باز هم امروز جمعه است و کمی فرصت نوشتن پیدا کردم. بعضی روزها در شرکت ما صبحانه و نهار مجانی می دهند. یعنی غذا را می گذارند رو میز آشپزخانه و هر کسی که دوست دارد می رود و برای خودش غذا برمی دارد. البته وقتی می گویم غذا, در ذهن خود چلوکباب و قرمه سبزی و فسنجان تجسم نکنید بلکه غذا در امریکا یعنی نون و پنیر و سالاد و کمی میوه و یا نهایتا کالباسهای مختلف. امریکاییها به این چیزها می گویند غذا!
قبل از اینکه به سراغ بحث اصلی بروم می خواهم برایتان کمی در مورد پاره سنگ صحبت کنم. خوب واقعیت این است که همه ما پاره سنگ داریم ولی بعضی از پاره سنگ ها درشت است و بعضی دیگر کمی کوچک تر. بسیاری از ما حتی از وجود پاره سنگ های مختلف خودمان بی خبریم. مثلا اگر عصبانی می شویم و داد می زنیم, یعنی این که ما به جای پاره سنگ یک تخته سنگ در مغز خود داریم و یا اگر مضطرب می شویم و یا اینکه اگر بعضی مواقع پر انرژی هستیم و بعضی موقع ها بی حوصله. اگر شکاک هستیم, اگر حسادت می کنیم و یا اگر به گذشته خود بیش از حد فکر می کنیم, همه اینها نشانه های پاره سنگ های مختلفی است که در مغز ما وجود دارد.
من همیشه به خودم و حتی دیگران پاره سنگ هایم را یادآوری می کنم که آنها را فراموش نکنم. چون یکی از بزرگ ترین پاره سنگها این است که ما فکر کنیم پاره سنگ نداریم! من خودم یک کلکسیونی از پاره سنگها را دارم که از پاره سنگ احساسی و منطقی شروع می شود تا پاره سنگهای غریزی و دیپلماتیک! اتفاقا یکی از پاره سنگ هایی که من دارم مربوط می شود به موضوع خرید کردن که می خواهم برایتان بگویم. در ضمن وقتی که من یک چیزی را می نویسم یا از آن خوشم می آید و یا اینکه از آن بدم می آید و به کل پاکش می کنم و شما اصلا آن را نمی بینید. بعضی موقع ها هم با اینکه از آن خوشم نمی آید ولی به جای پاک کردن آن متن, احساسم را نسبت به آن بیان می کنم و مثلا می نویسم که چرت است و یا اینکه الکی است و فقط یک یا دو ستاره به آن رای می دهم.
و اما برسیم به خرید کردن در امریکا. به نظر من خرید کردن در امریکا خیلی لذت بخش است و من بعضی از مواقع که هوا بارانی است و کار خاصی هم ندارم به فروشگاه های مختلف می روم تا خرید کنم. در فروشگاه های امریکا تنوع جنس و بسته بندی های زیبا طوری است که شما را تشویق به خرید کردن می کند. وقتی که تازه وارد امریکا می شوید, بزرگی فروشگاه ها نظر شما را به خودش جلب می کند و حتی ممکن است که شما را اذیت کند و یا سرتان گیج برود. معمولا چون در روزهای اول شما کار ندارید و وضعیت شما مشخص نیست این تنوع و رنگارنگی اجناس ممکن است برای شما دردسر ساز شود و ناخواسته چیزی را بخرید که احتیاج ضروری به آن ندارید. در مرحله بعد متوجه می شوید که براحتی می توانید جنسی را که خریده اید پس بدهید و پولتان را دریافت کنید بنابراین شروع می کنید به خریدن و پس دادن جنس های مختلف.
حتی شما می توانید برای رفتن به مهمانی, یک لباس خیلی زیبا و گران را بخرید و پس از مهمانی آن را پس دهید. فقط باید مارک فروشگاه و قیمت آن را طوری به توی لباس بچسبانید که در وسط مهمانی از توی آستینتان بیرون نیاید! در ضمن باید مواظب باشید که غذا هم روی آن نریزد چون پاک کردنش دردسر دارد. مثلا اگر احتیاج به مته و یا اره برقی دارید می توانید آن را بخرید و بعد از اینکه کارتان را انجام دادید آن را به فروشگاه ببرید و پس دهید. هیچ کس از شما علت پس دادنتان را نمی پرسد و فقط می توانید بگویید که من از این جنس خوشم نیامده است و راضی نیستم. آن فردی که جنس ها را تحویل می گیرد صاحب فروشگاه نیست و فقط یک کارمند است که به او گفته اند اینجا بنشین و هر کس که هر جنسی را با فاکتور خرید آورد آن را یک نگاهی بکن و بعد پس بگیر. حتی اگر جنس شما شکسته باشد و یا آسیب دیده باشد هم می توانید آن را پس بدهید. فقط وسایل بهداشتی و برخی چیزهای دیگر را نمی توانید پس دهید که حتما باید بر روی آن ذکر شده باشد.
بعدها که شما کار پیدا می کنید و در امریکا جا می افتید دیگر خرید کردن برای شما یک امر عادی می شود. اگر خانه دار و بچه دار زنبیل را بردار و بیار باشید, جاهایی را پیدا می کنید که بتوانید خرید هفتگی را انجام دهید و معمولا با یک سبد چرخ دار بزرگ و لیستی که عیال مربوطه به گردنتان آویزان کرده است وارد فروشگاه می شوید و با کوله باری سنگین از فروشگاه خارج می شوید در حالی که دارید به لیست اعمالتان که همان قبض خرید است نگاه می کنید و با تعجب می گویید که پس چرا اینقدر زیاد شده است!
در روزهای اول برخی از فروشگاه ها برای شما بسیار جالب است. یکی از این فروشگاه ها همه چی بخر یک دلار است. بعدها متوجه می شوید که پس از ورود به این فروشگاه, به مبلغ یک دلار یک دلار خرید می کنید و در آخر هم پس از پرداخت سی دلار فقط یک مشت آشغال کم کیفیت در دستتان است که مجبور می شوید خیلی از آنها را دور بریزید. یکی دیگر از فروشگاههای که جالب است راس Ross می باشد که می توانید تیشرت و لباسهای ارزان را در آن پیدا کند. البته کیفیت آنها بد نیست و من هنوز هم بعضی موقع ها اگر چیزی لازم داشته باشم به آنجا می روم. تارگتTarget, سیف ویSafe way, هوم دیپوHome Depot فروشگاه های بزرگی هستند که می توانید تمام چیزهایی که ممکن است نیاز داشته باشید را در آنها پیدا کنید. مارشالMarshalفروشگاهی است که می توانید در آنجا مارکهای خیلی خوب را ارزان بخرید. البته مدل های لباس آنها مربوط به چند سال پیش است ولی قیمت آنها حتی ممکن است یک دهم قیمت همان مارک در یک فروشگاه معمولی باشد.
اگر مجرد باشید و مثل من مسئولیت خاصی هم نداشته باشید و البته یک کار معمولی هم داشته باشید می توانید هر چیز معقولی را که دوست دارید بخرید. حتی اگر پول نقد هم نداشته باشید می توانید آن را بخرید و به مرور پرداخت کنید. مثلا من پارسال یک کامپیوتر تاچ اسکرین اچ پیTouch Screen HPاز بست بایBest Buy خریدم به مبلغ هزار و پانصد دلار و بدون هیچ بهره ای فقط باید ماهیانه 17 دلار پرداخت می کردم. البته من بعد از چند ماه حوصله ام سر رفت و همه آن را یک دفعه پرداخت کردم چون از پرداخت ماهیانه بدم می آید.
معمولا وقتی که من گرسنه هستم نباید وارد فروشگاههای غذایی شوم چون پاره سنگ غذایی من فعال می شود و خریدهایی می کنم که خودم هم از دیدن آنها شاخ در می آورم. هر چیزی را که ببینم و به نظرم خوشمزه بیاید درون سبد می اندازم. دیگر حساب این را نمی کنم که مگر یک نفر آدم چقدر می تواند غذا بخورد! بیشتر اوقاتت که یخچال و یا فریزرم پر است همخانه و دخترش را تشویق می کنم که هر چیزی را که آنجا هست بخورند چون در بیشتر موارد خراب می شود و مجبورم آنها را دور بریزم.
یکی دیگر از پاره سنگ های من خرید اینترنتی است. من با پی پلPay Pal و ای بی Ebay بیشتر خریدهای خودم را انجام می دهم ولی اکثر آنها چیزهایی است که واقعا به آن احتیاج ندارم. اگر چیزی را احتیاج داشته باشم همان موقع به مغازه می روم و آن را می خرم ولی زمانی که دارم اینترنت گردی می کنم ممکن است که یک چیزی را ببینم و احتیاجی هم به آن نداشته باشم ولی کرم خرید و پاره سنگ دست به دست یکدیگر می دهند و من آن را می خرم. چیزهایی مثل تفنگ اسباب بازی, متر لیزری, چراغ قوه, ابزار ماهیگیری, دوربین, موبایل, ویالون و خوب خدا نکند هلیکوپتر! حتی قایقهای خودم را هم از اینترنت خریدم. البته فعلا این کار خیلی برای من ضرر ندارد ولی ممکن است که بعدها کار به دست من دهد و یکهو ببینید که با سفینه بعدی به فضا پرتاپ شده ام!
معمولا وقتی که می خواهم یک خرید اینترنتی انجام دهم نام آن را در گوگل جستجو می کنم و مقالات و نظرات استفاده کنندگان آن را می خوانم سپس مدلهای مختلف آن را بررسی می کنم و بعضی موقع ها هم به خودم می گویم که خوب آخر این جنس به چه درد من می خورد. سپس مغز من شروع می کند به شبیه سازی دلایل منطقی که مثلا اگر تو این حرارت سنج لیزری را داشته باشی می توانی فلان کار را بکنی. بدی خرید اینترنتی با پی پل این است که فقط کافی است که شما یک دگمه را فشار دهید تا پول از حسابتان کم شود و جنس را هم به آدرس شما بفرستند. من معمولا قبل از فشار دادن آن دگمه کلی با خودم کلنجار می روم و سپس چشمانم را می بندم و دگمه را فشار می دهم! طوری که انگار من نبودم که دگمه را فشار دادم! همانطور که یکی از شما دوستان گفت این پاره سنگ مربوط می شود به دوران پارینه سنگی یا زمانی که من بچه بودم و نمی دانم که آیا راه چاره ای برای آن وجود دارد یا خیر. خوشبختانه از زمانی که می نویسم دیگر در فرصتهای اضافی به فروشگاههای اینترنتی نمی روم و لااقل روزی پنجاه دلار جلو افتاده ام!
من رفتم.