در این چند روز اخیر خیلی کارم زیاد بود و متاسفانه نتوانستم مطلبی را برای شما بنویسم. پیش بینی من این است که تا چند هفته دیگر دوباره می توانم به روال عادی خودم برگردم و به طور روزانه بنویسم. البته شلوغ بودن کار یک خوبی هم دارد و آن خوبی این است که احتمال اخراج شدن آدم را کاهش می دهد.
این روزها کار هیجان انگیزی انجام نداده ام که برای شما تعریف کنم و آخر هفته ها را هم خیلی آرام می گذرانم. ولی وقتی که هوا بهتر شود قصد دارم کارهای مهیجی انجام دهم که هم زندگیم از یکنواختی در بیاید و هم مطالب جالبی برای نوشتنم داشته باشم. یکی از کارهایی که حتما می خواهم انجام دهم پرواز با کایت بر روی دریا است و یکی دیگر از کارها هم غواصی است. برای این روزها که هوا بارانی است ممکن است شروع به یادگیری ویولون هم بکنم. راستش من واقعا نمی دانم که آیا زن و یا دوست دختر گرفتن می تواند تضمینی برای بهتر شدن زندگی باشد یا خیر. بسیاری از ما هزینه روحی و مالی گزافی را می پردازیم که فقط رابطه دیپلماتیک داشته باشیم و در اغلب مواقع هم این نوع روابط بعد از یک مدت نمی تواند جوابگوی نیازهای احساسی و یا حتی دیپلماتیک ما باشد.
در امریکا اگر شما بخواهید دوست دختر و یا دوست پسر بگیرید باید بسیار مواظب باشید که از نظر روحی به او وابسته نشوید تا زمانی که ترکتان می کند لطمه زیادی نخورید. در واقع روابط دیپلماتیک در امریکا یک نوع مبادله تجاری است که می تواند در هر زمانی که منافع طرفین ایجاب کند توسط هر یک از دو طرف فسخ شود. من با چیزهایی که از امریکا دیده ام و با شناخت نسبی از خصوصیات خودم ترجیح می دهم که تنها باشم و تنها زندگی کنم ولی این یک مسئله سلیقه ای است و ممکن است برای یک نفر دیگر این قضیه فرق کند. ولی با اینکه من تنها هستم, سعی می کنم که زندگی ام خسته کننده نباشد و کارهایی را انجام می دهم که معمولا افراد متاهل حسرت آن را می خورند!
و اما مطلبی که می خواستم خدمت شما عرض کنم در مورد نظم در امریکا است. من نظم را به دو بخش نظم شخصی و نظم اجتماعی تقسیم می کنم.
نظم شخصی:
در امریکا اصولا انسان ها منظم نیستند و خیلی شلخته و بی خیال هستند. اگر به درون خانه آنها بروید می بینید که هیچ چیزی در جای خودش قرار ندارد و حتی ممکن است که کلاه دونفره خانم ها را هم بر روی مبل راحتی وسط اطاق پذیرایی ببینید. اگر مبل ها و یا میز تلویزیون را جابجا کنید حتما اشیایی را پیدا خواهید کرد که چندین سال قبل گم شده بودند. کشوی لباس آنها معمولا نیمه باز است و بخشی از لباسهایشان هم از آن زده است بیرون. در روزهای تعطیل هیچ قاعده خاصی را در پوشیدن لباس و یا مرتب کردن ظاهر خودشان رعایت نمی کنند و با همان تنبانی که خوابیده اند از رختخواب بلند می شوند و به کافه محله خودشان می روند.
در ایران به نظر می رسد که نظم شخصی در بسیاری از خانواتده ها بیشتر از امریکاییان است. در ایران قوانینی برای امور خانواده وجود دارد که بیشتر افراد آن را رعایت می کنند. مثلا برای صرف غذا در ایران همه دور هم جمع می شوند و غذا می خورند و یا اینکه بعد از بیدار شدن, رختخواب خود را مرتب می کنند و یا موقع بیرون رفتن از خانه موهایشان را مرتب می کنند و لباس مرتب می پوشند. در ایران مراسم مختلف با نظم بهتری انجام می شود. مثلا امریکاییان هیچوقت آن وسواس و دقتی را که ما در رعایت قوانین عید نوروز از خودمان نشان می دهیم در کریسمس از خودشان نشان نمی دهند.
نظم اجتماعی:
در امریکا یک سیستم و نظام اجتماعی وجود دارد که انسان ها را وادار می کند تا در راستای آن سیستم حرکت کنند. مثلا وقتی شما به یک شرکت خدماتی زنگ می زنید و برای یک ساعت خاص قرار می گذارید, آن کار به احتمال زیاد در ساعت خودش انجام خواهد شد زیرا سیستم آن شرکت به طریقی است که بیشترین استفاده را از کارمندان خود بکند و آنها را وادار می کند که کارشان را به موقع انجام بدهند و سر ساعت به کار بعدی خود بپردازند. به همین طریق سیستم حمل و نقل, ارتباطات و کلیه امور شهری در قالب سیستم تعریف شده خودش قرار می گیرد. برای همین شما در امریکا احساس می کنید که همه چیز منظم است و در جای خودش قرار دارد. رانندگی نیز مثل بقیه چیزهای دیگر در امریکا بر طبق اصول تعریف شده خودش است.
در واقع کشور امریکا مثل یک واحد حسابداری در یک شرکت خصوصی است. همه چیز در جهت بهره وری بیشتر و گردش بهتر سرمایه انجام می پذیرد و نظم اجتماعی نیز بر اساس آن شکل گرفته است. به عنوان مثال اگر اتوبوسها و یا قطارها منظم نباشند شما به موقع به سر کار خود نخواهید رسید و در نهایت سرمایه گذاران ضرر خواهند کرد. اگر مراسلات پستی دقیق و منظم نباشد بخش عظیمی از گردش سرمایه دچار اختلال خواهد شد و در نهایت سود دهی پایین خواهد آمد. اگر شما در سر کار خود لباس مرتب نپوشید ممکن است که در جذب مشتری اخلال ایجاد شود و سوددهی پایین بیاید. نظم اجتماعی در امریکا رابطه بسیار نزدیکی با گردش سرمایه و شرکتهای خصوصی دارد. بنابراین اگر یک بزرگراه کشش لازم را برای ترافیک مورد نیاز نداشته باشد سرمایه گذاری می کنند و یک بزرگراه دیگر به موازات آن ایجاد می کنند.
ولی در ایران سیستم اجتماعی خاصی برای گردش سرمایه وجود ندارد و برای همین کارها الله بختکی انجام می شود. بسیاری از امور در اداره دولت و عام المنفعه است و هیچ گونه حساسیتی بر حیف و میل شدن آن وجود ندارد. زمان نیز به عنوان سرمایه از بین می رود و در مجموع شما در جامعه به جای نظم هرج و مرج اجتماعی می بینید. بنابراین وقتی مثلا شما زنگ می زنید به یک شرکت لوله کش که یک نفر را بفرستد تا لوله های منزل را تعمیر کند آن فرد یا در ترافیک گیر می کند و یا مریض است و یا یک قرار دیگری در آن روز داشته است و نمی آید. شما هم که به خاطر لوله کشی مرخصی گرفته اید و در خانه مانده اید, یک روز از سرمایه خود و شرکتی که در آن کار می کنید را به هدر داده اید. و این زنجیره اجتماعی همین طور به دور هم می پیچد و گره های بازنشدنی ایجاد می کند.
در نتیجه شما نظم اجتماعی را در هیچ کجای کشور نمی بینید و حتی در رانندگی نیز بی نظمی مشهود است. زیرا که حساب و کتابی برای میزان تولید راه و جمعیت ساکن شهر وجود نداشته است و به علت ترافیک های سنگین و دائمی این بی نظمی به پایین ترین سطح آن که رانندگی است نیز سرایت کرده است. در واقع اتلاف سرمایه های انسانی یکی از پیامدهای اصلی بی نظمی است .
من رفتم.
hello
پاسخحذفYes Arash, we should use the advantage of life here in north America, I register for some flight course, it is an amazing feeling to flight, it is my first step to get my recreational certificate. also I heard about some diving courses in Vancouver, it will be the next step, yo know time is an issue!
aza.joon
پاسخحذفkolahe 2 nafare khanoom ha ... looooooooooool =))
bahal bood ,,, 2rost migi ;)
merci ke baz neveshti @};-
;)
سالها دل طلب جام جم از ما ميكرد*** آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا ميكرد
پاسخحذفآرش جان سلام
نظر شما در مورد نظم و هدر دادن سرمايه ها به وسيله افراد مسئول را ستايش ميكنم.تجارب سي ساله من هم در جامعه حرف شما رو تصديق ميكنه.
شما در نيمه اول مقاله از ديدگاه جديدي كه داشتي اثبات كردي كه يك ايراني از يك آمريكايي منظم تر است(درود بر شرفت اي ايراني).
و در نيمه دوم نظريه ات آشفتگي و بي نظمي حاكم بر جامعه كنوني كه در اون هستيم رو تشريح دادي.
واقعا حق با شماست ما ايراني ها در زندگي شخصي خيلي منضم هستيم.
ضمنا ما ايراني ها هميشه از اين طرز مديريت در جامعه شاكي هستيم.اگه دقت كني تو تاكسي هميشه يه نفر جفتت ميشينه واز اينكه كارش رو عقب انداختن و به فردا موكول كردن و دوباره بايد فردا هم مرخصي بگيره و مراجعه بكنه به اداره ها,بانكها و موسسات مختلف و جور واجور ناراحت است و ما بهش دلداري ميديم.
گويي كه اينها ماموريتشان همين است كه با مردم سر و كله بزنن و هيچ كار ديگه اي ندارن.
و اين براي من هميشه سئوال بود كه چرا هر جا ميرم همه غر غر ميكنن.
و همه نا.ر.ا.ضي. هستن . من فكر ميكردم مردم ما آدماي غر غرويي هستن و اين در حالي است كه حق با همين مردم است چون اونها افراد منظمي هستن كه انتظار دارن در جامعه منظمي هم زندگي كنن .
اصولا برای مقایسه نظم عمومی در شهرها فاکتور نسبت جمعیت به مساحت را حتما باید در نظر گرفت .این عادلانه نیست که تهران و با ونکوور مقایسه کنیم و بگیم چقدر ایرانیا بی فرهنگن .همیشه شلوغی باعث بی نظمی میشه .فکر میکنم تو شهر های شلوغ مثل منهتن اوضاع مثل تهران باشه .
پاسخحذفyour idea in this article was great, i m proud of you with this viewpoint. please write more and show us new side of you amazing mind.tax
پاسخحذفوقتي که دلت گرفت ، وقتي که دلتنگ شدي ، وقتي ديدي هيچکس نيست که باورت کنه ، وقتي فهميدي کسي نيست به حرفها و دردودلات گوش بده ، برو کنار پنجره ؛ پنجره رو باز کن . يه نگاه به آسمون بنداز . فرقي نداره صبح باشه يا شب ، آفتابي باشه يا ابري ، فقط بهش نگاه کن . ناخودآگاه احساس آرامش وجودت رو تسخير ميکنه . روحت به پرواز در مياد. ميري تا اون بالابالاها، تو اوج ابرا . کنار مهربوني که هر چه قدر هم پيشش بموني راضي نميشي که ازش دل بکني. يه لحظه چشماتو ببند. آروم هواي تازه رو تو ريه هات وارد کن ، بذار احساس کني دفعه اولته که داري اين قدر خوب نفس مي کشي. وقتي اروم شدي می فهمي که اون قدر تنها نيستي ، چون يکي هست که هميشه با توست. اگر اشکات جاري شد بي خيال بذار ببارن. اون موقع هست که به آرامش واقعي رسيدي و پشتت واسه مقابله با مشکلات محکم تر شده و حالا با توکل بيشتر به اون بزرگ دوست داشتني مي توني بقيه مسيرت رو ادامه بدي. وقتي پنجره رو مي بندي انگار برگشتي سر جاي اولت ؛ اما اين بار با اميد و توکل بيشتر . سعي کن نه تنها وقتي دلتنگي ، بلکه هميشه حتي يه ذره هم که شده به سراغش بري و باهاش درد دل کني و يادت باشه هيچ وقت پيوند چشاتو با آسمون قطع نکني.
پاسخحذفدر تکمیل صحبتهای رکسانای عزیز و با توجه به اشاره ای که همیشه در نوشته هاتون به دریافت ارامش از طبیعت می کنید می خواستم بگم این نکته مهمی است به این موضوع فکر کنید چرا طبیعت بکر باعث این احساسات وصف ناشدنی و زیبا در ما میشه انچه از نوشته های شما دریافت میشه اینه که شما باهوش و دقیق هستید من فقط میخوام اشارتی کنم و مطمئنم که شما به تمام و کمال حتی بهتر از من به حقیقت خواهید رسید.طبیعت بکر همساز با فطرت انسان هست ما در شهر و میان انسانها دائما چیزهایی را دریافت میکنیم که باعث سلب ارامش ما میشه ولی به محض ورود به طبیعت بکر انگار یک موجود عزیز و دوست داشتنی و مهربان روح ما رو در اغوش میگیره و به ما دلداری و ارامش میده.طبیعت ما رو به فطرت حقیقیمون نزدیک میکنه.به اون چیزی که ازش دور شدیم.
پاسخحذفطبق اخرین نظریه های دانشمندان فیزیک و کیهان شناسان جهان هستی از انرژی هوشمند بیکران تشکیل شده.طبیعت مملو از این انرژی « هوشمند » هست همونی که روح شما و همه سلولهای بدن مادی شما از اون ساخته شده.وقتی به طبیعت میرید وجود شما بسان قطره ای به دریا میپیونده.شما به اصل خود نزدیک میشید.
در طول تاریخ بشر برای این «انرژی هوشمند » اسمهای زیادی گذاشته اله خدا... گاهی هم برای هر کدام از اجزای طبیعت یک رب النوع تصور کرده.انچه مسلم هست این «انرژی عظیم هوشمند » وجود داره و شما هم از اون ساخته شدید.به بدن خودتون نگاه کنید.من از شما خواهش میکنم نگاهی هر چند اجمالی به اناتومی چشم و گوش بندازید. قلب انسان از دیدن این جریان هوش بینظیر در ساختمان چشم و گوش به طپش در میاد.به عدسی چشم که نور را روی شبکیه درست روی لکه زرد متمرکز میکنه نگاه کنید به ساختمان گوش و مکانیسم هر کدام از اجزای اون بیندیشید .خواهش میکنم با دقت ببینید با تمام وجود.
«انرژی هوشمند » هستی ساز در این لحظات تفکر و تمدد با تمام وجود در کنار خود احساس میکنید احساس شما مانند بازگشت به موطن و دیدار عزیز ی است که مدتهاست از او دور بودید.
برایتان از صمیم قلب ارزوی بهروزی دارم
ارادتمند دکتر کتایون.س.
سلام
پاسخحذفمثل همیشه پربار و غنی.
ممنون.
منتظر خوندن مقاله های کارهای مهیجتون هستم.
برقرار باشین :)
سلام.........چند وقت بود که ازتون خبر نداشتیم اومدم اینجا حالتون و بپرسم......
پاسخحذفولنتاینتون هم مبارک
راستی میتونید یه مطلب هم راجع به جشنهای بی پایان این آمریکائیهای الکی خوش بنویسید
ممنون
لیلی
ببخشید من یک سوال در مورد "درباره من" داشتم.
پاسخحذفمیخواستم بدونم که چه تفاوتی میان دل و روان وجود داره؟
آخه مگه میشه که آدم دلش گرفته باشه ولی روانش شاد باشه؟
آخه مگه عرف میان این دو تفاوتی قائل هستند که حالا شما قائلید؟
خیلی دوست دارم بدونم که اصلا جوابی برای این سوال داری یا که این نوشته را الکی از خودت در کردی؟