف به کارت ادامه بدهی و چند بار دیگر هم به برندا کادو بدهی تا کم کم در دلش جا باز کنی. اگر او به تو علاقه داشت حتما یک کادوی تولد برایت می خرید ولی اینطور که تعریف می کنی او عاشق دل خسته تو نیست و تو باید به مرور روی او کار کنی.
در ضمن من یک جورهایی فکر می کنم که تو را یک بار دیده ام. من در برکلی زندگی می کنم و عکست برای من خیلی آشنا است. احتمالا سه سال پیش در یک مهمانی دیدمت.
به کارت ادامه بده
آفرین
آرش, به نظر من گاو نر رو خیلی خوب توصیف کردی!!!!! آفرین خانم شما هم خیلی خوب تحلیل می کنی. شما وبلاگ نداری ما بریم بخونیم؟
پاسخحذفAfarin khanom, Shoma ke be Arash nazdik hasti va moshklelatesh ro ham midoni chera bahash dost nemishi? savab dare be khoda. jamaati ro ham az negarani dar miari chon arash dige darde bi zani dare mizane be kalash o chert minevise!
پاسخحذفمن مثل بقيه دوستان نگرانت نيستم چون اين وضعيت هم لطف خودشو داره ...
پاسخحذفولي نهايتا دوست دارم موفق بشي جوون
بشنو از این پیرمرد این نصیحت:
پاسخحذفخشت اول چون نهد معمار کج؛ تا ثریا میرود دیوار کج . دیگه فایده نداره، اگر بار اول نظر دختر رو جلب کردی، زدی تو گل، اگر دفعه اول رو گند زدی، دیگه تا آخرش گندیده میشه این رابطه.
آرش جان البته خودت می دونی. من نمیخوام دخالت کنم ولی اگر جای تو بودم کلا دور دختر امریکایی خط میکشیدم. مخصوصا اگه بلوند باشه. ممکنه اتولش یه ذره حالب کنه ولی بعد جز بدبختی و سرخوردگی هیچی نداره. از همین الآن دورش را خیط بکش و برو دنبال زندگی خودت. تو دیگه توی این سن و سال باید دنبال یه دختر خوب باشی که باهاش زندگی کنی نه این دختر امریکاییها که همیشه یه جاییشون میلنگه. وظیفه من بود که بعنوان یه برادر یزرگتر که این بلا قبلا سرش اومده اینو بهت بگم. دیگه خود دانی.
پاسخحذفاون iranبالای دروغ میگه یه وقت دیدی خوردت ،این امریکایها جنسشون خرابه .
پاسخحذفfairwall
شما ردیف کردنتون تضمینی ؟من دو سه تا کیس داشتم
زحمتشو می کشی؟
نه من وبلاگ ندارم. در جواب اونی هم که فنگلیس نوشته باید بگویم که من شوهر دارم و ده سال هم از آرش بزرگتر هستم اگرنه با کمال میل شما را از نگرانی در می آوردم! در سنفرانسیسکو و شهرهای اطراف دختر خوب ایرانی خیلی زیاد است ولی ظاهرا آرش خودش را ایزوله کرده و با هیچ ایرانی رفت و آمد ندارد.
پاسخحذفآفرین
ممنون دون کیشوت عزیز :)
پاسخحذفسلام از نوشتههای دوستان فهمیدم که اسمت آرش هست.
پاسخحذفآرش جان به نظر من که خیلی با صفا مینویسی.راجع به چشم چرونیت که نوشته بودی کلی خندیدم. یاد یکی از دوست هام افتادم که تازه اومده بود استرالیا هروقت میخواست سوار قطار بشه میگفت " خدا بخیر کنه" و با صداقت کامل میگفت : خوب بابا ندیدم چی کار کنم دست من نیست چشام میخ میشه...
تو اینجا که اگه دختری حتا حسّ کنه پسری ازش خوشش میاد ، خودش میره پیشنهاد میده. شاید تو و برندا لازمه یه سفر بیاید استرالیا.
موفق باشی
جواد!
پاسخحذفسلام پسر جان
پاسخحذفیادمه اولین بار چندین ماه پیش بود که برات نوشتم تو مشکل خود کم بینی داری و باید یه روانکاو رو ببینی تو پست بعد اومدی گفتی نخیر اِله و بِله ...
میبینی که حالا کلی از خواننده های مطالبت رو این موضوع متفق القولند. نترس هر کی بره پیش روانکاو دیوونه نیست . همونطوری هم که خودت قبلا اشاره کردی زندگی تو اون جامعه باعث شده خیلی از ما ها مشکلات ریز و درشت روانی رو با خودمون حمل کنیم .
تا بعد
آرش خالی بند چطور ممکنه تو که می گفتی ما سزکار کسی رو لمس نمی کنیم بدن حریم شخصیه بعد می گی ئبورا خودشو به من می چسبونه یک دفعه بگو من دبورا با تمام دخترای کمپانی در سراسر ایران سکس دارم
پاسخحذفاون دوستی که گفته من نیام تو این وبلاگ پسر جون من یکی از اولین افرادی هستم که اینجا بودم آرش روانی شده باید کمکش کنیم در این سن سکس نداشته قاطی کرده داستان سکسی می نویسه بعد نوشته های آرش چون خواننده زیاد داره احتمال به گند کشیدن جامع هم زیاده
پاسخحذفباید این قضیه این دختر براندا تمام شه یا تمامومش می کنم
اتفاقن براي منهم خيلي جالبه من هر دختر خارجي ديدم غش و ضعف ميرن يكي پيدا شه باهاشون حتي حرف بزنه چه برسه به دوستيو و روابط ديپلماتيك
پاسخحذفنظر بنجامني لنيوس و باتو بنظر من صادق مي ياد
آرش خودش نمي خواد يا مي ترسه يه دختر خارجي انتخاب كنه و بعدا هم طرف بزاره بره
خب آقاجان من اگه اون ول كرد توهم برو سراغ يكي ديگه
من يه نظر ديگه هم دارم اصلن آرش جي اف يا زن داره و اينها رو محض خنده ميگه اين يكي خيلي هم احتمال بالايي داره هااااااااااا
ببخشید آقای بنجامین شما احیانا با اح.مد.ی .نژ.اد نسبتی ندارید؟
پاسخحذفآخه ادبیاتتون خیلی آشناست.
به شما چه که آرش چی مینویسه؟
دلش میخواد اینطوری باشه.
شما هم برو اگه میتونی هک کن.دیگه چرا تهدید میکنی؟
بنجامین واقعا برات متاسفم!
پاسخحذفخوب اگه خیلی مشکل داری با این وبلاگ نیا عزیزم! به همین راحتی.آرش اگه مشکل داشته باشه خودش عاقله میره حلش میکنه و نیاز به کمک شما با این لحن صحبت نداره! هیچ روانشناسی با این لحن با کسی صحبت نمیکنه که تو حالا داری به خودت مینازی بخاطر مثلا کمک کردنت...
اما کار آرش هم درست نبوده...
مرد باید احساسات واقعیشو به زنی که بهش علاقه داره نشون بده.به این میگن مردانگی...
(و در زمین با غرور و تکبر راه نروید)
بابا آرش بریز بیرون این احساساتو...
آرش جان یا شما منظور اون دو نفر رو اشتباه فهمیدی یا اونا منظورسئوال تو رو، ولی من فکر می کنم اون 2 تا منظورشون این بوده که دوست و آشنا وبلاگ شما رو بهشون معرفی کردن نه اینکه فک و فامیل شما هستن!!
پاسخحذفهى بنجامین،
پاسخحذفرفتى چند تا از اين كتاب هاى هك خوندى، قد قد ميكنى؟ ها ها!
سلام اون دوست ناشناسي كه گفته من به ندرت چيزي نوشتهام، لطفي به خوانندهها بكن و اين به ندرت و به صفر برسون و چيزي ننويس آخه بابا من تو كل دوره فوقليسانسم اين همه مطلب يكجا نخونده بودم. نظرتون بنويسيد اما خلاصه و مفيد و زندگينامتون بذاريد براي وبلاگتون
پاسخحذفسلام آرش جان يك كلام ختم كلام
پاسخحذفمگه اون زن ايرانيه چه گلي به سرت زد كه اين آمريكاييه ميخواد بزنه قيد زن و زندگي بزن و اگه يك زماني خواستي از خودت نسلي توليد بشه تو سن 60 70 سالگي يك دختر 25 ساله رو بگير و يك زنگوله پا تابوت هم درست كن ولي پيشنهادم اينه كه برو جوونيتو بكن و حالشو ببر به قول شاعر: شاد باشو دير زي
آرش التیماتوم 72 ساعته بهت می دم یا این بچه بازیا براندا مراندا رو تمامش می کنی یاهک؟
پاسخحذفآرش جان ، من ازت معذرت می خوام یکی از اون دو نفر منم که اشتباها فک و فامیل رو انتخاب کردم. چون برادرم منو با این وبلاگ آشنا کرد. پس لطفا یکی از گزینه آخر کم کن و رو "لینک دوستان" اضافش کن.
پاسخحذفدر مورد برندا هم به نظر من تا حالا خوب پیش رفته. من هم با کامنتی که این مسایل رو منوط به گذشت زمان کرده موافقم. اگه به قول تو ، قوه تخیل رو هم بخواهیم پرورش دهیم ، ترجیح می دم از نوع آمریکایی باشه نه هندی. با اینکه نمی دونم با برندا قبلا تا چه حدی صمیمی بودی ولی در حال حاضر بهترین واکنش رو نشون دادی. درسته که برای ما در دنیای مجازی می نویسی و کلماتت دنیایی از پاکی و صداقت رو منتقل می کنه ، ولی زندگی تو ، در آمریکا کاملا واقعیه و باید مثل دنیای واقعی ازش انتظار داشته باشی.
در مورد بحث روانشناسی هم باید عرض کنم ، هیچ انسانی از لحاظ روحی ، کامل و رویین تن نیست و روان هر انسان ترکیبی است پیچیده از افکار و تمایلاتش. اینو به جرات می تونم بگم که ، لااقل در دنیای مجازی یکی از سالمترین افرادی هستی که می شناسمت. دوست من ، کلمات و نحوه نگارش خیلی چیزها رو منتقل می کنه و شهامت یکنفر در ابهام زدایی از افکار و تمایلاتش و بیان کردن شفاف اونها دلیل محکمیه بر سلامت بخش عمده ای از روح و روان.
البته من تا حالا هیچوقت دوستای دیگر رو خطاب قرار ندادم ، چون شناختی ازشون ندارم و این یکی از اخلاق هایی است که قبلا در من وجود نداشت و از زمانیکه این وبلاگ رو می خونم در من ایجاد شده. پاراگراف آخر رو خطاب به آرش نوشتم ولی دوستان مجازی من ، خواهش می کنم ،بیایم هممون در موردش فکر کنیم.
بنجامین تو چه مرگته ؟ دوست نداری اینجا نیا ، واسه چی برای کسی تعیین تکلیف می کنی چی بنویسه چی ننویسه ؟ مریض روانی اه
پاسخحذفاگرمطمئن نیستی که هیچ ولی اگر مطمئنی و این رفتار رو داری به روانپزشک مراجعه کن، منظوربدی ندارم ها، واقعا روانپزشک بت کمک می کنه که ازنظراحساسی باز بشی.
پاسخحذفتولد تولد تولدش مبارككككككككك
پاسخحذفكيك هم خوردي؟ كيك خيلي مهمه. به برندا بگو تو ايران تا كيك ندي كادو نميگيري kidding :D
فکرش رو بکنید اگه مثلا شما و احمدی نژاد تو یه اتاق تنها باشید . چیکارش میکنید ؟ اگه من باشم که خیلی واسش برنامه دارم. حالا اگه به جایه این مرتیکه روانی (محمود) من و این بنجامین تو یه اتاق تنها باشیم شما رو نمیدونم ولی من تمام کارایی که قراره رو محموق (محمود احمق) انجام بدم رو رواین بنجامین انجام میدم چون تو این کره خاکی شبیه ترین شخص از هر نظر به محمود همین بنجامینه
پاسخحذفاقای بنجامین من به شما 72 ساعت وقت میدم یا کلا خفه میشی یا میام خفت میکنم
اينجا هم تهديد و قشون كشي راه انداختن؛فكر مي كنن خواننده هاي اينجا عقل ندارن لازمه يكي جامعه رو واسمون اصلاح كنه؛شما فكر بسته خودتو اصلاح كن جامعه بماند؛كي شما رو مسئول جامعه كرده?من خودم از اين يكي دو مطلب اخير خوشم نيومده و دقيق نخوندمش؛شما هم بنجامين خان فقط حق داري نخوني؛اينجا از شما نمي ترسن؛از فكر و منطق كم مياري
پاسخحذفهمه كه لازم نيست احساساتي بازي در بيارن؛بعضي ها تعاملشون جديه؛دليل بر بيماري نيست
پاسخحذفدرود بر تو آرش عزیز که بسیار با صفا می نویسی. در هر بار با خواندن مطالبت اگر مطلب جدیدی هم یاد نگیرم (که می گیرم) دست آخر راضی وبلاگتو ترک می کنم. ضمنا این رو هم بگم که اسپید دایال من (توی فایرفاکس) همش 9 تا خونه داره که یکیش مال وبلاگ خودته. بازم مرسی
پاسخحذفسلام به ارش خان عزیز
پاسخحذفبسیار بسیار زیبا مینویسی من 3 روزه که دارم مطالب وبلاگت رو میخونم تازه تموم شده از همه هم زیبا تر اون داستان کوهنوردی و پندهاش بود که واقعا زیبا بود
اما برسیم به این مطلب
بابا این بیچاره رو اینقدر اذیت نکن یه روزی حسرت یه همچین لحظات از دست رفته ای رو میخوری ها از ما گفتن بود
به نظرم اگر منظور از نقد کردن اصلاح باشد انتقاد بصورت ملایم و هوشمندانه علاوه بر تاثیر بهتری که دارد از ایجاد کینه و دلخوری و لج بازی و جبهه گیری جلوگیری می کند
پاسخحذفبابا تو دیگه کی هستی؟
پاسخحذفواقعاً که کُس خُلی!
ما اینجا تو این گُه دوی گیر کردیم و چیزی گیرمون نمیاد و تو اونجا تو وفور نعمت این احساسات گُهی ایرانی رو با خودت صادر کردی تا نتونی از نعمت های اونجا استفاده کنی. واقعاً برات متأسفم رفیق. سعی کن تو کشور مدرن ، مدرن فکر کنی.
فرزاد از شیراز
در ضمن فکر کنم بعضی حرفای بنجامین به حقیقت داره سعی نکن از این وبلاگ یه مجله ی زرد درست کنی پسر که ارزش نوشته های خوب پیشینت هم به باد میره!
پاسخحذففرزاد از شیراز
آقا من تمام خواستم اینکه این وب لاگ فقط مهاجرتی باشه و در مورد چرت پرت درش نباشه همین
پاسخحذفوقتی مطلب بنجامین رو خوندم که نوشته بود 72 ساعت وقت داری تمومش کنی,یه قهقههء توپی زدم که خودم تعجب کردم.خدا بگم چی کارت نکنه بنجامین.بروو گم شو بنجامین که ول معطلی .7 ماهه دارم این وبلاگو میخونم تا حالا این همه نخندیده بودم.
پاسخحذفآرش خان خیلی آدم سردی هستی.بابا هر چی تو دلته بریز بیرون,نترس, یا میگیره یا نمیگیره دیگه!.من که هر وقت احساس کنم از یکی خوشم اومده یه نایلون میکشم سرم میرم تمامه حرفامو میزنم,یا میگیره یا نمیگیره.
محسن.ط
آقا ما ٧٢ ساعت بت فرصت ميديم كه بتوني كرست برندارو در بياري و لا ميايم وش ورتشو در مياريم
پاسخحذفسلام آرش جان.
پاسخحذفخوبي قهرمان!!!!
اولين باره كه برات نظرمو ميگم.داداش اين حالتي كه توش هستي يكي از بهترين لحظات عمر آدمه .پس قدرشو بدون.البته اينو واسه آرش داستان گفتم....
افشين جان
آرش جان آخه اين چه كاريه
پاسخحذفيعني نمي تونستي يه كم عكس العمل نشون بدي
شما مردا چرا اينقدر چلمنگين
حرس آدم و در ميارين!
آرش جون مرسي كه به من سر زدي.
پاسخحذفاين برخوردها همه مربوط به اين كه شما با فرهنگ و شرايط ايران بزرگ شدي. مشكل ما ايرانيا اينه كه يا احساساتمون رو سركوب مي كنيم يا اين قدر احساساتي برخورد مي كنيم كه جايي براي تشخيص درست و غلط بودن كار نمي مونه. سعي كن كم كم اين ايراني بازيا رو كنار بذاري و حرف دلت رو بزني. مي دوني كه اونوريا مثل ما اينوريا زياد صبور نيستن. اميدوارم موفق باشي.
aza.joon
پاسخحذفmanam ghadim injoori boodam arash
jolo khodamo migereftam
vali didam inja bayad friendly bood
va JERK !
girls like jerks
no matter how old they are
jat khali ma ham ye diplomatic zadim ba ye khanoomi ke 12 sal az khodemoon bozorgtare
behet pishnahad mikonam material haye
David Deangelo
ro bekhooni
ba barnameye utorrent mitooni download koni
http://www.utorrent.com/
va az site
www.thepiratebay.com
mitooni torrent haro download koni
vaghean be man komak kard ina .... mano avaz kard
va baes shod ke GET LAID ! sham :D
آرش جون به نظر من دخترا خیلی نامردن،البته در مورد این همکارت نمیدونم،شاید اشتباه کنم ولی با احتیاط رفتار کنی بهتره.
پاسخحذفمن که تنهایی را چند ساله برای خودم انتخاب کردم و دوره هرچی دختره خط قرمز کشیدم