گمان کنم که سرما خورده ام چون یکی از لوله های دماغم نشتی پیدا کرده است و همینطور از آن آب می چکد. از پاک کردن آن خسته شده ام بنابراین یک دستمال را لوله کردم و به داخل آن چپاندم. نمی دانم چرا به یاد نفتی های قدیم افتادم که بر روی چرخ دستی خودشان پیت های نفت را به منازل می بردند و آن را داخل بشکه های بزرگی که در حیاط و یا پشت حیاط خانه ها بود خالی می کردند. بعضی از پیت های نفت در داشتند ولی بعضی از آنها را هم با یک پارچه مچاله شده می بستند. همیشه وقتی که آقای نفتی به کوچه ما می آمد ما در حال فوتبال بازی کردن بودیم و با دیدن او و گاری پر از نفتش بازی را متوقف می کردیم و می گفتیم آقا نفتی نشوی! بعدها که نفت کمیاب شد دیگر نفتی ها برای خودشان دکان و دستگاهی داشتند و هیچ کسی را تحویل نمی گرفتند. صف های بسیار طولانی در جلوی مغازه آنها تشکیل می شد و ما هم مثل بقیه مردم پیت های حلبی خودمان را می بردیم و در صف می گذاشتیم. دیگر آقای نفتی پیت های خودش را هم به کسی نمی داد مگر اینکه طرف ارادت خاصی به او داشته باشد. من بعد از اینکه ساعت ها در صف می ایستادم و نفت می گرفتم آن را کشان کشان تا خانه می بردم و برای اینکه راه خودم را از میان مردمی که در به در از این مغازه به آن مغازه می رفتند باز کنم می گفتم که آقا نفتی نشوی. بعد بر می گشتم و زنبیل خودم را در صف مرغ و تخم مرغ می گذاشتم و بقیه افراد خانواده هم به صف های دیگر می رفتند. بعضی وقت ها مغازه دارها اقلام دیگری را هم با جنس کمیاب خود می فروختند و من عاشق آنها بودم. مثلا برای خریدن شیر حتما می بایست که یک شیرکاکائو و یا یک کیک هم می خریدیم. یک بار مادر بزرگ من یک بسته سیگار بهمن کوپنی خریده بود در حالی که هیچ کسی در خانه ما سیگار نمی کشید!
تمام شیرهای آب خانه ما بدون استثناء چکه می کردند و یکی از سرگرمی های من در روزهای گرم تابستان این بود که به قطره های آبی که از لبه شیرهای آب آویزان می شد و سپس سقوط آزاد می کرد خیره شوم. ممکن است به نظر بیاید که همه قطره های آب شبیه به یکدیگر هستند ولی من می توانستم تفاوت آنها را ببینم و متوجه شوم که هرکدام از آنها با دیگری فرق دارند. مخصوصا وقتی که به دستشویی گوشه حیاط می رفتم دوست داشتم که سقوط قطره های آب را به داخل آفتابه تماشا کنم و همیشه برای بیرون کشیدن من از دستشویی مجبور بودند که پاشنه در را از جا بکنند و یا اینکه من را تهدید کنند. دایی کوچک من همیشه دورخیز می کرد و جفت پا به در حلبی دستشویی می کوبید! یک روز که من در دستشویی بودم, دایی ام به خاله ام که مثل او در صف انتظار بود گفت که آیا آرش یبس است که اینقدر در دستشویی می نشیند؟ خاله ام گفت نه آرش کارش را زود انجام می دهد ولی دوست دارد که همینطور آنجا بنشیند و بیرون نیاید. خوب آنها نمی دانستند که من عاشق نگاه کردن سقوط آزاد قطره های آب به درون آفتابه هستم! در ضمن صدای افتادن هر قطره نیز با دیگری فرق می کرد و برای من بسیار جذاب و دیدنی بود. همیشه چیزهایی توجه من را جلب می کرد که برای دیگران عادی و بی اهمیت بود. من به چیزهای کوچک و ریز خیلی علاقه داشتم. البته الآن می فهمم که در آن زمان چشم های من مثل الآن نزدیک بین بود و من تا دوران دبیرستان متوجه ضعیف بودن چشم هایم نشده بودم و برای همین به چیزهای کوچکی که در جلوی چشم هایم بودند علاقه زیادتری نشان می دادم زیرا می توانستم آنها را خوب ببینم.
در خانه قبلی که بودم شیر آب حیاط خراب شد و هرچه که آن را سفت کردم یک مقدار خیلی کمی چکه می کرد. فردای آن روز از طرف اداره آب یک برگه به در حیاط چسباندند که یکی از شیرهای شما چکه می کند و باید آن را هر چه سریعتر درست کنید. امریکایی ها نسبت به هدر رفتن آب بسیار حساس هستند و آب برای آنها یک مسئله ناموسی است. اگر ببینند که شما دارید آب را به هدر می دهید بسیار ناراحت و غیرتی می شوند و دقیقا مثل این است که یک نفر به ما ناسزای ناموسی بگوید. در جاهایی که چمن کاری شده است لوله های افشانی در زیر زمین تعبیه می شود که به طور خودکار در ساعت معین آب را به اطراف می پراکند. در کنار خانه ما نیز یک جوی آب سیمانی وجود دارد که آب بسیار زلالی از آن می گذرد و احتمالا برای آبیاری درختان از آن استفاده می کنند. در ضمن آنها از کودکی به بچه های خود یاد می دهند که قدر آب را بدانند. مثلا وقتی که دختر همخانه من نصف یک لیوان آب را می نوشید بقیه آن را در یخچال می گذاشت تا بعدا بنوشد در حالی که این کار برای من عجیب و مسخره بود. من همیشه عادت داشتم که برای اینکه آب خنک بنوشم چند دقیقه شیر آب را تا انتها باز کنم تا آب خنک شود و سپس لیوان خودم را پر کنم. یعنی حداقل ده برابر لیوان آب را به هدر می دادم تا یک لیوان آب بنوشم. اگر الآن چنین کاری را در مقابل یک امریکایی انجام دهم گمان می کند که دیوانه هستم و سعی می کنم که جلوی این کار من را بگیرد. برای آنها آب منبع حیات است و به آن احترام می گذارند ضمن این که پول آب نیز گران است و کسی دوست ندارد که دلارهایش را از جیبش در بیاورد و به دور بریزد.
راستی قبل از اینکه بروم می خواستم بگویم که از دوستان عزیزی که برایم ایمیل می فرستند سپاسگزارم. ممکن است که الآن فرصت کافی برای پاسخ دادن به همه آنها را نداشته باشم ولی حتما همه آنها و نظرات شما دوستان را می خوانم. از دوستانی که موضوع نوشتن به من معرفی کردند نیز سپاسگزارم ولی من برای خیلی از آنها حرفی برای گفتن ندارم چون مثلا من در امور بانکی بسیار خنگ هستم و از گردش آن زیاد سر در نمی آورم و یا قیمت ها زیاد به یادم نمی ماند. مثلا شنبه ما سوار کشتی شدیم و به سنفرانسیسکو رفتیم ولی من اصلا یادم نیست که چقدر پول بلیط دادیم. نوشتن من که درست و حسابی و یا علمی و تحقیقی نیست بلکه نوشتن من مثل ویار زن حامله می ماند و دستانم هر چیزی را که خودشان دوست داشته باشند تایپ می کنند. بعضی وقت ها هم هر کاری که بکنم دستانم مثل خر در گل می مانند و از جایشان تکان نمی خورند. حالا که سرما هم خورده ام و از یکی از سوراخ های دماغم هم قطره قطره آب می چکد. راستی یک میز و چهار صندلی هم برای پشت حیاط خریدیم که بتوانیم در آنجا بنشینیم. یک چتر هم در بالای میز قرار دارد که با یک قرقره باز و بسته می شود.
فعلا حرف دیگری برای گفتن ندارم پس بدرود.
aval!
پاسخحذفدوم
پاسخحذفمن هم سوم!
پاسخحذفسلام
پاسخحذفدارم در مورد شرایط زندگی و روزمره گی های زندگی در آمریکا - کانادا و استرالیا تحقیق میکنم
رشته من برق هست
به نظرم آمریکا قابل قبول تر باشه برام
وبلاگهایی که زندگی معمولی (که شرایط اجتماعی و واقعیتها رو مینویسند میشناسی؟ ممنون میشم معرفی کنی)
موفق باشی
جالب بود
پاسخحذفمرسي
عليرضا
rue
دهم
پاسخحذفman hamishe aval boodam key jaye mano gereft?
پاسخحذفکی به کیه . اول
پاسخحذفجريان اعتبار و ارزش آب در همه جا جز ايران همين است حتي در اين جزيره ي بزرگ(استراليا)!
پاسخحذفاما غير از اين، تداعي هاي ذهني فوق العاده اي دارين آقا آرش.
مثل همیشه ساده و صمیمی ...
پاسخحذفممنون
:)
Like a bird on the wire
پاسخحذفLike a drunk in a midnight choir
I have tried in my way to be free
چه خاطره ای رو زنده کردید! پیت حلبیهای نفت! بخاریهای " توبوست" رو یادتون میاد؟
پاسخحذفنفت های بر سر سفره در پیتهای آقای نفتی!
مرسی که هنوز می نویسی... اخیرا مد شده تا وبلاگی پا می گیره طرف بساط گودبای پارتیش گل می کنه...
پاسخحذفهرچه دل تنگت میخواد بنویس عزیزم
پاسخحذفولی...
چیزهای باحالی باشه
من می میرم برای حیاط پشت خانه وچترقرقره ای
زندگی یعنی لذت بردن
راستی من یک افتابه صورتی خوشگل با هزار تومان خریدم باور کن چه خاطرات زیبایی در ذهنم که تداعی نشد در اینجا مجال نیست که بنویسم عوضش تو یک چیز خوبی در این مایه ها نوشتی
باز هم پیشنهاد دوستانه ...شاد بنویس که ما خودمان تا دلت بخواد غم داریم
شوشو گفت:
پاسخحذفسلااااااااام آقا آرش
حال می کنید با غذاهای ایرانی .این شکم رانی و خنگی هم عالمی داره.
منم با اینکه سنم زیاد به نفت و کوپن قد نمیده(یه چیزایی از بوی نفت یادمه)ولی خیلی خوشم اومد از نوشتتون در موردش.راستی بچه خوبی بودیدها می رفتید تو صف
در مورد این آآآآآب هدر دادن من اعصابم داغونه.شلنگو می گیرن جلوی خونه باهاش برگهارو هل میدن تو جوی.خب یه جارو بزن حله
خوش باشید
خيلي با حال بود قسمت نفتي
پاسخحذفاما االان ديگه نفتي بودن كلاس نداره
الان آمريكا بودن كلاس داره
خيلي چيزاي قديمي رو با مزه مي نويسي
اصلن قوانين طبيعت جور ديگه اي بود مث همون سهراب سپهري كه چه كسي گفته است كه اسب حيوان نجيبي است اصن قديمها مردم خيلي با صفاتر بودن
همونها هم عوض شدن
وبلاگت $89,580.8 می ارزه! بفروشش برو حالشو ببر!
پاسخحذفآرش جان میشه یه راهنمایی بکنی چه جور عکسها رو توی متن وبلاگ بزارم که در ایران هم قابل دیدن باشه؟ یه مورد اورژانسی پیش اومده( کیک پختم در حد تیم ملی) باید حتما عکسشو تو متن بزارم.
پاسخحذفمریم یادگاری
این شناسایی آی پی آدرس که توی وبلاگتون گذاشتید هر دفعه شهر محل سکونت منو یه چیزی می زنه ، یک بار می زنه لندن یه بار یه شهر دیگه ، امروز که کلاً آی پی و شهر با هم عوض شده ، چطوریه ؟
پاسخحذفمنم آخر.
پاسخحذفاین جریان اول و دوم چیه آرش نکنه مسابقه راه انداختی ما خبر نداریم ؟
آرش چی شد اون کلانتری که قرار بود با هم دیگه راه بندازیم . بابا پولی که توش هست از وزیر .... هم بیشتر در میاریم ها. خود دانی.
جدیدا یه خورده دیر به دیر تر مینویسی که امیدوارم به زودی رفع شود .
راستی اون دماغت رو هم میتونی بدی اکبر آقای لوله کش برات راست و ردیفش کنه .
یه عرض خصوصی هم داشتم . البته به ما که مربوط نیست ولی محض اطلاع رسانی عرض میکنم .
شما که چندین دقیقه در اتاق تفکر مینشستی خدای ناکرده مبتلا به بواسیر که نشدی ؟ آخه من شنیدم کسی که زیاد بشینه و زور بزنه و نزنه و... میگیره دیگه.
.
آرش تو خیلی مشکوک میزنی. امروز من این خبر را در رادیوفردا دیدم ولی تو یک هفته پیش این پست را درباره آب زدی. راستشو بگو تو چکاره هستی؟!
پاسخحذفهزاران وبلاگنویس از ۱۳۰ کشور جهان، پانزدهم اکتبر امسال نیز به «روز اقدام وبلاگی» (Blog Action Day) پیوستهاند. «روز اقدام وبلاگی» یکی از مناسبتهای وبی است که هر ساله در ۱۵ اکتبر با موضوع خاصی برگزار میشود و موضوع امسال آن به «آب» اختصاص یافتهاست.
ترتیبدهندگان این مناسبت سالانه که این اقدام خود را از تابستان ۲۰۰۷ شروع کردهاند میگویند تعداد بازدیدکنندگان از وبلاگهای ملحق شده به این طرح، هماینک از ۳۰ میلیون نفر هم گذشتهاست.
برگزارکنندگان این طرح میگویند که این اقدام، وبلاگنویسهای جهان را حول یک مسئله متحد میکند، آن مسئله را به بحث جهانی میگذارد و باعث میشود اقدامهای جمعی بعدی را برای چارهسازی آن مسئله شکل بگیرد.
موضوع این اقدام در سال ۲۰۰۷ محیط زیست، در ۲۰۰۸ فقر، و در ۲۰۰۹ تغییرات آب و هوایی بود و موضوع امسال آن آب است.
به گفته طراحان این اقدام، طرح موضوع محیط زیست در سال ۲۰۰۷ باعث شد تا گروهی از وبلاگنویسها دست به آزمایشهای زیستمحیطی بزنند و ایدههای نویی هم در این زمینه ارائه کنند. همچنین اقدامهای سالهای بعد باعث شد تا راهها و چارههای تازهای برای حل مسائل مربوط مطرح بشود و روی جزئیات آنها فکر زیادی صورت بگیرد.
برگزارکنندگان «روز اقدام وبلاگی» در مورد انتخاب امسال خود میگویند: «در حال حاضر در حدود یک میلیارد نفر در جهان، یعنی از هر هشت نفر ما یک نفر، به آب آشامیدنی پاک و سالم دسترسی ندارد.»
«کالیس و سایان تأیید» که به همراه کارکنان شرکت خود در استرالیا که «اینویتو» نام دارد این طرح را پایهریزی کردهاند میگویند: «آب غیر سالم و فقدان بهداشت اولیه باعث ۸۰ درصد از بیماریها است و تعداد آدمهایی که توسط این بیماریها کشته میشوند از جمع همه کسانی که توسط خشونت و جنگ کشته میشوند بیشتر است.»
به گفته آنها «آب تنها یک مسئله حقوق بشری نیست، مسئله آب علاوه بر این مسئلهای است زیستمحیطی و به موضوعات حقوق حیوانات و توسعه پایدار هم ربط دارد. آب موضوعی جهانی و نیازمند بحث در سطح جهانی است.»
مرسی آرش جان و ممنون از راهنماییت. مزاحمت نمیشم بابت عکسها. این کامنت بالایی چقدر موضوعش جالبه و چه جالب که شما قبلش در مورد ارزش آب نوشتین.
پاسخحذفبله هنوز تو ايران قدر آب را نمي دانيم.
پاسخحذفخیلی قشنگ می نویسی ، نویسنده ایی؟
پاسخحذف