یکی از دوستان جوان و زیبای ما که من هم خیلی دوستش دارم پیشنهاد کرده است که من در مورد نقاط ضعف و احیانا نقاط قوت خودم مطلبی را بنویسم. این کار گرچه به ظاهر ربطی به مهاجرت ندارد ولی در عمل یکی از ارکان اساسی موفقیت در روند مهاجرت است. در مطالب قدیمی بارها گفته ام که مهاجرت یک فرآیند پیچیده و زمان بری است که برخلاف نظر عموم تازه از زمانی شروع می شود که شما به مکان جدید خود مهاجرت کرده اید. گرفتن ویزا و گرین کارت و خریدن بلیط و پیاده شدن در یکی فرودگاه های امریکا و امور اداری و پیدا کردن کار و ماشین و خانه در روند مهاجرت مثل این است که شما قصد رفتن به شمال را داشته باشید و از خانه خودتان خارج شده و با ماشین از شهر تهران نیز خارج شوید. فرض کنید که اگر برای موفقیت در مهاجرت نیاز به طی کردن صد واحد و یا درجه مشخص باشد, با رسیدن به امریکا و جا افتادن در آنجا تازه شما سی واحد را پشت سر گذاشته اید. هفتاد واحد دیگر آن شاید بیست و یا سی سال از زمان ورود شما به امریکا طول بکشد.
مهاجرت همیشه تفاوت و گوناگونی را بدنبال خود دارد و گوناگونی نیز یکی از عوامل مهم شناخت است. اگر ما وارد یک جمع شویم و احساس کنیم که با دیگران فرق می کنیم شروع خواهیم کرد به بررسی و شناخت خودمان تا بتوانیم عامل مشخص کننده خودمان را کشف کنیم. در این بررسی ما متوجه بسیاری از نکات جزئی نیز در مورد خودمان خواهیم شد که ممکن است تا آن زمان به آن توجهی نکرده باشیم. مثلا وقتی بچه ها متوجه تفاوتهای بدنی خودشان با جنس مخالف می شوند تازه شروع می کنند به بررسی و شناخت جزئیات بدن خودشان و مثلا سوال می کنند که چرا فلانی شمبول دارد و من ندارم. وقتی که ما مهاجرت می کنیم اولین چیزی که فکر ما را به خود مشغول خواهد کرد این است که من با دیگران فرق دارم. نژاد, رنگ پوست, چهره ظاهری, زبان, فرهنگ, پوشش و آداب معاشرت ما با آنها فرق می کند و ما تازه متوجه می شویم که برای اینکه بتوانیم در آن جامعه زندگی کنیم باید تا اندازه ممکن خودمان را با آنها همرنگ کنیم.
واقعیت این است که انطباق فرهنگی بسیار مشکل و یا حتی در بسیاری از موارد نشدنی و ناممکن است. ایرانی های زیادی هستند که سالهای دراز در کشورهای غربی زندگی کرده اند و هنوز نتوانسته اند خود را با آن جامعه وفق دهند. جالب اینجا است که آنها این ضعف خود را به حساب یکی از صفات خوب و پسندیده خودشان می دانند و می گویند که من فرهنگ خودم را حفظ کرده ام و یک ایرانی اصیل هستم. البته یک ایرانی اصیل بودن نه تنها بد نیست بلکه خیلی هم خوب است ولی موضوع اینجا است که یک ایرانی برای اینکه یک ایرانی اصیل بماند نیازی نیست که کوچک ترین زحمتی به خود بدهد و چهل سال هم که بگذرد همان چیزی که قبلا بوده است خواهد ماند. ولی اگر بخواهد خودش را با محیط تطبیق دهد نیاز به کار و تلاش و دانش مضاعف دارد و نتیجه آن هم معلوم نیست که موفقیت آمیز باشد با نه. اگر ما واقعا بخواهیم در جامعه امریکا زندگی کنیم و دوستان و آشنایان ما محدود به اندک ایرانی های اطراف ما نباشد باید تلاش کنیم که خودمان را در جهت روند مهاجرت تغییر دهیم و برای این کار ابتدا باید خودمان را به درستی بشناسیم.
شناختن خود بر خلاف ظاهر آن کار ساده ای نیست و بسیار پیچیده و مشکل است. مغز ما با مهارت هرچه تمام تر نقایص ما را پوشش می دهد و نمی گذارد که ما از آنها آگاه شویم. مغز ما به این شیوه عمل می کند که اگر یک نفر کار بدی را مرتکب شود و تحلیل مغز ما در مورد آن منفی باشد, از همان شیوه تحلیل برای ارتکاب احتمالی آن عمل از جانب ما استفاده نخواهد کرد. بنابراین ما به کمک عملکرد پوششی مغز, خودمان را بی عیب و نقص می دانیم و فقط از طریق بازخوردها می توانیم در مورد خودمان قضاوت نسبتا درستی داشته باشیم. بنابراین ما اگر واقعا قصد داشته باشیم که نقاط خاصی را در خودمان بشناسیم باید برای آنها تله بگذاریم و آنها را قافلگیر کنیم. در برنامه نویسی از این روش برای رفع ایراد برنامه استفاده می شود و بدین ترتیب است که شما در یک بخشی از برنامه خود که انتظار ندارید وارد آن بشود, یک تله و یا نقطه توقف و کنترل می گذارید تا اگر برنامه اشتباهی وارد آن قسمت شد خرخره اش را بچسبد و آن را به شما نشان دهد. بنابراین در مرحله نخست پروسه مهاجرت من باید تمام نقاط کنترلی را که انتظار ندارم مغز من وارد آن بخش شود و آن را نکات مغایر با پروسه مهاجرت می دانم مشخص کنم و به آن یک شماره بدهم. نکته ای که بسیار مهم است این است که آن نقاط کنترل باید کاملا از نظر شما موردی باشد که بخواهید تغییرش دهید و مثلا اگر سیگار می کشید و آن را دوست دارید نمی توانید آن را جزو نقاط کنترل بیاورید. این نقاط کنترل نباید مجازی و بر مبنای اخلاقیات و قضاوت دیگران باشد بلکه حتما باید بر مبنای هدف انطباق برای مهاجرت انجام بگیرد. مثلا موارد زیر نمونه ای از چیزهایی است که من در بدو ورودم متوجه آن شدم و قسمت روبروی آن چیزی است که در این چند سال به آن رسیده ام و یا اینکه قصد دارم در آینده به آن برسم.
1- من در موقع رانندگی خلاف می کنم. - من به هیچ وجه خلاف رانندگی نمی کنم
2- من هفته ای دو بار به حمام می روم. - من هر روز صبح به حمام می روم
3- من به بهانه مصلحت دروغ می گویم. - من به هیچ وجه دروغ نمی گویم و اگر مصلحت نباشد اصلا در مورد آن حرف نمی زنم.
4- من اگر دیگران نبینند آشغال بر زمین می ریزم. - من به هیچ وجه آشغال را به هیچ جایی غیر از سطل آشغال نمی اندازم
5- من حتما باید با آفتابه و یا شلنگ آب کونم را بشویم. - من به آفتابه وابسته نیستم و می توانم با روشهای جایگزین به دستشویی بروم
6- من به سر تا پای همه مردم خیره می شوم و آنها را بررسی می کنم - من به هیچ کس نگاه نمی کنم مگر اینکه با او حرف بزنم و یا به او لبخند بزنم
7- من در محیط کار بداخلاق و اخمو هستم - من در محیط کار خوش اخلاق هستم و همیشه لبخند می زنم
8- من فقط گهگاهی صفحه حوادث روزنامه را می خوانم. - من خودم را موظف می کنم که حتما روزی یک ساعت مطالعه کنم
9- من لب به مشروب نمی زنم - من گهگاهی مشروب می خورم
10- من زن را به چشم جنس دوم نگاه می کنم - من جنسیت و نژاد فرد مقابل برایم اهمیتی ندارد.
11- من همجنس گرایان را آدمهای مریض و بیخودی می دانم. - من جنسیت و نژاد فرد مقابل برایم اهمیتی ندارد
12- من اگر با یک نفر صحبت کنم که لهجه دارد کمتر تحویلش می گیرم. - من جنسیت و نژاد فرد مقابل برایم اهمیتی ندارد.
13- من در عملیات دیپلماتیک تفاوت غرایز دیپلماتیک برایم اهمیتی ندارد. - من در روابط دیپلماتیک به تفاوتهای غرایز اهمیت می دهم.
14- من موقع غذا خوردن حرف می زنم و یا دهانم صدا می دهد. - من در موقع غذا خوردن حرف نمی زنم و دهانم را هم باز نمی کنم و صدا هم نمی دهد.
15- من با صدای بلند با تلفن صحبت می کنم - من با صدای آهسته با تلفن صحبت می کنم
16- من برای صحبت کردن, حرف طرف مقابل را قطع می کنم. - من حرف طرف مقابل را کامل گوش می دهم و سپس صحبت می کنم
17- من پیوسته حرف می زنم و نمی گذارم که طرف مقابل حرف بزند. - من بین جملاتم مکث می کنم تا به طرف مقابل هم اجازه حرف زدن بدهم
18- من بچه ها را دستمالی و تف مالی می کنم. - من به بدن بچه ها احترام می گذارم و آنها را آبلمبو نمی کنم.
19- من از حیوانات بدم می آید و آنها را با لگد از خودم می رانم. - من حیوانات را دوست دارم و به آنها اجازه می دهم در کنارم زندگی کنند
20- من از روی حیا نمی توانم حرف خودم را بزنم. - من حرف خودم را در هر حالتی می زنم.
21- من قادر نیستم که احساسات خودم را بیان کنم. - من یاد گرفته ام که احساسات واقعی خود را بیان کنم.
22- من به خودم به اندازه کافی اهمیت نمی دهم و جمع برای من مهم است. - من بیشتر از دیگران برای خودم اهمیت قائل هستم و به خودم احترام می گذارم.
23- من در هر کاری عجله می کنم و بدون مطالعه آن را انجام می دهم. - من با مطالعه قبلی و بدون عجله هر کاری را انجام می دهم.
24- من وقتی یک امریکایی را می بینم دست و پایم را گم می کنم. - من به نژاد و جنسیت طرف مقابل اهمیتی نمی دهم.
25- من برای خودشیرینی پاچه خواری می کنم. - من هرگز خودشیرینی و تملق نمی کنم
26- اگر کسی در مورد خطوط قرمز من حرف بزند عصبانی می شوم. - من خطوط قرمزی ندارم و در مورد هر مسئله ای گفتگو می کنم
28- من آدم غیرتی و متعصبی هستم. - من غیرت و تعصب ندارم و اساس فکرم منطق و اندیشه است.
29- من با شیشه از یخچال آب می خورم. - من از لیوان خودم برای نوشیدنی استفاده می کنم
30- من در انجام کارهایم وسواس دارم. - من همیشه درصدی از خطا را برای خودم قابل قبول می دانم
31- من همیشه نگران هستم و اضطراب دارم. - من آدم ریلکسی هستم و اگر احساس بد در من ایجاد شود به روانپزشک می روم.
32- من نسبت به بعضی از کارهایم بی خیال هستم و کا ر امروز را به فردا می اندازم. - من هر کاری را در زمان خودش انجام می دهم.
33- من وقتم را بیخودی هدر می دهم. - من برای وقتم برنامه ریزی می کنم
......
اگر بخواهم همه چیزها را بنویسم تا فردا صبح طول می کشد بنابراین شما خودتان می توانید نکات مربوط به خودتان را بنویسید و در جهت رسیدن به چیزی که برای یک مهاجرت موق لازم است اقدام کنید. نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم این است که لیست من دلیل بر این نیست که امریکاییها دارای آن صفات خوب هستند و یا ایرانیها همه صفات بد را دارند. ولی ما که نمی خواهیم خودمان را با یک امریکایی بی خانمان معتاد و همیشه مست تطبیق دهیم بلکه می خواهیم تا جایی که ممکن است صفاتی از آنها را که به نظرمان خوب می آید یاد بگیریم تا بتوانیم از مرتبه اجتماعی بهتری در محیط بعد از مهاجرت دست پیدا کنیم. ولی این کار ساده نیست و احتیاج به ممارست و تلاش زیادی دارد. خود من امید زیادی ندارم که در نهایت بتوانم خودم را طوری در این جامعه جا بیاندازم که از نگاه آنها متفاوت نباشم. نکاتی که به آنها اشاره کرده ام فقط جزئیات هستند و مبارزه اصلی برای من فقط در سه چیز خلاصه می شود.
1- زیان انگلیسی, طوری که مانند زبان مادری من شود. - رسیدن به آن برای من غیر ممکن است
2- تغییر کلی روحیه از passive aggressive به active که باز رسیدن به آن برای من بسیار دشوار و غیر ممکن به نظر می رسد.
3- ایجاد شبکه جدید دوستان و قطع ارتباط با گذشته و آشنایان و فامیل که باز هم برای من بسیار دشوار است.
البته اگر تصمیم به ماندن در امریکا را داشته باشم باید برای رسیدن به آن چیزی که مورد نظر من است حداقل برای خودم پانزده سال زمان بگذارم و اگر در این مدت به نقطه مورد نظر رسیده باشم خودم را موفق می دانم. بدی این برنامه برای من فقط این است که در آن زمان هم کم کم وقت خداحافظی و رفع زحمت است و باید موفقیت را با خودم به دنیای بعدی منتقل کنم!
خيلي مفيد بود براي من. مرسي از وقتي كه گذاشتيد.
پاسخحذفخب با عقیده اینکه به کل گذشته خودتو قطع کنی چون میخوای کاملا خودتو تطبیق بدی موافق نیستم. اول خودتو پیدا کن که چی بودی چی میخوای به نظر بیای. کلا از آدم انگشت نما هیچکس خوشش نمیاد میخواد آمریکا باشه یا ایران!
پاسخحذفبرای من هم بسیار مفید بود. خصوصیاتی که نوشتی اگر در ایران هم تا حدودی رعایت کنیم، به درجات خوبی از موفقیت شغلی و اجتماعی میرسیم. امید که ماندگار بشی آرش عزیز. فکر برگشت رو نکن.
پاسخحذف1- مرسی بابت لبیک. خوشحالم کردی آرش عزیز.
پاسخحذف2- لیستی که نوشته بودین خیلی خیلی خوب بود. به این فکر افتادم که یکی اینجوری واسه خودم بنویسم. باحاله. چند سال دیگه نگاهمون بیفته بهش و ببینیم بدتر شدیم که بهتر نشدیم! ;)
3- مورد 18 رو داشتم و تا حالا بهش بر نخورده بودم! منم یه بچه که می بینم مثلا دستمو تو موهاش می کشم و موهاشو به هم می ریزم یا دو دستی لپاشو می کشم.
سلام دوست عزیز
پاسخحذفیکی دیگه از موارد اینه که متاسفانه هم وطنان ما از سیاه پوست ها، چینی ها، هندی ها، افغان ها، عرب ها، ترک ها، کردها و ... خوششون نمیاد و ازشون دوری می کنن. این به نظر من یه حس ریسیستی هستش که توی فرهنگ این کشور ریشه داره. من سعی می کنم به نژاد طرف مقابل اهمیت ندم و حتما دوستان سیاه پوست، چینی، عرب و ... داشته باشم.
وای خواهشن این نظراتت رو مثل قبل، پیوست کن، این سیستم باز شدنی خیلی سخته!
پاسخحذفمن گاه گاهی وبلاگ شما رو میخونم - من هر روز وبلاگ شما رو میخونم
پاسخحذف:)
آکو:
پاسخحذفآرش جان دمت گرم، قشنگ بود، کاش یه کمی هم به لیست هلن پایند بودی!!
سلام
پاسخحذفاين مطلب بهترين مطلبي بود كه خونده بودم
عالي بود !!!
سلام بر آرش خان بزرگ
پاسخحذفاین مطلبت وحشتناک زیبا بود من که خیلی چیزا ازش یاد گرفتم
خر
پاسخحذفشرمنده می خواستم سیسنمو چک کنم!
شما یا یه ایران خیلی بدبینی یا خیلی مشکل داشتی این مطالب مقایسه ای که نوشتی خیلی در ایران محسوس نیست و بیشترش اگر هم باشد شاید برگردد به شخصیت افراد نه کل جامعه مطلب بیخودی بود
پاسخحذفمرسی آرش جون موارد 33 گانه ات باعث شد من به این فکر بیوفتم که منم برای خودم تمام نقاط ضعف روحی و اخلاقیمو دربیارم و معادل قوتشو بنویسم و هر روزه به خودم القا کنم.
پاسخحذفدمت گرم ولی اینکه میگی غیر ممکن زیاد قبول ندارم مرد حسابی خیلیها میگفتن پرواز انسان غیر ممکنه پس چطوری شد که الان تو سوار بوئینگ آمریکا میشی و حال میکنی؟ شیطونه میگه بیام حالتو تو قوطی کنما !!! :D
در جواب آن ناشناسی که گفته مطلب بیخودیه:
پاسخحذفلطفا مطلب را درست بخوان بعد نظر بده. این لیست مقایسه ایران و امریکا نیست بلکه آرش میگه وقتی آدم مهاجرت می کنه به ضعف های خودش پی میبره و باید اینجوری آنها را لیست کنه. نه اینکه مردم ایران همه آن بدیها را دارند و امریکاییها فرشته هستند
آرش عزیز من ، سعی می کنم همه اینها رو برای خودم لیست کنم و تا وقتی ایران هستم با توسل به چنگ و دندان و عبور از 32 خوان ، آنهم با احتمال موفقیت پایین انجام دهم. ولی در مورد گزینه پنجم هیچ قولی بهت نمیدم! :-)
پاسخحذفاز شوخی بگذریم ، دستت درد نکنه واقعا عالی بود. شخصیت تو برام خیلی قابل احترامه.
به وبلاگ منم سر بزنید
پاسخحذفhttp://find-gf.blogspot.com
به وبلاگ منم سر بزنید
پاسخحذفhttp://find-gf.blogspot.com
به وبلاگ منم سر بزنید
پاسخحذفhttp://find-gf.blogspot.com
aza.joon
پاسخحذفasheghetam ba mesal hat =))))
ببخشيد
پاسخحذففقط ميخوام سيستم محافظ رو امتحان كنم
جنده
كوني
كس كش
خيلي عالي بود به نظر من هر كسي كه قصد مهاجرت داره بايد يه جوري اين قوانين رو در خودش نهادينه كنه باز هم ممنون از وقتي كه گذاشتين
پاسخحذف