یک پیشنهاد خوب تجاری به من شد که راستش نتوانستم در مقابل آن مقاومت کنم و احتمالا به عنوان کار دوم آن را خواهم پذیرفت. البته من زیاد از کار کردن در خانه خوشم نمی آید ولی به چند دلیل از پذیرفتن این پیشنهاد بدم نیامد. اول این که در این سن و سال دارم وقتم را زیاد به هدر می دهم و ممکن است یک دهه دیگر بیشتر زمان مفید کاری نداشته باشم. برای همین شاید بتوانم از این موقعیت به دست آمده استفاده کنم و یک پشتوانه مالی خوبی برای خودم بسازم. دوم این که با بالا رفتن مخارجم دیگر حقوق ثابت برایم راضی کننده نیست و حتی اگر مواظب خرج کردنم نباشم خرجم از درآمدم بیشتر می شود. سوم این که از نظر رزومه کاری برایم بهتر می شود و از نظر روحی هم احساس نمی کنم که دارم در جا می زنم و بالاخره یک حرکت مثبتی برایم محسوب می شود. البته پیشنهاد کاری هم با حقوق بهتر از یک شرکت دیگر در شهر سنفرانسیسکو داشتم ولی چون صبح ها به سمت سنفرانسیسکو ترافیک سنگینی وجود دارد از خیر آن گذشتم و ترجیح دادم همین کارم را داشته باشم و آن دو ساعتی را که قرار است در ترافیک باشم در خانه کار کنم. ولی باید مواظب باشم که ساعت هایی که در خانه کار می کنم کاملا حساب شده و سر وقت باشد اگرنه ممکن است خیلی زود من را خسته کند. مثلا یک یا دو ساعت در روز کار کنم و آخر هفته ها هم هر روز چهار ساعت که هم حوصله ام سر نرود و هم یک درآمدی حاصل شود. اگر هم یک روز از آخر هفته را بخواهم به مهمانی یا جایی بروم می توانم روز دیگر را بیشتر کار کنم. اگر خانواده داشتم هرگز این را قبول نمی کردم ولی لااقل الآن که سرم خلوت است و حتی برای تفریح هم کار خاصی نمی کنم بهتر است به جای تلویزیون تماشا کردن یک کار مفیدی انجام دهم. ساعتی 75 دلار توافق کردم و اگر بتوانم با برنامه خودم حدود پانزده ساعت در هفته کار کنم حدود 4500 دلار در ماه به درآمدم اضافه می شود که نصف بیشتر آن برای مالیات می رود و فقط حدود 2000 دلار برایم باقی می ماند. البته قصد دارم با حسابدارم صحبت کنم که یک شرکت ثبت کنم و مخارجم را به نام شرکت بزنم تا بتوانم در آخر سال آن را از مالیات بر درآمد سالانه کم کنم. البته همین 2000 دلار در ماه هم خودش کمک است و می توانم آن را پس انداز کنم.
کارش هم چندان سخت نیست و حتی می توانم بخش های زیادی از آن را از پروژه های قبلی خودم کپی کنم ولی طراحی و محاسبات آن مهم است که باید از دقت کافی برخوردار باشد زیرا این پروژه یک جورهایی شبیه سازی است و وقتی که مدلی طراحی می گردد و بر اساس آن وقایع آینده شبیه سازی می شود فقط می توان درصد کمی از عوامل تاثیر گذار واقعی در آن را در نظر گرفت. کار من در واقع یک بخش کوچکی از یک پروژه تحقیقاتی بزرگی است که با کمک ماهواره های اطلاعاتی ناسا عملکرد نیروگاه های عظیم خورشیدی را در نقاط مختلف زمین شبیه سازی می کند. ولی به عنوان مثال اگر یک پنل کوچک خورشیدی را در نظر بگیریم فقط کافی است که یک روز چهار تا کلاغ کون دریده بیایند و بر روی آن برینند تا تمام محاسبات شبیه سازی شده به هم بریزد! پس حتی باید ریدن کلاغ و دیگر عوامل مشابه را هم به عنوان یکی از فاکتورهای تاثیر گذار طبیعی در آن لحاظ کرد. خلاصه کار جالبی است و یک مقداری من را از این حالت رخوت و کسالت بیرون می آورد مخصوصا که کار شرکتم هم تکراری و خسته کننده شده است و دیگر جذابیت خاصی برایم ندارد. در ضمن آخر هفته هایم هم دیگر تکراری شده است و ماهیگیری و رفتن به کازینو هم دیگر حوصله ام را هم نمی آورد. باز به کار پناه آوردن بهتر و سالم تر از سرگرمی های پر دردسر دیگر است. هم خانه ام هم همچنان به دنبال کار می گردد و کلاس زبان می رود و گاهی که دوستان امریکایی من به خانه ام می آید با آنها صحبت می کند که برایش تمرین شود. چندین جا برای کار اقدام کرده است ولی هنوز به او جوابی نداده اند ولی من فکر می کنم که به زودی او را استخدام می کنند چون بیشتر فروشگاه ها به کارمند معمولی نیاز دارند و پیدا کردن این قبیل کارها بسیار ساده تر از کارهای تخصصی است.
فعلا من هم تا زمانی که پاسپورت امریکایی خودم را بگیرم تخته گاز کار می کنم تا ببینم که بعد چه می شود و شاید اگر خدا بخواهد و یک روز من را از کار اخراج کنند و یا این که بتوانم با بدبختی دو ماه مرخصی بگیرم یک سفر به ایران می روم تا کمی در آنجا غور و تفحص کنم و ببینم که آیا پتانسیلی برای حیات وجود دارد یا خیر. شاید هم فراش خود را تجدید کرده و بنیان خانواده را در همان جا بنا نهاده و سپس به همراه متعلقات دوباره راهی دیار کفر شویم. برخی ها اعتقاد دارند که فقدان عرعر بچه در گوش موجب انقراض نسل تخمی آدمی می شود. گرچه فرزند نعمت است ولی نبودش هم غنیمت است با این حال شاید من هم روزگاری غنیمت را به نعمت عوض کردم و توله ای پس انداختم که زنگوله ای در پای قبرم شود. منت خدای را که طاعتش موجب مزید زحمت است و شکرش راحت عقل که خود نمی زاید و بر آدمی امر بر زا می کند. شاید هم فرجی حاصل شد و دو قلو زاییدیم تا جفتمان جور شود و کیفمان کوک. فقط مشکل اینجا است که آن جفت خجسته چه کسی است و الآن مشغول به چه کاری است؟ احتمالا الآن بر والدین خود عربده می کشد که من را هر طوری که شده است به دیار غرب ارسال کنید تا برایتان تخم دو زرده کنم و شما هم افتخار کنید که دخترتان به امریکا رفته است. حالا دست روزگار چطور قرار است که من را به آن خجسته برساند از کارهای محیرالعقول خداوند است که کسی هم از آن سر در نمی آورد. ایام بر شما خوش گذرد.
Copyright(c) 2006 USMLE WORLD, Please do not save, print, cut, copy or paste anything while USMLE WORLD is running. Thanks!!
پاسخحذفsorry aabout the previous comment..my computer messed up
پاسخحذفبابا تو چرا میترسی با ما رفاقت کنی؟؟؟خیلی واضحه که نصف حرفات تخیل این که مشکلی نیست..خوب دوست داری داستان بنویسی..ولی پشت وبلاگت قا ایم شودی..زندگی در جریان است..درست که ایرانیها اکثرا خیلی چه چرت هستن ولی خوبشون هم خیلی خوب باحالن..البته کم پیدا منیشن چون ایرانیها کلا خیلی در بند حرف هستن،،،،بابا رفاقت کن...
:)
پاسخحذفخدا را شکر شما سلامتی ترسیدم داخل این ارایشگاه بودی
پاسخحذفبا اينكه مرد هستم ولي دلم مي خواست چند وقتي زن بودم و به عقدت در مي اومدم.انوقت مي فهميدي معني عربده زدن يك معلم بي چاك و دهن رو!
پاسخحذفاونوقت به هنگام تعاملات ديپلماتيك اوضاع عوض مي شد اون هم چه جور:)
براي رفتن به آمريكا منظورم بودا!
پاسخحذفزندگی کنونی: فاقد عشق ، دوستان صمیمی ، خانواده و بستگان ، لذت های معنوی و تفریحات پر دردسر!
پاسخحذفو البته سرشار از کار ، کار و کار!
چشم انداز آینده: ازدواج با خانمی که هدفش از ازدواج مهاجرت به آمریکاست!
واقعا کسالت بار و ناامید کننده است. شاید بهتر باشد وصیت کنی که ارث و میراثت به گربه ات برسد تا اینکه اینگونه ازدواج کنی و دارای فرزند شوی!
بازم فيلت ياد هندستون كرد؟!بازم خر شدي؟!
پاسخحذفزنه رو هم مي گيري و بچه رو پس ميندازي و مي افتي به شكر خوري كه عجب روزهاي خوشي داشتي و عجب غلطي كردي و همون سيكل معيوبت باز هم تكرار مي شه!
قربون اون شكل نديده ات برم نكن اينكار و!
همون معلم بي چاك و دهن!
آقا اينا حسودن بکن اينکارو
پاسخحذفar:
پاسخحذفاین تیکه را خوب اومدی
"پروژه تحقیقاتی بزرگی است که با کمک ماهواره های اطلاعاتی ناسا عملکرد نیروگاه های عظیم خورشیدی را در نقاط مختلف زمین شبیه سازی می کند"
آرش جان هرچی جلو تر میرم بی ادب تر میشی
پاسخحذفببینم ننه توی مدرسه پیش کی میشینی بزار با معلمت حرف بزنم جات و عوض کنند
آرش جان زندگی کن زندگی نظار زندگی تو رو
من خودم و مثال میزنم امدم دنیا که زندگی کنم چشم باز کردم دیدم اونه که داره منو می ...
این بود زندگی من رفتم خودکشی کنم کار نداری بای
شیفته این نوشتنم مرد!!
پاسخحذف