آخر امریکا هم شد جا؟ اه اه اه! صد بار به این کتی گفتم که من این چایی های رنگارنگی را که شما می خرید دوست ندارم. من فقط چای مروارید خاکستری دوست دارم. ولی مگر توی گوششان فرو می رود؟ امروز صبح دوباره رفتم آشپزخانه شرکت و دیدم که چایی من تمام شده است و دوباره سفارش نداده اند. رفتم به کتی که مسئول خرید است گفتم و او هم کلی معذرت خواهی کرد و گفت که امروز سفارش می دهد. ولی مگر من مسخره آنها هستم؟ این همه راه را از ایران کوبیده ام و آمده ام اینجا که چه؟ که بروم آشپزخانه و ببینم چایی مروارید خاکستری تمام شده است؟ آخر این هم شد زندگی؟ بعد دوستان فکر می کنند که امریکا مشکل ندارد. هر چقدر هم که من می گویم مشکل دارد قبول نمی کنند. اینجا آقا عیسی هم ندارد و خودتان باید بروید آشپزخانه و چایی و قهوه برای خودتان بریزید. تازه آقا عیسی وقتی چایی میاورد موقع رفتن دو تا هارد دیسک و یک کیبورد هم میگذاشت زیر بغلش که ببرد خانه برای پسرش. خلاصه مشکلات یکی و دو تا نیست. همین دیروز داشتم بر میگشتم خانه دیدم که یک طرف خیابان را بسته اند که چه؟ که اسفالت کنند! باباجان مگر اسفالت قبلی چه ایرادی داشت؟ فقط رنگش کمی پریده بود! اینها این کارها را فقط به خاطر مردم آزاری انجام می دهند. بیست نفر آدم آورده اند و ریخته اند آنجا که خیابان را اسفالت کنند. خوب شاید من دستم درد کند و نتوانم فرمان ماشین را بپیچانم و از آنطرفتر رد شوم. اینقدر آدم بی ملاحظه؟ بعد شما هی بگویید که امریکا بهشت است. اینجا نیستید که این بدبختیهای ما را ببینید.
دیروز عصر با دوستم رفتیم به یک دریاچه ای که در بالای شهر ما است. حدود یک ربع تمام رانندگی کردیم و وقتی رسیدیم به آنجا دیدیم که درب ورودی آن بسته است. یارو به جای اینکه بیاید و دروازه زپرتی چوبی را باز کند با دست اشاره کرد که از در ورودی وارد شویم. آخر آدم از در ورودی وارد می شود؟ اینهمه که می گویند امریکا قانون دارد پس چه شد؟ تازه مردیکه زورش آمد که بیاید بیرون و پنج دلار ورودی را بگیرد و با دست اشاره کرد که برویم تو. دوباره من اصرار کردم که پول بدهم ولی اصلا حرف توی گوشش فرو نمی رفت. هی می گفت آنهایی باید پول بدهند که از صبح تا عصر برای کمپ می آیند نه شما که می خواهید ده دقیقه بمانید. یکی نیست به او بگوید که آخر مرد حسابی به تو چه که من چقدر می خواهم بمانم! چرا اینقدر تبعیض قائل می شوید؟ این است آن دموکراسی که همه جا جار می زنید و می گویید که آی جماعت بیایید که ما دموکراسی داریم؟ وقتی هم که رفتیم تو و از ماشین پیاده شدیم دیدیم که صد تا غاز وحشی آنجا دارند برای خودشان می پلکند. هر کجا که پا گذاشتیم پایمان رفت روی پشکل آنها. لااقل اگر توی ایران بود دو تا از آنها را کباب می کردیم و می خوردیم که تلافی پا گذاشتن روی پشکلشان در بیاید. آخر این هم شد مملکت؟ حالا شما فکر می کنید که ما آمده ایم اینجا و خوش می گذرانیم! دیگر بدبختی های ما را که نمی بینید!
والا از سختیهای اینجا هر چیزی که بگویم باز هم کم گفته ام. شب ها که به خانه می روم یک مشت نامه در پستدانی چپانیده شده است که انتظار ورود من را می کشند. من در ایران که بودم فقط یک بیل می شناختم و آن هم بیل خودمان بود که با آن زمین را می کندیم. ولی در این خراب شده هزار نوع بیل وجود دارد. بیل آب, بیل برق, بیل گاز, بیل تلفن, بیل آشغال, بیل تلویزون, بیل موبایل, بیل درد بی درمان, بیل زهر مار, بیل حناق, بیل بیمه ماشین, بیل بیمه درمانی, بیل قسط ماشین, بیل اجاره یا قسط خانه, بیل کوفت کاری, بیل اینترنت, بیل خریدهایی که با نیش باز انجام داده ام و به فکر پرداختش نبوده ام و خلاصه صدها بیل خراب شده دیگر که اصلا فکرش را هم نمی توانید بکنید! همین طور این پول بی زبان را باید بگذارم توی پاکت و بفرستم هوا. لااقل در ایران اگر می خواستم پول آب و برق را بدهم دو تا توی سر خودم و دو تا هم توی سر کارمند بانک می زدم. کمی با مردم در صف دعوا می کردم و داد و بیداد و عربده می کشیدم تا این پول دادن یک خاصیتی داشته باشد. اینجا من اصلا طرف گیرنده را نمی بینم و کسی هم نیست که دست در گردنش بیندازم و بگویم حالا نمی شود یک مقدارش را ندهم! سالها پیش یک نرم افزار به یک حاجی آقایی فروخته بودم و زمانی که می خواست پول بدهد به من گفت که می دانی آقا آرش, من اصلا دلم نمی آید که دست توی جیبم فرو کنم و به تو پول بدهم. گفتم برای چی حاج آقا؟ گفت آخر وقتی می روم بقالی و پول می دهم, یک چیزی می خرم که توی دستم می آید و لمسش می کنم و وزنی دارد ولی تا حالا هیچوقت برای هوا پول ندادم! من هم یک فلاپی دیسک به دستش دادم و گفتم بیا حاج آقا این هم چیزی که باید برایش پول بدهی. گفت آها حالا این شد یک حرفی!
والا از سختیهای اینجا هر چیزی که بگویم باز هم کم گفته ام. شب ها که به خانه می روم یک مشت نامه در پستدانی چپانیده شده است که انتظار ورود من را می کشند. من در ایران که بودم فقط یک بیل می شناختم و آن هم بیل خودمان بود که با آن زمین را می کندیم. ولی در این خراب شده هزار نوع بیل وجود دارد. بیل آب, بیل برق, بیل گاز, بیل تلفن, بیل آشغال, بیل تلویزون, بیل موبایل, بیل درد بی درمان, بیل زهر مار, بیل حناق, بیل بیمه ماشین, بیل بیمه درمانی, بیل قسط ماشین, بیل اجاره یا قسط خانه, بیل کوفت کاری, بیل اینترنت, بیل خریدهایی که با نیش باز انجام داده ام و به فکر پرداختش نبوده ام و خلاصه صدها بیل خراب شده دیگر که اصلا فکرش را هم نمی توانید بکنید! همین طور این پول بی زبان را باید بگذارم توی پاکت و بفرستم هوا. لااقل در ایران اگر می خواستم پول آب و برق را بدهم دو تا توی سر خودم و دو تا هم توی سر کارمند بانک می زدم. کمی با مردم در صف دعوا می کردم و داد و بیداد و عربده می کشیدم تا این پول دادن یک خاصیتی داشته باشد. اینجا من اصلا طرف گیرنده را نمی بینم و کسی هم نیست که دست در گردنش بیندازم و بگویم حالا نمی شود یک مقدارش را ندهم! سالها پیش یک نرم افزار به یک حاجی آقایی فروخته بودم و زمانی که می خواست پول بدهد به من گفت که می دانی آقا آرش, من اصلا دلم نمی آید که دست توی جیبم فرو کنم و به تو پول بدهم. گفتم برای چی حاج آقا؟ گفت آخر وقتی می روم بقالی و پول می دهم, یک چیزی می خرم که توی دستم می آید و لمسش می کنم و وزنی دارد ولی تا حالا هیچوقت برای هوا پول ندادم! من هم یک فلاپی دیسک به دستش دادم و گفتم بیا حاج آقا این هم چیزی که باید برایش پول بدهی. گفت آها حالا این شد یک حرفی!
اصلا بابا جان من را چه به امریکا زندگی کردن؟ من بیچاره فقط آمده بودم اینجا که سه ماه را در امریکا بمانم و برگردم و پزش را به مردم ایران بدهم! از شانس بد من زد و کار گیر آوردم و گفتم به جهنم ضرر چند ماه دیگر هم می مانم و بعد می روم ایران. الآن چهار سال آزگار است که من در پشت این کره خاکی زمین افتاده ام و یک نفر هم نیست که بیاید و به من بگوید که آخر خرت به چند من است! پارسال همش منتظر بودم که بلکه اخراج شوم و لااقل سه ماه به ایران برگردم. بی مروت نشد که نشد! حالا من با این همه عقده پز دادن که در گلویم قلمبه شده است چکار کنم آخر؟! پس من به کی بگویم که ماشین بی ام دابلیوی اکس تری خریده ام! اینجا که اگر توی سر سگ بزنید از ماتحتش بی ام دابلیو بیرون می زند! پس من چکار کنم ای ایهالناس؟! من بیچاره فقط می خواستم سه ماهه به یک آرش امریکایی تبدیل شوم و بعدش بروم ایران و به هر کجایی که می روم مثلا کیفم را در بیاورم و بگویم که اصلا تو میدانی کردیت کارت چیست؟ اصلا تو تا حالا در عمرت کارت ویزا دیده ای؟ ای بابا! می خواستم برگردم ایران و سوار ماشین غراضه ام بشوم و به شمال بروم و برای همه روستاییان از ماجرای امریکا رفتنم صحبت کنم! می خواستم گرین کارتم را بگیرم جلوی صورت سیمین خانم که دامادش توی دوبی کار می کرد تا چشمانش قلمبه از حدقه بزند بیرون! اصلا من را چه به امریکا زندگی کردن! جان خودم من فقط می خواستم یک گرین کارت داشته باشم که به خاطر آن هم که شده ما را آدم حساب کنند و هر کجا که می روم بگویند آقا شما تشریف بیاورید این بالا بنشینید! آخر شما نمی دانید که چه کیفی دارد وقتی مثلا در یک مهمانی بنشینم و پایم را روی پایم بندازم و کمی هم قیافه ام را کج و کوله کنم و بعد در جواب سوال آنها بگویم که خوب امریکا هم مشکلات خاص خودش را دارد و آنطوری هم که شماها فکر می کنید نیست! با این حرف عملا به همه می گویم که شما اندازه پشکل هم نمی فهمید و من چون امریکا بوده ام می دانم که آنجا چه خبر است! خداوکیلی حال نمی دهد؟ حالا این جا حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که آدم بتواند یک دل سیر برایش پز بدهد! اه آخر این هم شد مملکت؟
پز دادن برای شما هم که اصلا به درد نمی خورد. آدم وقتی پز می دهد باید قیافه طرف مقابلش را ببیند که وقتی برق از سرش پرید آدم حال کند. تازه شما بعضی وقت ها حال گیری هم می کنید و مثلا وقتی من پز ماشینم را می دهم شما هم می گویید که الآن دیگر ایران مثل قبل نیست و همه ماشین خوب دارند! بله دیگر, تا ما یک ماشین خوب خریدیم ایران هم طوری شد که همه ماشین خوب دارند! ای بخشکی ای شانس! خوب اینطوری دیگر آدم تمام زحمت پز دادنش به هدر می رود. بابا جان چرا درک نمی کنید؟ من می خواهم پز بدهم! این یک نیاز عاطفی است! می خواهم بروم ایران و بگویم که چطور از هر پنجه من در امریکا صدها هنر می بارد! چرا آخر شما متوجه نیستید؟ من دارم در امریکا یک خانه چهار اطاق خوابه می خرم! بابا جان چاهار اطاق خوابه! چاهار اطاق خوابه! آن هم در امریکا نه در کلاردشت! بابا تلف شدم از بس که پز ندادم. عقده ای شدم. من می خواهم بروم ایران و به خانه بزرگ آقای جلایی بروم و برایش پشت چشم نازک کنم و بگویم که یعنی شما در خانه به این بزرگی یک دستشویی فرنگی هم ندارید؟! می خواهم سرم رابخارانم و به شوهر پرستو بگویم که اتفاقا در امریکا همه این عمله هایی که سر چهارراه دنبال کار می گردند تویوتای کمری دارند! تازه می خواهم پز بدهم که من در امریکا کار فرهنگی هم می کنم و یک وبلاگ دارم که ده هزار نفر بازدید کننده دارد و بی بی سی هم یک هفته تمام داشت فقط در مورد آن حرف می زد! هر کسی هم اگر آدرس آن را خواست می گویم که نوشته های وبلاگ من سنگین است و به درد شما نمی خورد!
بله دیگر! این هم از سختی های امریکا!
پز دادن برای شما هم که اصلا به درد نمی خورد. آدم وقتی پز می دهد باید قیافه طرف مقابلش را ببیند که وقتی برق از سرش پرید آدم حال کند. تازه شما بعضی وقت ها حال گیری هم می کنید و مثلا وقتی من پز ماشینم را می دهم شما هم می گویید که الآن دیگر ایران مثل قبل نیست و همه ماشین خوب دارند! بله دیگر, تا ما یک ماشین خوب خریدیم ایران هم طوری شد که همه ماشین خوب دارند! ای بخشکی ای شانس! خوب اینطوری دیگر آدم تمام زحمت پز دادنش به هدر می رود. بابا جان چرا درک نمی کنید؟ من می خواهم پز بدهم! این یک نیاز عاطفی است! می خواهم بروم ایران و بگویم که چطور از هر پنجه من در امریکا صدها هنر می بارد! چرا آخر شما متوجه نیستید؟ من دارم در امریکا یک خانه چهار اطاق خوابه می خرم! بابا جان چاهار اطاق خوابه! چاهار اطاق خوابه! آن هم در امریکا نه در کلاردشت! بابا تلف شدم از بس که پز ندادم. عقده ای شدم. من می خواهم بروم ایران و به خانه بزرگ آقای جلایی بروم و برایش پشت چشم نازک کنم و بگویم که یعنی شما در خانه به این بزرگی یک دستشویی فرنگی هم ندارید؟! می خواهم سرم رابخارانم و به شوهر پرستو بگویم که اتفاقا در امریکا همه این عمله هایی که سر چهارراه دنبال کار می گردند تویوتای کمری دارند! تازه می خواهم پز بدهم که من در امریکا کار فرهنگی هم می کنم و یک وبلاگ دارم که ده هزار نفر بازدید کننده دارد و بی بی سی هم یک هفته تمام داشت فقط در مورد آن حرف می زد! هر کسی هم اگر آدرس آن را خواست می گویم که نوشته های وبلاگ من سنگین است و به درد شما نمی خورد!
بله دیگر! این هم از سختی های امریکا!
اول
پاسخحذفشرمنده ولي ك و س خول شدن هم عالمي داره ها
پاسخحذفشرمنده ولي ك و س خول شدن هم عالمي داره ها
پاسخحذفگرچه به نظر ظنز نوشتی ولی واقعیته
پاسخحذفپز دادن یه صفایی داره که نگو
اصلا یه جا خوندم 99 درصد هنرمندان و نویسندگان برای پز دادن به مردم اثارشان را میافریدند
چه لوس ..حیف از آمریکا که آرش هایی مثل شما امکاناتش رو دارند هدر میدند و میلیونها آدم حسابی که سرشون به تنشون می ارزه توی صف منتظرند...واقعاً حیف
پاسخحذفآرش تو فوق العاده اي.كيف كردم اگه بخواي بدجنس بشي هم آخرشي
پاسخحذفخیلی زیبا گفتی. خیلی زیاد. جای چنین طنزهایی واقعا خالیه!!!!
پاسخحذفآقا با تمامم اين حرفا که زدي فهميديم يه مشکل فقط ايران داره اونم زن لخت و پتي نداره که ايشالا در صد سال دوم به اين موضوع هم چاره اي ميکنن يا زنهاي آمريکايي رو هم چادري ميکنن يا ميزنن همه رو يه کاري ميکنن که اين نياز برطرف شه
پاسخحذفسلام، بااينکه اين مطلب بصورت طنز نوشته شده، بسيار به واقعيت نزديکه. من ساکن يکی از کشورهای اروپائی هستم، امسال عيد دست زن و بچه را گرفتم و رفتم کاليفرنيا برای خوشگذرانی و ديدار دوستان و فاميلهائی که ۲۰ـ۳۰ سال بود نديده بودمشون و هر روز دلم براشون تنگتر از ديروز بود... خلاصه اينکه بلاخره ما هم پامون رسيد به امريکا و زود رفتيم سراغ فک و فاميل و دوست و آشنا... که ۲۰ سال بزنم بخاطرشخصيت و تحصيلاتشون پز داده بودم. ولی زهی خيال باطل، اول که به زور منو شناختند و با فارسی شکسته بسته بمن حالی کردند که تو بچه بودی که ما از ايران زديم بيرون و خلاصه پيش هر کدوم ۳ـ۴ ساعتی بوديم و تو اين مدت فقط از خونهاشون و ماشيناشون و مسافراتاشون و دارائيهای ديگرشون گفتند، انگار که ما بعد از اين همه سال رفتيم برای آمار گيری داشته و نداشته هاشون. البته من شنيده بودم لوس آنجلسيها پزی هستند، ولی نه تا باين حد، که حتی يادشون بره حال ننه بابامونو بپرسند... راستی يه چيزديگه.... با اينکه فارسيشون نم کشيده و خيلی آمريکائی شده بودند، هنوز هم اين عادت زشت غيبت کردن را دارند.. واقعاً که ما ملت عجيبی هستيم.
پاسخحذفآرش امريکائی از تو هم ممنون ول برامون بگو چرا؟؟؟
به نظرم پز دادن توی مهاجرت حاصل عقده ای هست که نسبت به غرب و کشورهای پیشرفته توی ذهن اغلب آدمهای کشورهای عقب مونده و جهان سومی وجود داره و مختص ایرونی ها نیست.
پاسخحذفاه ! اه ! اه !
پاسخحذفاینجا سرعت اینترنت ۳ مگا بیت هست ، تازه میگن که اینترنت ۹ مگا بیتی هم بهت میدیم با قیمت کمتر.
اه ! اه ! اه !
:)
آرش خیلی خوب و جالب نوشتی
پاسخحذفاما چون هنوز جوانی این نصیحت را از من بگیر
بهترین راه پز دادن خدمت به دیگران است
چندی پیش یک هم محله ای ما که سلام علیک هم نداشتیم و فقط در تشیع جنازه یک هم محله ای دیگه دیده بودم ( مرده را هم نمیشناختم!!!) او جلوم را گرفت که کسی را نمیشناسی ماشین خیاطی برای فروش داشته باشد؟ از این سوال بی مورد فهمیدم بدجوری نیاز داره.... گفتم من دارم بهت قرض میدم. گفت سه روز میخواهم بعد همیشه سلام گرمی میکرد دیگه ندیدمش 7 ماه رفته بودم سفر ماه
مرا در راه دید و گفت خدا میداند که خیلی دوستت دارم.
پس بهترین راه پز دادن خدمت کردن است
اینجا یک نظر خوب بود (همون که رفته بود لس آنجلس دین فامیل هاش )
اگر اونها عوض شمردن دارایی خود به این میهمونها خدمت و مهربونی میکردند، بنظر تو این یهترین راه پز دادن نبود؟
آقا واقعا دو نفري ميتونستيد دو تا غاز رو كباب كنيد و بخوريد؟ فكر كنم بايد يك پانوشت روي اين نوشته بدي و بگي كه دقيقا ميخواستي با غازها چي كار كني. نكنه ميخواستي ببري خونه! اين ديگه از اون كارهاست ها. غازهاي وحشي واقعا وحشياندها، يه وقت فكر نكني كه ميشه به راحتي گرفتشونها. اين اهليها رو هم اگر بخواهي بگيري كلي دردسر داره، آخه اين اهليها اونقدر چربي توي شكمشون جمع ميشه و انقدر با اهن و تلپ راه ميروند كه آدم حس ميكنه يك حاجي بازاري هستند يا يك دختر يك حاجي بازاري. اما اين وحشيها چي؟ همچين بال ميزنند و در ميروند كه عمرا بتوني بهشون نزديك شي، البته احتمالا غازهاي وحشي آمريكايي با آدمها رفيقاند و درنميروند. حالا فرض كن يكيشونو ميگرفتي و ميخوردي. اوه اوه. ديگه از اون به بعد هيچ غازي به آدمها اعتماد نميكرد. آخه غازها هم از روي ديدن تجربه به دست ميآورند. كلن مفهوم مرگ رو هم ميفهمند. يعني كلا همه حيوانها مفهوم مرگ رو درك ميكنند. حالا اگر شما يكي از غازها رو ميخوردي ديگه غازها از آدمها دور ميشدند. شايد به خاطر اين موضوع اون منطقه از رونق ميافتاد و ديگه كسي دلش نمياومد توي منطقهاي پا بذاره كه توش غاز كشتن و خوردن. حالا اگر يواشكي و پشت درختها اين كار رو ميكرديد باز بهتر بود تا اينكه همونجا كنار درياچه بساط قتل رو راهبندازي. هميشه گفتهام كه آدم كار خلافش رو هم بايد درست انجام بده. اما باز هم ميگم دو تا غاز خيلي زياده، نميتونستيد بخوريدشون، فقط باعث ميشدي يك و دو سوم غاز حروم شه، البته ميتونستي بقيهاش رو ببري خونه. اما واقعا دلت مياومد؟ يعني جسد يك و دو سوم غاز رو بذاري توي يخچال؟ شب ميتونستي با خيال راحت بخوابي؟ هميشه ميشه به فقيرها كمك كرد، اما ميخواستي چي بهشون بگي؟ بگي بياييد اين غازها رو كه با دست خودم كشتم رو بگيريد و دليل اصليام هم اينه كه خودم نميتونم بخورمشون؟ آدم وقتي ميخواد به بقيه كمك كنه نبايد اينجوري باشه. بايد واقعا از ته دل باشه، نه از سر بيجايي. هر چند اينكار رو هم كه بكني باز اون غازها از يه شكمي سر درميارند و حروم نميشوند. البته اگر با اين ديد درست هم كمك كني باز مردم پشت سرت ميگند كه حتما يخچال خونش جا نداشته و گرنه غازهايي كه با دستهاي خودش كشته رو به ما نميداد. چارهاي نيست جلوي حرف مردم رو نميشه گرفت.
پاسخحذفعجب اوضاعيها، اگر بخواهي كار خير هم بكني باز برات حرف در ميآورند. خسته شدم به خدا از اين دنيا!
Eyval Arash
پاسخحذفMerci
بامزه بود آرش جون.
پاسخحذفراستي در ايران ديگه نميشه قبض رو توي بانك پرداخت كرد. بايد از طريق تلفنبانك ، عابربانك يا اينترنتي پرداخت بشه. اينم از پز ما! دلت آب!!
سلام
پاسخحذفاون زمانی که ما وب شما رو کشف کردیم، این همه کامنتینگ نداشتید!
حالا دیگه ماشالا بی بی سی باز هم شدید!
با این همه مشکلاتی که گفتید من به شخصه کلامم بیفته امریکا نمی رم!!!
rasti, chera inja hame nashenas payam mizaran?!
پاسخحذفmage moshkeli hast, ya tars dare
!?
نوشته بدجنسانه باحالي بود آرش
پاسخحذفآرش پیشنهاد می کنم هر چه زودتر برگردی به ایران، اگر یه کم دیگه بمونی ،زیر بار این همه سختی تلف میشی!داری خودت رو نابود میکنی.
پاسخحذفعالی بود
شوشو گفت:
پاسخحذفهر چی فکر می کنم نمی فهمم چرا به نظر دوستان این یه نوشته بدجنسانه میاد.شاید با شناختی که از نویسندش داریم هاها(آخه خودش هی میگه بدجنسم،حتی تو ختم و عزاداری هم می رفته عزادارا رو گیر می انداخته)
گذشته از شوخی خیلی خوب نوشتی.مرسی
یه مطلبی هم بنویس توش توضیح بده که
یک جاسوس آمریکایی صهیو.نیست مارک.سیست بی دین سرمایه دار بورژای خوشحال هستی که می خوای بچه های ایرانی رو به زور بکشونی امریکا.ازشون کره بگیری.تا دیگه انقدر دوستان گیر ندن. (;
دیروز تو اوتوبوس بودم جدیدا ازین دستگاههای کارت خون گذاشتن تا ملت دیگه بلیت ندن .یه حاجی بازاری خسته یه مستر کارت از جیبش دروورد جلوی دستگاه گرفت بعد از بقیه میپرسید نکنه پول اضافه برداره ازکردیت کارتم .میخواستم بهش بگم آخه مادرجنده مستر کارت چه ربطی به اتوبوس بدبخت خطه تهران پارس داره .شما قدر جایی که هستی رو بدون .اصلا فکر ایران و ایرانی رو هم از سرت بیرون کن .
پاسخحذفبا صدای بلند برای خانواده خوندم.
پاسخحذفمادرم گفت: این چه وبلاگ هایی که تو می خونی؟! دیوونه!
اخی ارش جان دلم سوخت !!!
پاسخحذفچرا اینقدر دیر به فکر پز دادن افتادی ؟؟؟!!!
الانم نصف این چیزها تو ایران هست مثلا من زیاد دست این و اون از این مستر کارتوویزا وووو دیدم (اول نمیدونستم چیه یعنی 2 سال پیش تو میتونستی راحت پز بدی )
یا قبض ها رو دیگه باید حتما با تلفن و اینترنت بدی و یا به برکت لیزینگ وووهمه ماشین حسابی دارن (من تهران نیستم )ولی کلی ماشین شاسی بلند و ووووتو شهرمون هست
و........
شاید تو روستا ها بشه پز داد فقط زودتر بیا
ونوس
اخی ارش جان دلم سوخت !!!
پاسخحذفچرا اینقدر دیر به فکر پز دادن افتادی ؟؟؟!!!
الانم نصف این چیزها تو ایران هست مثلا من زیاد دست این و اون از این مستر کارتوویزا وووو دیدم (اول نمیدونستم چیه یعنی 2 سال پیش تو میتونستی راحت پز بدی )
یا قبض ها رو دیگه باید حتما با تلفن و اینترنت بدی و یا به برکت لیزینگ وووهمه ماشین حسابی دارن (من تهران نیستم )ولی کلی ماشین شاسی بلند و ووووتو شهرمون هست
و........
شاید تو روستا ها بشه پز داد فقط زودتر بیا
ونوس
اگه قرار باشه پست این مدلی بدی ، بهتره اصلاً دیگه پست ندی یا حداقل از این به بعد فقط پست های کاربردی و علمی بدی
پاسخحذف(مثلاً در مورد برنامه نویسی یا مثلاً در مورد اینکه چطوری در مصاحبه استخدام موفق بشیم) . آقا جان یا اعتقادات و نظرات شخصیت رو مطرح نکن یا اگه میکنی در برابر نظرات دیگران انعطاف داشته باش و یه دفه جوش نیار !
موفق باشی
مثل همیشه عالی بود خیلی ساده منظورت رو رسوندی ارزوی موفقیت برات دارم
پاسخحذفهمه بدی هاش یک طرف
پاسخحذفروابط دیپلماتیکش یک طرف
درود بر شما
پاسخحذفراستش طنز بسیار زیبا و گزنده ای بود و واقعیت زندگی در آمریکا و آشغالدونی ایران به خوبی و از زوایای مختلف نشون دادی.
خواستم لیتکش بفرستم بالاترین اما متاسفانه انرژی روزانه ام کافی نبود.
فرزاد از شیراز
مبارکه آرش جون ! ایشالله به پای هم پیر شین ! lol
پاسخحذفخدا بهت صبر بده! چی میکشی تو اونجا!
پاسخحذفخداییش دلت می یاد گل و بلبل و سنبل و زعفرون و سمنو و چایی اینجا رو ول کردی ، رفتی اونجا که چی!؟
بی ام دبل یو چیه! ما اینجا سمند و پژو از دو جا می سوزه سوار می شیم! اسمشو باید گذاشت ایران خودرو دبل ف** یو ! آزرای 2007 که تو آمریکا 6000 دلار بیشتر ارزش نداره سوار میشیم ، به قیمت جون انسان! ما به التفاوتش یه راست تو جیب گل و بلبل !
آی خدا مردم از خوشی !
این خانوم ونوس که با اسم ناشماس هم کامنت میذاره.واقعاحرفای قشنگی میزنه.پرداخت قبض در ایران با اینترنت و تلفن بانک.؟اینترنتو که الحمد لله اگه بری تو صف واسی زودتر کارت راه میفته تلفن بانکو هم من تا حالا امتحان نکردم و خودم و تمام دوست و آشناهام حضورا برای پرداخت قبوض به بانک میریم!!!البته منم تو تهران نیستم.
پاسخحذفماشین خارجی همیشه تو ایران بوده اما فقط مخصوص میلیاردرهای یه شهره چون قیمتش در ایران 10 برابر قیمت واقعبه.حالا از هر روشی که بخوای بخری باز مخصوص میلیاردراست.احتمالا منظور منوس خانوم از شاسی بلند بنز خاور بوده.چون من با کلی جون کندن یه پراید قسطی دارم و همه دوستام که ماشین مدل بالا خریدن جزو افراد میلیاردرن.امیدوارم که اصول گرایان ولایت مدار چشمان خود را به توضیح بالای وبلاگ بیندازند که اگر قصد مهاجرت به این کشور یا کشور کانادا دارید ممکن است مطالب این وبلاگ به دردتان بخورد!
راستی اون دوستی که میگه تو شهرشون ویزا کارت دیده دست این و اون میشه به من بگه از کجا و به چه طریقی میتونم تو ایران ویزا کارت بگیرم؟؟اگه حرفتونو هردنبیلی نزده باشید باید بتونید یه جواب عملی به من بدید!!
پاسخحذفآرش من واقعا درکت میکنم.ما هم از این مشکلات اینجا زیاد داریم.اصلا آمریکا اون چیزی که من فکر میکردم نبود.
پاسخحذفولی پست زیرکانه ای بود.:)
لیلی
ای بگم چی بشی ارش. الان داریم از غصه پزهایی که دادی که دق می کنیم بابااااااااااا :دی معلومه حسابی داری خوش می گذرونی. امیدوارم که جز جیگر بگیری ننه. امیدوارم تو حلقومت گیر کنه. امیدوارم... شوخی کردم. اومدی بهمون شوخی شوخی پز دادی گفتم شوخی شوخی جوابت رو پس بدم. :دی خوش بگذرون بچه جون. به جای همه ماهایی هم که اینجا گیر افتادیم خوش بگذرون. وگرنه حرومت باشه زندگی امریکایی :دی
پاسخحذفخوشــــــــــــــــــــــــــبحالت! آمریکا! کالیفرنیا! بی ام دبلیو!! وای خونه! اونم تو آمریکا! وای اونم چهــــــــــــار خوابه! واقعا که حال می کنی، گرین کارت هم که داری، دیگه چی از این دنیا آرزو کردی که خدا بهت نداد!
پاسخحذفبیا ببین ما چی ها تو بلاگمون می نویسیم و به چی فکر می کنیم
خدا صبرت بده با این همه مشکلات!
پاسخحذفطنزی که همراه با کل کل باشدو از اعصاب خوردی نویسنده در مورد یک موضوع نشات بگیردآدمهای کمی رامی خنداند.ذهنت رو از این قضیۀبیان مشکلات پاک کن و همان آرش همیشه تعریف کن از آمریکا باش .چون آدم انتقادگری نیستی وروحیه ات اجازه نمی دهد مشکلات کشوری که برای تو خوشبختی غیر منتظره به ارمغان آورده را ببینی واین هم چیز بدی نیست ،یعنی اینکه آدم خوشبختتری هستی.به نظرم اگر از تو بپرسند که جدی راجع به یکی از مشکلات آمریکا غیر از بحران اقتصادی و بیکاری حرف بزن باید کلی فکر کنی تا جوابی پیدا کنی و این یعنی اینکه تو آدم این کار نیستی واین هم چیز بدی نیست . پس خودت باش وراحت از خوبیهای آمریکا بگو و ذهنت را درگیر چیزی که نیستی نکن. ماهم از تو توقع نداریم که خودت نباشی.
پاسخحذفقلمت را میبوسم آرش خان با ناراحتی و غصه شدیدی که داشتم منو بعد از مدتها از ته دل خنداندی. امیدوارم همیشه شاد وموفق باشی و خدا پشت و پناهت باشه.
پاسخحذفسلام آرش جان
پاسخحذفخسته نباشی
آقا شما قبل از این هم بلاگ داشتی با اسم دیگه؟ادبیاتت برام خیلی آشناست.
سلام
پاسخحذفآرش جان من saied-k مهاجر سرا هستم . قبلا از گزيده نوشته هايتان در مهاجر سرا لذت برده بودم . مطالب وبلاگتان زيبا و كامل است . ببو را ببوس ( بچه هم نداري كه ادم بگه كوچولو را ببوس !! )
شاد باشيد و از ازادي لذت ببريد.
خیلی با خال بود آرش از نوشته هات خیلی استفاده کردم چون دارم برا آمریکا اپلای می کنم و کالیفرنیا استاد یافتم وشته هات راهنمایی خوبی برای تردیدهام تو اومدن بودهالبته این که شوخی نوشتی بقیه پست ها بیشتر منظورمه....
پاسخحذفباز هم بنویسسسسسسسسسسسسسسس
راستی سال نو هم مبارک!
فاطمه
ریدی!
پاسخحذف