واقعیت این است که هم سرم شلوغ شده است و هم دیگر دست و دلم به نوشتن نمی رود. مطلب به درد بخوری هم دیگر به ذهنم نمی رسد که بتوانم درباره آن آسمان و ریسمان را به هم ببافم. بیشتر مشتریان داخل ایران را هم به خاطر فیلتر شدن از دست داده ام. اگر فرض کنیم که نوشتن هم یک نوع هنر باشد باید از درون بجوشد و بعد به بیرون بزند. هنر زوری هم مثل هنر پولی است و در نهایت آبکی و آبدوغ خیاری از آب در می آید. بعضی دوستان به من ایده های نوشتن می دهند ولی تا من ویرم نگیرد که در مورد آن بنویسم دستم بر روی صفحه کلید نمی چرخد. این چرت و پرت هایی هم که می نویسم از مغز من ترشح می کند و من هم بر حسب عادت آن را می نویسم. فعلا جای دیگری هم برای نوشتن ندارم و تمام وبلاگهایم را حتی به زبان های دیگر تعطیل کرده ام. فکرم آلوده پول در آوردن و بیزینس شده است و این برای یک کار مثلا هنری هم سم است. البته خیلی دارم به خودم بها می دهم که اسم وبلاگ نویسی را هنر گذاشته ام اگرنه خودم خوب می دانم که هیچ کدام از نوشته های من ارزش هنری ندارد. از نظر اطلاع رسانی هم دیگر دل و دماغ ندارم. بسیاری از کسانی که دو سال پیش با اشتیاق تمام نوشته های من را می خواندند الآن خودشان در امریکا هستند و نیازی ندارند که کسی برای آنها از امریکا تعریف کند. آرزو داشتم که همه کسانی که به امریکا می آیند موفق و خوشحال باشند ولی متاسفانه این طور نیست و بیبشتر آنها با مشکلات زیادی مواجه می شوند که مهاجرت را به کام آنها تلخ می کند. آنها با فکر طبیعت زیبا و رودخانه و قایق و ماهیگیری و پرنده های رنگارنگ و هوای پاک به امریکا می آیند ولی وقتی که نمی توانند امورات ابتدایی خود را بگذرانند دیگر هیچ چیز دیگری به چشمشان نمی آید. کسی که به زبان انگلیسی مسلط نیست و تحصیلات دانشگاهی و تجربه کاری کافی در رشته های به درد بخور امریکا ندارد وقتی که پایش را به داخل خاک امریکا می گذارد مثل این است که یک انسان بدون پا را بدون تجهیزات کافی در بالای کوه و در پناهگاه شروین رها کنید و بعد به او بگویید که حالا کوهنوردی کن و از آن لذت ببر. راستش اصلا دیگر رویم هم نمی شود که از خوبی های امریکا بگویم چون دوستان زیادی به امریکا آمده اند و سختی های بسیار زیادی را تحمل می کنند و حتی پول کافی برای گرفتن بیمه و یا درمان مریضی خودشان ندارند چه برسد به اینکه بتوانند ماشین و یا خانه خوب بخرند و از آن لذت ببرند.
درست است که من از پز دادن خوشم می آید ولی پز دادن به آدم های دماغ سربالای مرفه بی درد را دوست دارم اگرنه اصلا دلم نمی خواهد که به کسی که خودش هزار تا مشکل دارد فخر بفروشم. شما هم یا جوان هایی هستید که در ایران گیر کرده اید و دستتان به هیچ کجا بند نیست و یا این که با بدبختی خودتان را به امریکا رسانده اید و الآن دارید با مشکلات آن دست و پنجه نرم می کنید. دیروز یکی از دوستانی که خودش را به امریکا رسانده است به من زنگ زد و گفت که یک هفته است خودش را به امریکا رسانده است و الآن پیش یکی از فامیل های دورشان است که با زبان بی زبانی به او می گویند تا یک هفته دیگر باید برای خودت اطاق پیدا کنی و بروی. دیشب هم پایش پیچ خورده است و زانویش دیگر خم نمی شود و ورم کرده است و ممکن است که تاندول آن آسیب دیده باشد. با این که تحصیلاتش بد نیست ولی زبان انگلیسی او خوب نیست و در پیدا کردن کار مشکل دارد. من نه می توانم تمام کسانی را که به این شکل به امریکا می آیند را به پیش خودم بیاورم و نه می توانم نسبت به آنها بی توجه و بی خیال باشم. بارها گفته ام که کسی که کاملا به زبان انگلیسی مسلط نیست حتی به آمدن به امریکا فکر هم نکند ولی متاسفانه تعریف ماهیگیری و قایق و گل و بلبل را می بینند ولی این مسئله به این مهمی را نمی بینند و به آن توجهی نمی کنند. موفقیت در مهاجرت به امریکا و یا هر کشور دیگری پیش نیازهایی لازم دارد که باز هم به آن اشاره می کنم.
پیش نیاز تحصیلی: تحصیلات دانشگایی در یک رشته ای که به تکنولوژی روز مربوط باشد
پیش نیاز کاری: تجربه و مهارت کاری و به روز شده در رابطه با رشته مربوطه
پیش نیاز زبانی: تسلط یه زبان انگلیسی در حدی که متوجه حرف یک امریکایی شوید و بتوانید جواب دهید. لااقل یکی از کلاسهای زبانی را که در ایران است باید تا بالاترین سطح تمام کرده باشید.
پیش نیاز عاطفی: باید قابلیت آن را داشته باشید که دور از پدر و مادر و دوستان و فامیل خود زندگی کنید
پیش نیاز روانی: باید قابلیت این را داشته باشید که خودتان را با فرهنگ امریکا تطبیق دهید
پیش نیاز مالی: باید توان مالی این را داشته باشید که بدون کار کردن یک سال در امریکا زندگی کنید. بحران اقتصادی و سختی پیدا کردن کار را در این شرایط فراموش نکنید.
پیش نیاز سنی: شرایط سنی شما باید طوری باشد که فرصت کافی را برای از صفر شروع کردن داشته باشید.
تمام این پیش نیازها را که داشته باشید تازه باید پنجاه درصد هم شانس به آن اضافه کنید و سپس به آن زندگی مطلوبی که مورد نظر شما برای مهاجرت است برسید. البته بدون تمام این پیش نیازها هم می شود مهاجرت کرد ولی زمان طولانی طول می کشد که شما در دانشگاه تحصیل کنید و فارغ التحصیل شوید و سپس تجربه کاری کسب کنید و بعد پول پس انداز کنید و زبانتان هم خوب شود و دلتنگی های عاطفی شما فروکش کند و فرهنگ امریکا زندگی کردن را یاد بگیرید و سپس در آن زمان تازه می توانید انتظار داشته باشید که رنگ آرامش را به زندگی خود ببینید. تا آن زمان زندگی شما همراه با اضطراب و ترس و تنش و تنگناهای مالی و بهداشتی و روانی خواهد بود. اگر خود من قرار بودن که چنین تنگناهایی را در زندگی امریکای خود داشته باشم گرچه ممکن بود می توانستم آن را تحمل کنم ولی ضرورتی در آن نمی دیدم و به احتمال خیلی زیاد به سر خانه و زندگی قبلی خودم در ایران بر می گشتم. پیش نیازهای من هم برای زندگی در امریکا چندان مطلوب نبود ولی با کمی شانس به تنگناهای جدی برخورد نکردم و الآن دیگر پس از گذشت پنج سال حتی تعلقاتم نیز به گذشته کم رنگ شده است و دلبستگی های جدیدی به خانه و کار و زندگی و دوستان جدید خود در اینجا پیدا کرده ام.
راستش الآن دیگر مطمئن هستم که اگر به ایران برگردم دلم برای اینجا خیلی زیاد تنگ خواهد شد. برای خانه و ماشین و برای محله پر از گل و گیاه و درختان زیبا و هوای پاک و مطبوع و حتی برای ببو که هر روز برای خوردن خوراکی های خوشمزه خودش را برای من لوس می کند. دلم برای موتور گازی وسپا تنگ خواهد شد که با آن از روی جاده ای که از وسط تپه جنگلی می گذرد به اداره رفت و آمد می کنم. تازه می فهمم که چرا اداره مهاجرت امریکا پنج سال را برای سیتیزن شدن در نظر گرفته است و انگار آنها می دانند وقتی که آدم پنج سال در یک مکان بماند نسبت به آن احساس تعلق پیدا می کند. من این تغییر را می توانم در خودم احساس کنم و دیگر دلم برای برگشتن به شهر تهران پر نمی کشد. دیگر اینجا با تمام خوبی ها و بدی های آن خانه من است. از ایران دیگر برای من تنها یک اسم باقی مانده است و خاطرات آن دارد در ذهنم رنگ می بازد. اگر به ایران برگردم دلم برای رفتار فروشندگان در فروشگاه های امریکا تنگ خواهد شد و احتمالا اولین بقالی که جواب سوال من را ندهد و یا با دست من را از خود براند همان جا به یاد امریکا گریه ام خواهد گرفت. دلم برای رانندگی منظم و بدون استرس و بدون بوق در خیابانها تنگ خواهد شد و اگر کسی در پشت سر من بوق و یا چراغ بزند دیوانه خواهم شد و از ماشین پیاده می شوم و عربده می کشم و شاید هم دست به یقه شوم. اگر به ایران بروم و کاری پیدا کنم وقتی که دقیقا سر برج حقوقم را نگیرم بسیار دلگیر و افسرده خواهم شد و ممکن است که از فردای آن روز دیگر سر کار نروم. تنها چیزی که من را اذیت نخواهد کرد نگاه کردن به تلویزون است چون الآن هم کمابیش برخی از سریال ها را نگاه می کنم و به آن عادت دارم ولی حتما دلم برای تلویزیون شصت اینچی خودم و تصویر با کیفت بالا و همچنین اینترنت سریع و نامحدود تنگ خواهد شد. البته ایران را دوست دارم و شاید هرگز نتوانم علاقه و کشش خودم را به کشور ایران از دست بدهم ولی دیگر ایران و مسائل مربوط به آن نقش اصلی را در زندگی من بازی نمی کند و فوقش این است که از خبر بدی حرص می خورم و یا از خبر خوبی خوشحال می شوم ولی دنبال کردن مسائل ایران برای کسانی که امریکا نشین هستند مثل این است که شما فیلم سینمایی نگاه کنید و آن فیلم چه خنده دار باشد و چه ترسناک و چه غمناک تمام می شود و پس از آن شما به امور روزانه خود می پردازید. دیگر آن غول شاخدار فیلم سینمایی شما را در زمان رفتن به سر کار تعقیب نمی کند و به شما شاخ نمی زند.
من هر ایرادی که در نوشتن داشته باشم لااقل هنوز یک خوبی دارم و آن هم این است که احساسات خودم را هر آنچه که هست می نویسم و به خاطر این که مبادا کسی من را وطن فروش و اجنبی و مزدور خطاب کند خودم و دیگران را گول نمی زنم. واقعیت این است که حتی اگر حکومت ایران هم عوض شود بسیاری از کسانی که در امریکا هستند هرگز به ایران بر نمی گردند مگر برای یک سفر کوتاه و دیدن اقوام و فامیلشان. ایران یک کشور عقب مانده است و فرهنگ مردم ایران هم نیازمند سالهای سال پیشرفت فرهنگی است تا مثلا شما بتوانید از آنها انتظار داشته باشید که آشغال خودشان را در رودخانه نریزند و یا در هنگام رانندگی قوانین را رعایت کنند. حتی هنر ایرانی هم بسیار بدوی و عقب مانده است و از سینما و تئاتر و موسیقی گرفته تا صنایع دستی که هنوز به همان صورت چند هزار سال قبل باقی مانده است. البته هنر زیرزمینی ایران در حال رشد است و من از این مسئله خوشحال هستم ولی با این حال فاصله زیادی با هنر روز دنیای مدرن دارد. فرهنگ ورزش و فرهنگ مطالعه هم در ایران بسیار عقب مانده است و زمان زیادی طول می کشد تا مردم ایران بتوانند سطح مطالعات خودشان را به سطح مطالعه مردم کشورهای متمدن برسانند. خود من هم وقتی ایران بودم بسیار ابله بودم و حتی نمی دانستم که یک آدم متمدن هرگز نباید صدایش را برای یک انسان دیگر بلند کند. هرگز نمی دانستم که به جای قهر کردن و متلک انداختن و دعوا و داد و بیداد می شود بسیار آرام نشست و مثل یک انسان متمدن در مورد مشکلات گفتگو کرد. با این که بسیار زیاد مطالعه می کردم و گمان می کردم که انسان فرهنگی و هنری و متمدن و تحصیلکرده هستم ولی حتی کوچکترین چیزهایی را که یک انسان متمدن باید داشته باشد رعایت نمی کردم و مثلا اگر می توانستم از صف می زدم جلو و یا یک آشنایی در بانک پیدا می کردم که تا من را ببیند و کارم را خارج از نوبت انجام دهد. در حالی که اینجا یک کارگر بی سواد مکزیکی هم که در مکدونالد کار می کند برای اینکه یک ساندویچ از همان محل کار خود بگیرد از آشپزخانه می آید بیرون و مثل دیگر مشتری ها در صف می ایستد تا نوبتش برسد.
در ایران که بودم دوست داشتم که در محل کارم طوری ابهت داشته باشم که همه به من احترام خاص بگذارند و من را آقای مهندس فلانی خطاب کنند و وقتی که من را می بینند از ترس نفسشان در نیاید و کارشان را انجام دهند. ولی در امریکا این چیزها پشم است. همه با اسم کوچک خطاب می شوند و هر کسی فقط به انجام دادن کار خودش تمرکز دارد. اگر مدیر عامل اداره و یک کارمند معمولی در حال حرف زدن باشند شما نمی فهمید که چه کسی رئیس کل است و چه کسی کارمند عادی و اصولا چیزی به نام پاچه خواری و تملق و یا نسق گرفتن و حساب بردن وجود ندارد. اگر کار خودت را درست انجام بدهی که هچ و اگر درست انجام ندهی با احترام فراوان می گویند که شما را به خیر و ما را به سلامت. برای همین است که الآن چهارسال است که من نمی توانم از روی رفتار آنها بفهمم که آیا قصد اخراج کردن من را دارند یا خیر چون هرگز حتی با کسی که قصد اخراجش را دارند بدرفتاری نمی کنند و آدم نمی تواند اخراج خودش را پیش بینی کند. ممکن است مثلا امروز شما را به همراه دیگر کارمندان به مهمانی پس از کار دعوت کنند و با شما آبجو بنوشند و بگویند و بخندند و فردا صبح وقتی که به سر کارتان می روید نامه اخراج بر روی میز کار شما باشد. خلاصه کلام این که آدم به تمام این چیزها خیلی زود عادت می کند و دیگر برایش مشکل می شود که بتواند در کشوری مثل ایران زندگی کند مگر اینکه پنج سال از برگشتن او بگذرد و دوباره بتواند به آن شرایط عادت کند. همین مسئله بی اهمیت وقت نهار الآن برایم یک عادت شده است و حتما باید یک ساعت غذا بخورم و استراحت کنم در حالی که من در عمر کاری خودم چنین چیزی را هرگز در ایران تجربه نکرده بودم. البته دروغ نگویم گهگاهی که با مدیر عاملمان به سایت اطراف تهران می رفتیم و دیزی دستپخت مدیر محوطه آنجا را می خوردم نیم ساعت بر روی تخت چرت می زدم تا غذا دم بکشد. ولی در بندرعباس و تهران دیگر از این خبرها نبود و می بایست تخته گاز کار کنیم. حرف دیزی شد و من گرسنه ام شد و باید بروم.
ar:
پاسخحذفخیلی باهات حال می کنم فقط همین....
ممنون که به نظر خواننده ها احترام میزارید میدونید ادم از کسی که اون پست های پخته قبلی رو نوشته یه حداقل انتظاراتی داره خوب ..
پاسخحذفبه این میگن پست آرش جان، منم از ایرانم، مثل بقیه جوان هایی دیگه، آره وبلاگت فیلتره، وی پی ان ها رو هم بستن، سرعت اینترنتن افتضاحه، اما میام و سر میزنیم چون شاید نوشته هات کورسو امیدی ایجاد میکنه که شاید یک روز بتونیم نفس بکشیم مثل تو. هرچند ما مهاجرها هیچ وقت نمیتونیم اون نفس راحت راحته رو بکشیم. ادامه بده هرچند سخته.
پاسخحذفراستی یک پیشنهاد: اگه حال و حوصله نوشتن نداری از بچه هایی که اومدن آمریکا و دوست دارن بنویسن بخواه مطالبشون رو برات بفرستن تا توی وبلاگت قرار بدی.البته این فقط یک پیشنهاده.
موفق باشی.
شهداد
ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ
پاسخحذفﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ ﯾﺎ ﻧﮑﻨﯽ ﯾﻬﻮﯾﯽ ﻭﺳﻂ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﺕ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺗﺰ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪ
ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻭﻟﯽ ﺍﺻﻠﺎ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﭻ
ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻦ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻨﺎ
ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺩ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﭼﯽ
ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻣﻌﻨﯽ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﻢ
ﺧﺪﺍﯾﺎ
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺣﻢ ﮐﻦ
نه پولی که بگریزم
پاسخحذفنه کونی که هَم کِشم
یا خود را ُکشم
عجب!
پاسخحذفto webet khanande ziad dare vali chizi vasat neminevisan yekish khodam , man doostam o familam hame webeto mikhoonan :) man khodam moarefi kardam beheshoon alan taghriban 1 sale webeto mikhoonam ;) to yeki az fahmide tarino bahal tarin adamaye irani , man ke asheghetam :* to benevis chert benevis eb nadare :) (yasiii)
پاسخحذفآرش جان به نظر من اينقدر ويلتر بودن وبلاگ برات مهم نباشه . چون بيشتر ايرانيها از فيلتر شكن استفاده ميكنند.
پاسخحذفو هميشه به وبلاگت سر ميزنم ......
http://www.guardian.co.uk/commentisfree/2011/oct/17/occupy-wall-street-defence-budget
پاسخحذفبه جای والاستریت پنتاگون را اشغال کنید.
روزنامه گاردین در گزارشی به قلم "ماتیو گود" نوشت: آنچه که برای من مهم است این است که میخواهم بدانم چرا مردم پنتاگون را محاصره نمیکنند؟
مردم آمریکا برای نجات 700 میلیارد دلار وال استریت را اشغال کردند. اما چرا کسی از پنتاگون تنفر ندارد که بودجه این وزارتخانه فقط در سال 2012 بالغ بر یک تریلیون دلار است که حدود یک چهاردهم کل کسری بودجه آمریکاست که به چین مقروض است و می تواند کل بودجه یک کشور باشد.
گود در بخش دیگری از این گزارش نوشت:آیا میدانید این پولها از کجا میآید؟ این همان مالیاتهای مردم است که سهم بچههای من و تو است. اما همه فراموش کردهاند در دهه گذشته در افغانستان و عراق چه هزینههایی صرف شده است.
اگر شما در اطراف وال استریت هستید اشتباهی ایستادهاید. باید به جای آن در خیابان " کیاستریت " در آرلینگتون یا در مقابل مقر شرکتهایی نظیر " نورت راپ "، " ریتون "، "اتمیک " ، " بوئینگ " و ... باشید.
اگر به دنبال افزایش بودجه مراقبتهای درمانی هستید بهترین راه توجه به جایی است که بیشترین بخش از بودجه کشور را میبلعد. یعنی بودجه دفاعی.
تنها دو راه عملی وجود دارد: انقلاب یا تکرار ایدهآلیسم دهه 60 که البته منجر به تاثیرات کمی شد و بیشتر به بحثهای بیهوده کشیده شد. ما نیازمند این هستیم که کل این ساختار بازسازی و دوباره قالب بندی شود.
تماشای سقوط امپراطوری یک فرایند دشوار است. شهروندان امپراطوری و ایالتهای مختلف ملغمهای از خشونت و هرج و مرج را باید مشاهده کنند. اما آنچه که در حال حاضر در حال رخ دادن است سقوط یک امپراطوری است و امواج لرزش آن در سراسر جهان آغاز شده است.
این اتفاق رخ میدهد چه با سقوط یا با انقلاب.
We like you ,we like your writing style and we understand you at least we understand most of your feelings.
پاسخحذفFIRST THEY IGNORE YOU.
پاسخحذفTHEN THEY LOUGH AT YOU.
THEN THEY FIGHT YOU.
THEN YOU WIN.
ابتدا آنها شما را نادیده می گیرند.
سپس آنها به شما می خندند.
پس از آن با شما مبارزه می کنند.
در پایان شما پیروزید!
سایت جنبش وال استریت را تسخیر کنیم:
http://occupywallst.org
سلام آقا آرش .من شخصا زیاد به فکر مهاجرت نیستم ولی با این حال مطالب خوبتون رو میخونم و لذت میبرم قلم شیوایی دارید و به اطرافتون با دقت نگاه میکنید.از تحلیل موضوعات اطرافتون هم بگم که به نظرم کار سختیه و شما به خوبی از پسش بر میاین.
پاسخحذفقربانت
واقعا سینمای امریکا پیشرفته است صذ رحمت به توهم و ابدوغ خیار . نوشته مزخرف
پاسخحذفدمت گرم و همین فقط !!!
پاسخحذفپلیس امریکا مردم معترض در وال استریت را با چماق و باطوم کتک زد و چند صد نفر از آنها را با خشونت تمام و وحشیگری به زندانی به نام کهرایزیک متقل کرد و به آنها تجاوز نمود. آنها به سمت مردم تیراندازی کردند و تعداد زیادی از جوانانی را که فقط به طور مسالمت آمیز تجمع کرده بودند کشتند. دولت امریکا هر روزنامه نگار و خبرنگاری را که در مورد جنبش وال استریت بنویسد دستگیر میکنند و به نقاط نامعلومی منتقل می کنند اخیرا یک دانشجو را که از اوباما انتقاد کرده بود شلاق زدند. در مجلس سنا تمام سناتورها جمع شدند و یک صدا فریاد میزدند که رهبران جنبش وال استریتت اعدام باید گردند. دولت امریکا سران جنبش را به مدت نامعلومی در خانه هایشان زندانی کرده و به دور منزل آنها دیوار آهنی کشیده است و هیچ کسی از آنها خبر ندارد. خلاصه وضع امریکا خیلی خراب است و همین روزها یک انقلاب اسلامی در آنجا روی می دهد و از احمدی نژاد درخواست می کنند که اقتصاد امریکا را برایشان درست کند.
پاسخحذفدم ناشناس بالایی گرم
پاسخحذف100 % حرفات درباره اومدن به امریکا کاملا درسته طرف 2 تا فیلم آمریکایی می بینه می خواد بیاد امریکا در حالی که یه سری پیش نیاز لازم داره که تو گفتی
پاسخحذفکه اگه اینهارو نداشته باشه باید خودشو واسه بدبختی. تو سری خوردن.درد غربت.سرش کلاه رفتن ..
آخرشم سر از پا دراز تر بر می گرده
یه سری این حرفاتم می تونی منتقل کنی مهاجرسرا
Good Luck
تو چه مشکلی به نظرات من داری پاکش می کنی؟ :D
پاسخحذفسلام ارش جون من دیدن وبلاگت واسم یه عادت شده منم یه گربه دارم همشکل ببو اما نه به اون گندگی اخه این که گربه نیست تو داری پلنگه این ببوی ما هم همش میره یه جای خونه غایم میشه
پاسخحذفخلاصه خیلی باهات حال میکنم شاید زیاد کامنت نزارم این بار دومم هست اما همیشه هر کلکی هست میزنم تا بیام اینجا ببینم چی نوشتی
انشالا همیشه شاد باشی و همیشه انرژی و انگیزه داشته باشی واسه ماها بنویسی
خیلی دوست دارم با اینکه تا حالا ندیدمت و عکساتم که تار بود اما یه حس خوبی بهت دارم هر وقت میام اینجا
مخلصت جاوید از اصفهان
به ناشناس چند تا بالائی
پاسخحذفاتفاقا رفتار پلیس آمریکا با معترضین وحشیانه بوده و تابحال صدها نفر از اونها رو هم بازداشت کرده.
شاید اونها هم به سرنوشت تعداد زیادی از زندانیان دیگه که در زندان های آمریکا مورد تجاوز قرار می گیرند دچار بشن. بعید نیست.
از ايرانم افراد زيادي وبلاگت رو ميخونند ولي از قيلتر و وي پي ان استفاده ميكنند.
پاسخحذفرقتار مردم با هم خيلي بده آدم رو ياد جنگل ميندازه مخصوصا موقع رانندگي كه واقعا فرهنگشون معلوم تر ميشه.
افراد زيادي رو جديدا ميبينم به فكر مهاجرتند كه يا نميتونن دپرس ميشن يا ميتونن بدبخت ميشن و كمتر آدم حسابي ازشون در مياد.
البته زندگي در ايرانم يك چيزهايي داره كه تو آمريكا نيست ولي روي هم رفته ايران توالت عمومي هست.
ali acc
به ناشناس حزب اللهی سرباز امام زمان:
پاسخحذفعزیزم شما و دولت مربوطه خودتان مردم را سرکوب نکنید و در زندان ها به جوانان معترض تجاوز نکنید و پسران و دختران بی گناه را در خیابان با اسلحه نکشید و هر کسی حرف زد او را به ناکجا آباد نفرستید, سپس بیایید از امریکا یا هر کشور دیگری انتقاد کنید. معترضین وال استریت تا زمانی که در خیابان اعتراض می کنند هیچ کسی به آنها کاری ندارد و در مجموع چند صد نفر آدم هوملس و بیکار هم بیشتر نیستند.
اعتراضات مردمی وال استریت در حالی رو به گسترش است که تعداد هنرمندانی که این اعتراضات را حمایت میکنند، رو به افزایش می باشد.
پاسخحذفدر حالی که خبرهای منتشر شده از ایالات متحده آمریکا حاکی از آن است که معترضان وال استریت هر روز خشمگینتر و پرشورتر از دیروز به خیابانها میآیند، هنرمندان این کشور نیز مردم را تنها نگذاشته و صدای اعتراضشان را به مردم گره زدهاند.
اگرچه دولت آمریکا در مقابله با این اعتراضات از هیچ خشونتی فروگذار نیست ولی هنرمندان به لحاظ آن که اشخاص شناخته شدهای هستند و موفقیت شغلیشان تاحدودی تحت تاثیر فعالیتها و اظهارنظرهای سیاسیشان نیز هست، موقعیت حساس تری دارند. با اینحال هیچکدام از این موارد باعث نشده تا آنها عرصه را خالی کنند.
"راسل سیمونز"، "کانیه وست"، "ماریک روفالو"، "مایکل مور"، "سوزان ساراندون"، "شان پن"، "الک بالدوین"، "جین فوندا"، "ساموئل ال جکسون"، "تیم رابینز"، "پن بادگلی" و "روزین بار" از جمله هنرمندانی هستند که از آغاز تاکنون به این جمع پیوستهاند.
تعداد زیادی از اتحادیههای کارگری به همراه اتحادیه معلمان و پرستاران آمریکا با اعلام حمایت از جنبش "وال استریت را اشغال کنید" به این جنبش پیوستند.
پاسخحذفhttp://online.wsj.com/article/APa9f86466f8a44bef83c434b8d56842fa.html
پاسخحذفدر جریان تجمع جنبش وال استریت را اشغال کنید ، "نائومی ولف" نویسنده آمریکایی و فعال سیاسی مشهور فمنیستی ، توسط پلیس نیویورک بازداشت شد.
من وقتي داشتم كلاس زبان مي رفتم هميشه تو خوابم تا نزديكيهاي نيويورك مي رسيدم و هر از گاهي با چند نفر تو خواب انگليسي بلغور مي كردم ولي نمي دونم چطور مي شد كه يك دفعه سر از كوچه پس كوچه هاي خاكي اونجادر مي آوردم و تو خوابم نمي تونستم به خودم بقبولونم كه تو آمريكا هستم!
پاسخحذفاين كرم اومدن به نيويورك هنوز تو كونم قليان مي كنه!فكرش مثل اره رفته تو مغز كونم.جلو يا عقب بره فرق نداره دردش رو به همراه داره!
جون آرش دفعه ديگه كه رفتي ماهيگيري يا لب رودخونه دستت رو به نيت من تو آب بزاز و بگو :
"به ياد اون معلم بي چاك و دهن!"
http://online.wsj.com/article/APa9f86466f8a44bef83c434b8d56842fa.html
پاسخحذفدر جریان تجمع جنبش وال استریت را اشغال کنید "نائومی ولف" نویسنده آمریکایی و فعال سیاسی مشهور فمنیستی، توسط پلیس نیویورک بازداشت شد.
http://nyunews.com/news/2011/10/17/17occupy
پاسخحذفسه هزار دانشجو در تظاهرات جنبش "فتح وال استریت" در شهر واشنگتن شرکت داشتند.
http://www.buffalonews.com/wire-feeds/24-hour-national-news/article582021.ece
پاسخحذفصدها دانشجو در نیویورک برای نشان دادن همبستگی خود با جنبش والاستریت کلاس های خود را ترک کردند. برنامه اعتراضات در دانشگاههای ایالتی نیویورک در "آلبانی"، "بوفالو"، "بینهامپتون" ، "نیوپالتز" و "پرچیس" چیده شده شده بود.
http://www.cbsnews.com/stories/2011/10/16/national/main20121158.shtml
پاسخحذفپروفسور کرنل وست استاد دانشگاه پرینستون ، فعال حقوق بشر و فیلسوف آمریکایی به جمع بازداشت شدگان جنبش فتح وال استریت پیوست.
آرش جان
پاسخحذفترا خدا شما دیګه ندای خداحافظی ندهید ... این روزها به هر وبلاګی که از دوستان سر میزنم یا غم درونش موج میزند و یا تردید بستن و خداحافظی دارند. آنچه که هست این افت سینوس روحی همه را فراګرفته یا میګیرد و اطمینان داشته باشید که نیاز روحی تان کمی استراحت است و اګر وسوسه ی نوشتن یا بقول خودتان ویار نوشتن در وجودتان نبود نمینوشتید. تحمل داشته باشید و بخودتان فرصت بدهید همه چیز رو به بهبود خواهد داشت
با آرزوی اینکه همچنان نوشته های خوبتان را بخوانیم ولو که تنبل باشم و هیچ ردی از اسم و نظرم نګذارم
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید میزوری
سلام آرش خان
پاسخحذفشما نگران ما نباش ما با فیلتر شکن میایم می خونیمت ... راستی یه بار هم اگر تونستی راجع به وضعیت زنان مطلقه در آمریکا بنویس که ببینیم با اونها هم مثل جنس دست دوم رفتار میشه یا خیر ...
http://www.ktla.com/news/landing/ktla-occupy-la-anti-semitic-comments,0,1949335.story
پاسخحذفدر حالی که اعتراضات مردمی در آمریکا به تدریج به اعتراضات ضد صهیونیستی تبدیل می شوند ، دولت آمریکا با هراس از لابی های صهیونیستی، با سراسیمگی اقدام به اخراج معترضان مخالف صهیونیسم از مشاغل دولتی کرده است.
پاتریشا مک آلیستر، یک معلم شاغل در آموزش و پرورش لس آنجلس است که روز دوشنبه در اعتراضات مردمی علیه نظام سرمایه داری حضور یافت و در مصاحبه ای تلویزیونی اعلام کرد: صهیونیست ها ساختار بانکی و نظام مالی آمریکا را در اختیار دارند و باید آنان را از کشور بیرون کرد.
وی افزود: من معتقدم این صهیونیست ها هستند که بانک مرکزی و سایر بانک های بزرگ آمریکا را در اختیار گرفته اند و دیگر این مؤسسات از اختیار دولت خارج شده اند.
پس از آن که مصاحبه این معلم آمریکایی از شبکه "ریزون تی وی" در آمریکا پخش شد، مقامات دولتی آمریکا، که به ظاهر از مدعیان همیشگی آزادی بیان هستند، بلافاصله دستور اخراج این معلم آزادیخواه از نظام آموزشی این کشور را صادر کردند.
اما خانم مک آلیستر با حضور در شبکه تلویزیونی KTLA5 نه تنها از اظهارات ضدصهیونیستی خود ابراز ندامت نکرد، بلکه ضمن پافشاری بر مواضع ضدصهیونیستی قبلی خود، به ارائه دلایل و مدارک مستندات از تسلط صهیونیست ها بر کلیه مراکز مالی آمریکا پرداخت.
وی خاطرنشان کرد: سخنان من به هیچ وجه نژادپرستانه نبوده است، بلکه حقایق را عنوان کرده ام. اما در آمریکا هر کس علیه صهیونیسم سخن بگوید بلافاصله به نژادپرستی متهم می شود.
در حالی که مجری شبکه تلویزیونی تلاش می کرد تا سیاه پوست بودن این معلم آمریکایی را به رخ او بکشد و از وی خواست تا توضیح دهد اگر کسی سیاهپوستان را به غارت اموال جامعه متهم کند چه احساسی دارد، این معلم آزادیخواه تصریح کرد: من معتقدم اگر واقعاً سیاهپوستان مانند صهیونیست ها به نابودی این ملت بپردازند، بهتر است به این موضوع توجه شود و آنان مورد مواخذه قرار بگیرند.
مقامات دولتی آمریکا پس از اظهارات این معلم آزادیخواه که همچون هزاران آمریکایی دیگر علیه صهیونیسم به پا خاسته است، دستور اخراج وی از نظام آموزشی را صادر کردند.
شایان ذکر است که مواضع ضدصهیونیستی خیزش های عدالت خواهانه مردم آمریکا که ابتدا در نیویورک و تحت عنوان جنبش تسخیر وال استریت آغاز شد، به تدریج در حال نمایان شدن است و لابی های صهیونیستی تلاش می کنند تا از فراگیر شدن خیزش های ضدصهیونیستی جلوگیری کنند.
در حال حاضر جنبش تسخیر یهودیت نخستین نهضت ضد صهیونیستی شکل گرفته از جنبش تسخیر وال استریت به شمار می آید که در آمریکا و خیابان های منهتن شکل گرفت و در حال توسعه به سایر بخش های آمریکا و جهان می باشد.
http://www.ktla.com/news/landing/ktla-occupy-la-anti-semitic-comments,0,1949335.story
پاسخحذفدر حالی که اعتراضات مردمی در آمریکا به تدریج به اعتراضات ضد صهیونیستی تبدیل می شوند، دولت آمریکا با هراس از لابی های صهیونیستی، با سراسیمگی اقدام به اخراج معترضان مخالف صهیونیسم از مشاغل دولتی کرده است.
پاتریشا مک آلیستر، یک معلم شاغل در آموزش و پرورش لس آنجلس است که روز دوشنبه در اعتراضات مردمی علیه نظام سرمایه داری حضور یافت و در مصاحبه ای تلویزیونی اعلام کرد: صهیونیست ها ساختار بانکی و نظام مالی آمریکا را در اختیار دارند و باید آنان را از کشور بیرون کرد.
وی افزود: من معتقدم این صهیونیست ها هستند که بانک مرکزی و سایر بانک های بزرگ آمریکا را در اختیار گرفته اند و دیگر این مؤسسات از اختیار دولت خارج شده اند.
پس از آن که مصاحبه این معلم آمریکایی از شبکه "ریزون تی وی" در آمریکا پخش شد، مقامات دولتی آمریکا، که به ظاهر از مدعیان همیشگی آزادی بیان هستند، بلافاصله دستور اخراج این معلم آزادیخواه از نظام آموزشی این کشور را صادر کردند.
اما خانم مک آلیستر با حضور در شبکه تلویزیونی KTLA5 نه تنها از اظهارات ضدصهیونیستی خود ابراز ندامت نکرد، بلکه ضمن پافشاری بر مواضع ضدصهیونیستی قبلی خود، به ارائه دلایل و مدارک مستندات از تسلط صهیونیست ها بر کلیه مراکز مالی آمریکا پرداخت.
وی خاطرنشان کرد: سخنان من به هیچ وجه نژادپرستانه نبوده است، بلکه حقایق را عنوان کرده ام. اما در آمریکا هر کس علیه صهیونیسم سخن بگوید بلافاصله به نژادپرستی متهم می شود.
در حالی که مجری شبکه تلویزیونی تلاش می کرد تا سیاه پوست بودن این معلم آمریکایی را به رخ او بکشد و از وی خواست تا توضیح دهد اگر کسی سیاهپوستان را به غارت اموال جامعه متهم کند چه احساسی دارد، این معلم آزادیخواه تصریح کرد: من معتقدم اگر واقعاً سیاهپوستان مانند صهیونیست ها به نابودی این ملت بپردازند، بهتر است به این موضوع توجه شود و آنان مورد مواخذه قرار بگیرند.
مقامات دولتی آمریکا پس از اظهارات این معلم آزادیخواه که همچون هزاران آمریکایی دیگر علیه صهیونیسم به پا خاسته است، دستور اخراج وی از نظام آموزشی را صادر کردند.
شایان ذکر است که مواضع ضدصهیونیستی خیزش های عدالت خواهانه مردم آمریکا که ابتدا در نیویورک و تحت عنوان جنبش تسخیر وال استریت آغاز شد، به تدریج در حال نمایان شدن است و لابی های صهیونیستی تلاش می کنند تا از فراگیر شدن خیزش های ضدصهیونیستی جلوگیری کنند.
در حال حاضر جنبش تسخیر یهودیت نخستین نهضت ضد صهیونیستی شکل گرفته از جنبش تسخیر وال استریت به شمار می آید که در آمریکا و خیابان های منهتن شکل گرفت و در حال توسعه به سایر بخش های آمریکا و جهان می باشد.
3 ruze nissi
پاسخحذفarash vase haloween boro inja
پاسخحذفevents.kodoom.com/san-francisco-ca/international-halloween-party/60814/e/
ﺍﺭﺵ
پاسخحذفﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ
ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺑﺪ ﺷﺪﻩ
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻟﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ ﭼﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺳﺮﻣﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﭼﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﺍﻃﻠﺎﻉ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ
ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻨﺯﯾﻦ ﺷﺪﻩ ﻫﻔﺖ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﺍﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ ﻫﻤﻮﻧﯿﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﻫﻤﺶ ﻗﺼﻪ ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭ ﺑﯽ ﻋﻘﻠﯽ ﻭ ﺩﺭﺱ ﻧﺨﻮﻧﺪﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﻭ ﺷﻐﻞ ﭘﺪﺭﻡ ﻭ ﺍﯾﻨﺪﻩ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﺩﺭﺩ ﻫﺴﺖ
ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺨﻮﺭﻡ
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻧﺎ ﺷﮑﺮﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺧﺐ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻭﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﯾﺪﯼ نیست
این اقا یا خانوم ناشناسی که اومده 10 تا کامنت در مورد وال استریت گذاشته چی رو میخواد ثابت کنه برو جمعش کن بزار ما از دست شما ها اینجا یه نفس راحت بکشیم ای لعنت خدا بر اون رژیم کثیف و مزدوراش و طرفداراش که همه جا مثل کرم میلولند تو بهتره یکم هم از تجاوز و کشتن و اسیر کردن ازادیخواهان ایرانه بنویسی و بجای اینکه از تظاهرات امریکا هی دم به ساعت کامنت بدی اگه یه جو شرافت داری
پاسخحذفببخشید ارش جون دیگه نتونستم اروم بگیرم میدونی که ما اینجا همه از دست این بی ناموسا عصبی هستیم و وقتی یک ساندیس خور میخواد مشکلات اونور رو گنده کنه ولی در مورد ایران حرفی نزنه ادم از کوره در میره.
جاوید از اصفهان