سال نوی میلادی بر شما مبارک باد. امیدوارم که در سال آینده دماغتان همچنان چاق باشد و خر مراد بر در خانه شما بنشیند و روزگار به کام شما بچرخد. در این چند سال که از نوشتن من در این وبلاگ می گذرد دوستان خوبی پیدا کرده ام. شما دوستان ندیده و نشنیده ولی خوانده من هستید. امیدوارم که تنبلی من در پاسخ به نوشته های خود را به حساب بی مهری نگذارید و همین تنبلی را هم در گفتگوی تلفنی دارم که گاهی باعث رنجش دوستان می شود. ولی تلاش کردم که ایمیل ها را تا جایی که در توانم بوده است پاسخ دهم و اگر هم چنین نبوده است پوزش من را از این بابت بپذیرید. امیدوارم که سال آینده بتوانم نوشته های بهتری را برای شما بنویسم تا زمانی را که برای خواندن این وبلاگ می گذارید به هدر نرود. گرچه مدت درازی است که کفگیر من به ته دیگ خورده است ولی شاید بتوانم مطالب قدیمی را نشخوار کنم و آنها را از دریچه های گوناگون دیگری با یکدیگر بررسی کنیم. اگر دوست داشته باشید قصه و داستان هم برایتان تعریف می کنم تا حوصله تان از خواندن این وبلاگ سر نرود. دل و دماغی هم اگر باشد طنز نوشته هایم را بیشتر خواهم کرد تا دوباره از خواندن آنها لبخند به لبانتان بیاید. مجبور هستم که برای چاشنی نوشته هایم و یا پنهان کردن خود واقعی برایتان خالی ببندم ولی سعی می کنم که این خلاف گویی ها در اساس و شیرازه گفتگو خدشه ای ایجاد نکند. در مجموع شخصیتی را که در این وبلاگ برای خودم ساخته ام دوست دارم و سعی می کنم که آن را به همین شیوه حفظ کنم. من هم با شما چند سال بزرگ تر شده ام و چیزهای زیادی یاد گرفته ام. البته چون گنجایش ذهنم محدود است چیزهای زیادی هم از یادم رفته است که خوشبختانه خواندن نوشته های قدیمی خودم می تواند به یادآوری آنها کمک کند. دگرگونی های مهاجرت به همراه تحولات جسمی و روانی در این سن و سال باعث شده است که با خودم در پنج سال پیش کمی بیگانه باشم. دیگر حتی به سختی می توانم شور و شوق خودم را در زمان ورود به امریکا به یاد بیاورم و اگر نوشته ای از خودم در آن زمان بخوانم دچار شگفتی می شوم. ولی آیا من در شرایط کنونی صلاحیت قضاوت کردن در مورد پنج سال پیش خودم را دارم؟ بیایید با هم این مسئله را بررسی کنیم.
ذهن ما همیشه در حال سنجش رویدادهای مختلف و چینش آنها در کنار یکدیگر است و با این کار ما را به قضاوت در مورد چیزهایی که میبینیم و می شنویم و یا می خوانیم وا می دارد. برای قضاوت کردن سه عمل اصلی انجام می شود.
1- داده های اولیه به عنوان مواد خام وارد مغز ما می شود:
ما همیشه در حال خواندن و شنیدن و دیدن رویدادهای مختلفی هستیم که در اختیار ما قرار می گیرند. ولی شاید این ورودی های مستقیم به اندازه پیام هایی که از حالت های جسمی و روحی ما صادر می شود مهم نباشد. پیام هایی که ما مجموعه آن را شرایط زندگی خودمان می نامیم. این پیام ها داده هایی است که میزان خشنودی ما را نسبت به برآورده شدن نیازهای جسمی و روحی نشان می دهد. مثلا اگر ما گرسنه و تشنه باشیم و یا نیازهای روحی اولیه ما برآورده نشود کمتر به پیام هایی که از دنیای خارج به ما منتقل می شود بها می دهیم مگر این که در رابطه با نیازهای غریزی ما باشد. بنابراین در می یابیم که حتی در ابتدایی ترین مرحله قضاوت داده های بسیار متفاوتی می تواند به عنوان مواد خام به سیستم ذهنی ما وارد شود و برای همین است که اگر شما از یک آدم تشنه بخواهید که در مورد شرایط خودش و شرایط شما قضاوت کند به شما می گوید که شما بسیار آدم خوشبختی هستید که می توانید آب بنوشید. ولی اگر آن آدم تشنه نیازش برطرف شود دیگر مبنای قضاوتش هم تغییر خواهد کرد. پس این مرحله از قضاوت بسیار سست و غیر قابل اطمینان است و پارامترهای پنهان و آشکار بسیار زیادی در آن دخالت دارند که نمی توان همه آنها را در نظر گرفت.
2- بر اساس دستور پختی که ما در آن مورد خاص بلد هستیم مواد اولیه در ذهن ما پردازش می شود.
وقتی که داده های خام وارد مغز ما شد با مخلوطی از دو روش آنها را پردازش می کنیم:
الف) روش اول استناد به حافظه و مقایسه است که در این روش امکان خطا بسیار بالا است زیرا ما فقط به کلیات رویدادهایی که در حافظه ما ثبت شده است دسترسی داریم. مثلا فقط به یاد داریم که رفتار یک آدم در فلان مهمانی چند سال پیش مناسب نبود ولی هرگز نمی توانیم جزئیات دقیق رفتارهای او را به خاطر بیاوریم. یا حرف ها و نوشته ها به صورت کلی در ذهن ما ثبت شده است و حتی ممکن است با اصل آن تفاوت های زیادی داشته باشد.
ب) روش دومی که مغز ما از آن استفاده می کند محاسبات و دستورالعمل هایی است که در ذهن ما برای انجام قضاوت ثبت شده است. این دستورالعمل ها حاصل آموزه هایی است که ما از زمان کودکی فرا گرفته ایم و تمام چیزهایی است که به ما از بدو تولد یاد داده اند. مثلا به ما گفته اند که به یک فرد غریبه نباید اعتماد کرد و یا اگر کسی به تو خوبی کرد تو هم باید به او خوبی کنی. این روش در واقع دستورالعمل های منطقی و ریاضی است که به صورت گزاره ای تعریف می شوند و از ترکیب کلی آن به صورت این است که:
"اگر" (یک رویداد) "و" / "یا" (یک رویداد ) "و" / "یا" (یک رویداد) ... "=" (نتیجه و قضاوت)
مثلا "اگر" (ما به حسن خوبی کردیم) "و" (حسن به ما خوبی نکرد) = (حسن آدم بدی است)
نه تنها این فرمول هایی که در ذهن ما نقش بسته اند قابل اعتماد نیستند بلکه حتی داده هایی هم که در آنها قرار می گیرند قابل اعتماد نیستند. حتی اگر فرض کنیم که این فرمول صحیح باشد ممکن است حافظه ما در یاد آوری خوبی که ما به حسن کردیم و یا خوبی که حسن به ما نکرده است دچار اشتباه شود.
بنابراین بخش دوم عملیات قضاوت کردن ما در مورد پیرامونمان هم پایه های چندان محکمی ندارد.
3- نتیجه و حاصل پردازش ما به صورت رفتار و یا حرف و نوشته خارج می شود.
مرحله سوم قضاوت کردن ما هم که بیان قضاوت است با مشکل جدی مواجه است. ما در بسیاری از زمان ها چیزهایی را می گوییم و یا رفتارهایی را از خودمان بروز می دهیم که حتی با قضاوت های خودمان هم مغایرت دارد. مثلا به این نتیجه می رسیم که حسن آدم خوبی است ولی با او بدرفتاری می کنیم و یا به این نتیجه می رسیم که حسن آدم بدی است ولی به او روی خوش نشان می دهیم. به این نتیجه میرسیم که سیگار چیز بدی است ولی آن را می کشیم و یا به این نتیجه می رسیم که حتما باید ورزش کنیم ولی در عوض آن جلوی تلویزیون تلپ می شویم. گاهی هم نتیجه قضاوت ها را به نفع خودمان تحریف می کنیم و مثلا اگر کسی از ما پول بگیرد و پس ندهد آدم بدی است ولی اگر ما از کسی پول بگیریم و پس ندهیم نه تنها آدم بدی نیستیم بلکه اگر آن طرف پولش را بخواهد آدم بدی است.
بنابراین قضاوت کردن ما به این صورت است که یک سری داده های اولیه نا مطمئن و احتمالا اشتباه را می گیریم و آنها را در فرمول های سنتی و من درآوردی قرار می دهیم و به یک نتایج بیخودی می رسیم که حتی خودمان هم به آن اعتقاد نداریم و هر جوری هم که بخواهیم آن را عوض می کنیم. قضاوت ما مثل این است که بگوییم دو ضربدر خیار چنبر می شود هندوانه و اگر هم دوست نداشته باشم می شود آب هویج یا هر چیزی که دوست داشتیم.
پس به نظر من بهتر است که ما نه تنها در مورد دیگران بلکه در مورد خودمان هم با قطعیت قضاوت نکنیم. هر شرایط زمانی و مکانی ویژه ای می تواند عملکردهای متفاوتی به همراه داشته باشد که ما از آنها ناآگاه هستیم و فقط باید دانش خودمان را بیشتر کنیم تا بهترین عملکرد ممکن را در مواجهه با شرایط متفاوت از خود نشان دهیم.