یکی از دوستان عزیزمان در مهاجرسرا اشاره به روابط بد ایرانی ها با همدیگر نمود و من هم می خواهم برداشت خودم را در این مورد بنویسم. خوب راستش من تا حالا ندیده ام که یک ایرانی از این که ببیند یک هم وطن خودش موفق است و یا به مقامی رسیده است ناراحت باشد بلکه برعکس شور و افتخار و غرور از این که یک ایرانی پخی شده است را در چشمانشان می بینم. هر زمانی هم که خبری از سختی ها و دشواری های زندگی و یا عدم موفقیت یک ایرانی به گوش می رسد می بینم که هر ایرانی ناخودآگاه ناراحت می شود و حتی اگر هم حرفی بر علیه او بزند و یا بگوید حقشان است در چهره او می شود درجه بالایی از ناراحتی را مشاهده نمود همان طوری که مثلا یک فوتبالیست ایرانی در یک بازی بین المللی توپی را خراب می کند و همه به او بد و بیراه می گویند ولی در دلشان آرزو می کنند که او خوب بازی کند و گل بزند. این همبستگی زیاد به خاطر زندگی اجتماعی و جامعه گرایی در میان ما است و درون ما به طور ناخودآگاه به دیگران وصل شده است.
پس چرا به قول آن دوست عزیزمان ایرانی ها چشم دیدن همدیگر را ندارند و مخصوصا در یک کشور غریبه نسبت به هم نامهربان هستند؟ به نظر من این نیروی دافعه در میان ایرانی ها دو علت اساسی دارد:
1- خود گریزی:
هیچ دقت کرده اید که وقتی یک زگیل بزرگ بر روی نوک دماغتان سبز می شود شما اصلا دلتان نمی خواهد که خودتان را در آینه ببینید؟ یا اگر هم خودتان را ببینید اعصابتان خرد می شود و حتی ممکن است به خودتان و به زگیل و به زمین و زمان بد و بیراه بگویید. از آنجایی که ایرانی ها زندگی به شدت اجتماعی دارند تقریبا در تمامی عادت های روزمره شباهت بسیار زیادی به یکدیگر دارند. عادت های غذایی, عادت های رفتاری, عادت های کاری, عادت های بهداشتی, حرکات بدن و بسیاری دیگر از کارهایی که یک ایرانی انجام می دهد برگرفته از فرهنگ و مذهب و الگوهای رفتاری رایج در جامعه است. حتی باورهای اجتماعی آنها هم بسیار نزدیک به هم است و مثلا عموم ایرانی ها اعتقاد دارند که موی گربه آدم را بیمار می کند و یا سگ کثیف است و یا اگر در تابستان در حالت ایستاده و یا سربالایی کولر ماشین را روشن کنید موتور خراب می شود! بیشتر آنها همجنسگراها را آدم نمی دانند و اگر ببینند که یک دختر خانمی به کسی لبخند زده است سرشان را تکان می دهند و می گویند زمان ما اصلا جرات نداشتیم جلوی بزرگ تر پایمان را دراز کنیم حالا ببین این جوان ها چقدر پر رو شده اند!
حالا در نظر بگیرید که من آمده ام امریکا و مثلا می خواهم یک خارجی شوم و اخلاق های خودم را عوض کنم و موهایم را بلوند کنم و اسمم را هم بگذارم سامانتا و جک و بیل. از آنجایی که قیافه هر ایرانی حتی در زیر صد کیلو آرایش و رنگ مو کاملا مشخص است از این که خیلی زود توسط هم وطن هایم شناسایی می شوم و هر کسی که از بغلم رد می شود پخ می زند زیر خنده و می گوید طرف ایرانی است لجم می گیرد و سعی می کنم اصلا از جایی که یک ایرانی است رد نشوم چون من در خیالاتم خودم را جنیفر لوپز و بردپیت فرض می کنم و گمان می کنم که با بقیه ایرانی ها از زمین تا آسمان فرق دارم.
از آنجایی که می خواهم خیلی خارجی باشم سعی می کنم عادت ها و باورهای رفتاری خودم را پنهان کنم و چیزهایی را بر زبان می آورم که اصلا از ریشه هیچ اعتقادی به آنها ندارم. مثلا در یک جمع در مورد مزیت های نگهداری حیوانات در خانه سخنرانی می کنم ولی همچنان اگر یک سگ خودش را به من نزدیک کند قیافه ام نافرم می شود. یا مثلا ممکن است در مورد حقوق همجنس گراها در جامعه و آدم بودن آنها سخنرانی کنم ولی حاضر نباشم با یک همجنس گرا دست بدهم و از تماس با او چندشم شود. در واقع ما دائم در حال جنگ با باورها و عادت های خودمان هستیم و چون ایرانی های دیگر آینه خود ما هستند اصلا دوست نداریم که آنها را ببینیم. می گوییم ایرانی های دیگر کلاه بردار هستند ولی خودمان هم همین طور هستیم و اگر یک فروشنده اشتباهی ده دلار به ما اضافه بدهد آن را به او بر نمی گردانیم و یا در کار و خرید و فروش سعی می کنیم که بیشترین سود ممکن را ببریم و برایمان رضایت مشتری اصلا مهم نیست و می گوییم کون لق مشتری. همه ایرانی ها را مثل کف دستمان می شناسیم چون در واقع خودمان را مثل کف دست می شناسیم!
2-کج فهمی:
زبان و رفتار ایرانی ها دنیای بزرگ و لایتناهی سوءتفاهمات و اشارات و کنایات و تعارفات است. امکان این که دو نفر ایرانی به طور صد در صد منظور هم دیگر را درک کنند نزدیک به صفر است. هیچ وقت نمی شود فهمید که بیان یک عبارت چه مفهومی را در پی دارد. وقتی که یک ایرانی با یک امریکایی رفت و آمد می کند همه چیز در بین آنها مشخص است و هر حرفی که زده می شود دقیقا همان مفهومی را دارد که در ظاهر مشخص است و اگر هر کدام حرف دیگری را نفهمد درخواست می کند که آن را تکرار کند و یا به روش دیگری توضیح دهد تا آن دیگری کاملا متوجه شود. کلام و رفتار در میان آنها بسیار ساده و ابتدایی است و ریشه در هیچ چیزی ندارد و ممکن است از مصاحبت با یکدیگر خیلی هم لذت ببرند و سپس هر کدام می رود پی کار خودش. ولی رویارویی دو ایرانی مثل برخورد دو ابر کومولونیمبوس با یکدیگر است که معلوم نیست در نهایت ترکیب آنها منجر به باران و رعد و برق و تگرگ می شود و یا این که به آرامی از کنار هم می گذرند.
مثلا من زنگ می زنم به عمه خاله پسردایی مادربزگ دوست پدرم که در امریکا زندگی می کند و می گویم که من فلانی هستم. او هم از آن طرف دنیا کلی قربان و صدقه من می رود و می گوید که تو کوچک بودی من تو را بغل می کردم و چه زود بزرگ شدی و از این حرف ها. بعد من می گویم که من برنده لاتاری شدم و می خواهم بیایم امریکا. سپس او هورا می کشد و شادی می کند و می گوید چه خوب شد و چقدر شانس آوردی و بیا پیش خودم عزیزم اینجا پیش من بمان و اصلا غمت نباشد و خیالت راحت باشد. خلاصه بعد از این که کلی حرف زدند و تلفن را قطع کردند طرف در امریکا تازه به خودش می آید و پشت لبش را گاز می گیرد و میزند پشت دستش و می گوید این چه حرف هایی بود من زدم! من اصلا خودم هم پیش ندارم که به او گفتم بیاید پیش من. این همه گرفتاری دارم حالا چطوری از او مراقبت کنم. اصلا به من چه مگر من پدر و مادر او هستم که بخواهم از او مراقبت کنم؟ از آن طرف من هم در ایران خیلی خوشحال هستم که یک آشنایی در امریکا گیر آورده ام که می توانم بروم پیش او و همه کارهایم را انجام می دهد و به من کمک می کند. ولی وقتی دفعه بعد زنگ می زنم می بینم طرف اصلا دیگر تلفن خودش را هم جواب نمی دهد و حتی ممکن است خانه خودش را هم از ترسش عوض کرده باشد. علت این است که ما چرت و پرت گو هستیم و مثلا وقتی کسی به ما بگوید می خواهم بیایم خانه تو به طور اتوماتیک و بدون این که در مورد آن فکر کنیم می گوییم اختیار دارید خانه خودتان است تشریف بیاورید و بعد می زنیم توی سر خودمان که این چه غلطی بود که من کردم. ولی اگر به یک امریکایی بگویید می خواهم بیایم خانه تو می گوید برای چه؟ و اگر آمادگی نداشته باشد می گوید نه و به همین سادگی قضیه تمام می شود.
اصولا تعارفات و کنایه ها و اشارات و گوشه چشم ها در مراودات میان ایرانی ها سوء تفاهمات زیادی به وجود می آورد و برای همین آنها ترجیح می دهند که با یکدیگر رفت و آمد نکنند تا از این جریانات به دور باشند. همین کج فهمی ها انتظارات زیادی را هم در میان آنها به وجود می آورد و مثلا اگر یک نفر بگوبد که من قربان تو می شوم و فدای تو بگردم و درد و بلای تو بر سرم بخورد شما ممکن است پیش خود بگویید که یک چنین فردی که حاضر است خودش را در راه من قربانی کند پس حتما حاضر خواهد شد که یک صد دلاری ناقابل به من بدهد! در حالی که این مکالمات فقط بخشی از رسم و رسوماتی است که هیچ معنی و مفهوم خاصی ندارد و فقط گفته می شود که یک حرفی زده شده باشد.
خلاصه مجموعه این عوامل دست به دست یک دیگر می دهند تا باعث شوند ایرانی ها مخصوصا در خارج از ایران ارتباط خوبی با یکدیگر نداشته باشند ولی باز هم نسبت به همدیگر کشش دارند و یک احساس قلبی و عمیقی نسبت به ایران و هر جنبنده ای که اسم ایران را یدک می کشد دارند.
احسنت .خوشمان آمد آرش جان.
پاسخحذفبا اینکه تحلیل بسیار جالبی بود ولی گمان کنم بتوان این لیست را همچنان ادامه داد. اما به هر حال پست بسیار مفیدی بود.
پاسخحذفیادمه توی ایران، مدل استفاده از وسایل نقلیهی عمومی این طوری بود که
پاسخحذفمیرفتی توی ایستگاه اتوبوس وامیستادی، تا هر وقت که اتوبوس دلش خواست
پیداش بشه.بعد که اومدیم کانادا، دیدیم که یه سایت هست که توش دقیق
نوشته که کدوم اتوبوس، در چه ساعتی از روز توی کدوم ایستگاهه.
خب این شدکه دیگه هیچ وقت لازم نبود مثلا پنجاه و پنج دقیقه عین دستهبیل تویایستگاه منتظر اتوبوس باشیم. یک دقیقه قبل از زمان مقرر میریم توی
ایستگاه وامیستیم و اتوبوس هم معمولن با حاشیه خطای دو تا سه دقیقه میاد.
از این لحاظ اون اوایل کلی حال میکردیم که بابا این چشمآبیا چقدر
کارشون درسته. یا مثلن اینکه یادمه توی ایران، کارمندای تمام ادارهها و
مدرسهها و مسئولین دانشگاه و حتی وزارتخونهها، از هشت نه روز مونده به
نوروز میپیچوندن و گم و گور میشدن و تا یه هفته بعد از نوروز هم
پیداشون نمیشد و اخیرن که شنیدم امسال حتی مسئولین دانشگاه اراک کل ماه
رمضون رو رفتن خونه استراحت کردن!
روزهایی هم که سر کار هستن نیم ساعت
دیر میان و یه ساعت زود میرن و وسطش هم واسه ناهار و نماز یکی دو ساعتی
به خودشون حال میدن. جدیدن هم که ساعت کار اداری جاهای
دولتی رو رسمن دو ساعت کم کردن!
بعد که اومدیم کانادا و رفتیم سر کار،
دیدیم بابا! اینجا همه راس ساعت توی دفترشونن، هشت ساعتی رو که توی محل
کارشونن دقیقه به دقیقهشو واقعن کار میکنن، بلکه چند دقیقه اضافه هم
میمونن، ناهارشون فیکس یک ساعته و نمازم که ندارن؛ تازه برای اون زمان
ناهار هیچ حقوقی هم دریافت نمیکنن.
خلاصه یه مدتی داشتم میگفتم که ای بابا، اینا هم مملکت دارن، ما هم
مملکت داریم. اما بعدش چند تا چیز جالبتر دیدم. مثلن یادمه چند هفته پیش
داشتم با یه رفیق ژاپنی که داره برمیگرده ژاپن صحبت میکردم، بهش گفتم
کلن کانادا رو
چطور دیدی؟
برگشت گفت: «خوبه، فقط یه کم بینظمن! مثلن اتوبوساشونو
دیدی؟ همیشه یکی دو دقیقه تاخیر داره!! چه وضعشه آخه…» منم با نیش باز
گفتم آره خب، منم که اون اوایل از ایران اومده بودم تاخیر این اتوبوسا یه
کم اذیتم میکرد (هاهاها)! بعد رفتم یه کم تحقیق کردم دیدم که توی توکیو،
تاخیر اتوبوسها با مقیاس ثانیه اندازهگیری میشه.
یا مثلن چند وقتیه که توی یه پروژهای با یه پسر آلمانی همکار شدم که
خیلی خونگرمه و اومده یه سال کانادا کار کنه تا انگلیسیش خوب شه. درست
چهل و هشت ساعت قبل از کریسمس داشتم باهاش حرف میزدم، گفتم کلن کانادا
رو
چطور دیدی؟
گفت: «بد نیست، فقط اینا چرا اینقدر از کار کردن فرار
میکنن؟! ما توی آلمان دقیقن تا خود روز کریسمس، ساعت دوازده ظهر سر کار
هستیم و تمام کلاسهای دانشگاه و دبیرستان هم برقراره، از ظهر کریسمس یه
پنج شیش روزی تعطیل میشه فقط. حالا این کاناداییها رو ببین! هنوز دو روز
به کریسمس مونده همهشون گذاشتن رفتن! چه وضعشه آخه…»
گفتم آره واقعن…
میبینی؟! بعدم شروع کردم خندیدن! بعد همینطور که از کانادا انتقاد
میکرد، عصبیتر شد و ادامه داد که: «کلن من نمیتونم تو کانادا زندگی
کنم. اصلن آزادی نیست اینجا! اون روز رفتم استخر، متوجه
شدم که اینجا نمیذارن کامل لـخـت باشی! آقاجان من شاید دلم نخواد شورت
پام باشه! میری تو سونا میشینی شورت خیس اذیت میکنه دهن پاهات صاف
میشه… نمیذازن آدم راحت باشه اصلن… نه؟!» دیگه داشتم قشقش تو روش
میخندیدم و هی میگفتم: آره… آره!
خلاصه که از وقتی که توفیق اجباری گریبانگیرم شده و با جماعت آلمانی و
ژاپنی و کانادایی و قبرستونهای مشابه همکار شدم، دارم فکر میکنم با اون
وضعی که ما توی مملکتمون درست کردیم، همین که تا الان از صفحهی روزگار
محو نشدیم خیلی مرد بودیم. توی این دو سالی که اینجا بودم، چهار دفعه تا
به حال برای
کارهای مختلف استخدام شدم، فقط یک بارش رو من پیگیری کردم و در واقع
دنبال کار گشتم (همین هواشناسی)، سه تای دیگهش اینجوری بود که گوشیم زنگ
خورد و یه نفر از اونور خط گفت فلانی، ما فلان پروژه رو داریم، میای
برامون کار کنی؟! میخوام اینو بگم که اینجا اونقدر کارهای واقعی انجام
میشه، که صاحبکارها در به در میگردن دنبال کارمند، بعد توی ایران به
این نتیجه رسیدن که دو ساعت از وقت اداری کلن اضافی بوده این همه سال! یا
مثلن ماه رمضون بهتره بشینن خونه استراحت کنن!
حتی اگه این تفاوتها محدود به زندگی حرفهای و شغل و این مسائل بود، بازم خوب
پاسخحذفبود. بدیش اینه که واقعن اینا همهی کارا رو بیشتر از ما میکنن. بیشتر
کار میکنن، بیشتر درس میخونن، بیشتر عشق و حال میکنن، حتی بیشتر
میخوابن. فقط فرقشون اینه که زندگی، از اول براشون توی مسیر طبیعیش
بوده. برای ما که مسیر طبیعی رو نرفتیم، اتفاق بدی که میفته اینه که سراغ
هرچیزی، موقعی میریم که وقتش نیست.
مثلا خودم آدمای زیادی رو توی ایران
میشناختم که دورهی نوجوونیشون رو به جای عشق و حال کردن و «اشتباه
کردن» و انگشت توی هر سوراخی کردن، به هئیت رفتن و عزاداری و گریه کردن
گذروندن و بعد وقتی مثلن سی سالشون شده، با یه زن و دو تا بچه،
تازه یادشون افتاده که ای بابا مثلن چرا هیچ وقت دختربازی نکردن. بعد
تازه شروع کردن به تجربه کردن چیزایی که پونزده سال پیش باید میرفتن
دنبالش. یا مثلن همهی ماها توی هیجدهسالگی مون که پرانرژیترین سال
زندگیمون بود، به جای لذت بردن از زندگی، یک سال تمام خودمونو توی یه
اتاق حبس کردیم که به طبیعیترین حق شهروندیمون برسیم: رفتن به دانشگاه!
حالا هیجدهسالگی این دختره همخونهم رو که میبینم، میگم مگه بچههای
ایران چیشون کمتره…
یادمه چند وقت پیش اینجا با یه دختر آلمانی دوست بودم که اونم خیلی بچه
باحالی بود و برخلاف خیلی از
دوستای خارجیم که در مورد ایران و زندگی ایرانیا جلوشون حفظ ظاهر
میکنم، با اون اینقدر ندار شده بودیم که همه چیو واسه هم رو میکردیم.
یه بار داشت تعریف میکرد که چهارده سالشون که بوده، یه دورهی کارگاه
عملی آموزش روابط جـنـسـی براشون توی مدرسه گذاشته بودن و خلاصه سیر تا
پیاز عملیات رو طی چند جلسه به صورت عملی بهشون آموزش داده بودن. بعد هم
تشویقشون کرده بودن که سعی کنن خودشون دیگه شروع کنن و اگه سوالی داشتن
با طرفشون بیان از مشاور بپرسن. حالا دقیقن کجا؟ توی یه روستایی که فقط
ششصد نفر جمعیت داشت و این دختره اونجا بزرگ شده بود. همینجور
که داشت اینو تعریف میکرد من یه لحظه یاد پونزده سالگی خودمون افتادم
توی ایران، روزی که جناب معلم ریاضی داشت توابع مثلثاتی رو درس میداد!
یادمه اون لحظهای که برای اولین بار تابع کـسینوس رو معرفی کرد و روی
تخته نوشت Cos، اصلن بچهها همه خوشحال بودن!! همه زیر چشمی
همدیگه رو نگاه میکردن و نیششون هم تا هیپوفیزشون ول شده بود! بله،
تابع کسینوس، سکسی ترین چیزی بود که در کل دوران تحصیل به ما یاد داده
بودن!
حتی یادمه همون سال معلم هندسه که بچه باحالی بود برامون توضیح داد که
قبلن تابع کُسِکانت رو هم توی دبیرستان تدریس
میکردن، ولی چون بچهها مسخرهبازی در میاوردن که مثلن این «کانت» کی
بوده که این «کسکانت» به فلان جاش اشاره میکنه، دیگه از کتابا حذفش
کردن! خلاصه چهار قدم اونورتر روی نقشه، توی یه روستای ششصد نفری که مردم
هنوز با اسب رفت و آمد میکنن، جایی که هنوز مینهای جنگ جهانی دوم کامل
پاکسازی نشده، به یه دختربچهی چهارده ساله یه چیزی یاد میدن که قراره به
دردش بخوره و حتی به قول خودش موقعی این آموزش رو براش شروع کردن که هنوز
هیچ تمایل فیزیکیای نداشته، مبادا که یه وقت دیر بشه؛ بعد چهار قدم
اینورتر، توی یه پایتخت ده میلیون نفری، یه روز صبح
سر کلاس، معلم سر زنگ ریاضی برای اولین بار روی تخته نوشت Cos و ما تا
یه هفته تو ..نمون عروسی بود
یه بندهخدایی بود توی خوابگاه سردشت، یادش به خیر. همیشه بعد از غذا
میگفت: «پروردگارا! برو نماز و روزه رو از همونایی بخواه که عشق و حال
رو بهشون عطا فرمود»!
خدا خیرت بده کلی حال کردم می گم شما وبلاگ نمی نویسی
حذفخیلی باحال بود
حذفموقف باشی عزیز
خیلی جالب بود.
حذفبخش کج فهمی را خیلی خوب بیان فرمودید. اینکه ما در زبانمون از کنایه و اشاره و گوشه چشم حرف می زنیم و چرت و پرت گو هستیم ، الحق حرف درستی ست. لذت بردم. عالی بود. آیا راه حلی هم برای تغییر این مساله هست؟
پاسخحذفبزار جایگاه هفتم خودمو تثبیت کنم ... ت. وبلاگ آرش تاپتن بودن خودش امتیازیه !!!!!
پاسخحذفدرسته آرش جان ... اون نکته ای که تو مهاجر نوشته بودیم ای کاش به این پستت اضافه میکردی ... موفق باشی
حذفدخترای ایران که به خاطر سکس قبل ازدواج دارن میمیرن اونوقت وقتی بهشون پیشنهاد میدی بهت میگن هوسباز مملکته داریم آخه
پاسخحذفخودمو دارم تو دانشگاه تهران جر میدم تا یه روز بیام اونور
خدایا برای چی مارو آفریدی؟
مروز کل آرشيوت را زيرو رو کردم دنبال يه داستان ميگشتم قديمها گذاشته بود که يارو از يه زن دهاتي خوشش مياد و زنش تو تهرون رو ول مي کنه؟ فکر کنم يارو عسلويه کار ميکرئه؟ اسم زن تهرانيش بهناز يا مهناز بود يا اصلن چيز ديگه اي بودش ؟ داستانش کجاس؟؟؟؟
پاسخحذفامروز یک عکسی از محمدرضا شاه پهلوی دیدم ، در این عکس شاه ایستاده بود و فرح بر روی صندلی نشسته بود !
پاسخحذفشاه مملکت به همسرش اینقدر احترام می گذاشته به احترامش ایستاده بوده.
می دونم که در اون زمان فقط فرهنگ شاه بالا بوده و بقیه مردم در خودشون می لولیدند ولی اگر همون شاه راس کار می موند الان کم کم همه چی خوب شده بود و ایران یکی از مهم ترین کشور های دنیا بود.
به هر حال در زمان انقلاب 1 نفر رو از تبعید به ایران آوردیم ، و همون 1 نفر باعث شد میلیون ها ایران به خارج از کشور خودشون رو تبعید کنند
اين cos رو کع گفتي معلم ما ميگفت سي او اس اصلن من تا يه مدت نميدونستم که اصلش کسينوسه
پاسخحذفمنم حرف شما رو قبول دارم اروپا خيلي فرهنگ بهتري داره نسبت به کانادا و استراليا
جملات قصار از ایران
پاسخحذف- سردار رادان: "قرار گرفتن چکمه بر روی شلوار به دلیل نشان دادن بخشی ازبرجستگی بدن، از مصادیق خلاف شرع است و تبرّج به حساب می آید."
- آیت الله جوادی آملی: "دانشمندان فیزیک، شیمی، بارانشناسی و زمین شناسی، بدون پسوند اسلامی نفهمند."
- حسنی، امام جمعه ارومیه: "اگر فرد مشرکی را وقتی فهمیدیم که واقعاً مشرک شده، باید او رابسوزانیم؛ اگر با گلوله هم بود اشکالی ندارد."
- امام جمعه شیراز: "گرانی خانه باعث شد جوان پاک ما به جای مسکن، دوست دختر و دوست پسر بگیرد."
- شکوفه گلخو، رئیس دانشگاه الزهرا: "بدحجابی زنان موجب فعال شدن غده هیپوفیز مردان در تولید مثل می شود.
- قرائتی: "ما آخوندها همیشه مثل گاز اشک آور عمل می کنیم؛ فقط بلدیم گریه مردم را در آوریم.
- سیّد حسین مرعشی: "احمدی نژاد نه فقط معجزه هزاره سوم، که معجزه هزاره چهارم هم هست.
- امام جمعه تبریز: "علت زلزله اخیر تبریز، اظهارات اعلمی، نماینده تبریز در مورد سیّدالشهدا بود."
- آیت الله خزعلی: "حجاب موجب بالا رفتن معدل دانشجویان می شود."
- احمدی نژاد: "ایران قدرت اول جهان است.
- آیت الله حسنی: "اگر مؤمنین غسل جمعه را انجام ندهند، مشکلات کمبود گاز مرتفع نمی شود."
- احمدی نژاد: "نفت را سر سفره مردم می آوریم…" بعد از انتخابات: "نفت خوردنی نیست که سر سفره ها بیاوریم."
- الهام، سخنگوی (وقت) دولت: "نفت را سر سفره مردم نمی آوریم، بوی بد می دهد."
- مسئولین نیروی انتظامی در ملاقات با یک گروه از وزارت کشور آلمان، آمادگی خود را برای تأمین امنیت بازیهای جام جهانی (در آلمان) اعلام کردند.
- اسماعیل ططری، نماینده سابق کرمانشاه: "آلمانی ها اگر بشر بودند، یک زن رقاص رئیسشان نمی شد."
- احمدی نژاد: "اینها… به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند."
- علی لاریجانی در جریان رسیدگی به پرونده هسته ای ایران: "با شکلات راضی نمی شویم."
- لاله افتخاری، نماینده مجلس شورای اسلامی: "در سرزمین اسلامی نباید یک مریض زن به دست نامحرم مداوا شود."
- شکراله عطارزاده، نماینده مجلس هفتم: "کوندالیزا رایس یک پیر دختر امریکایی ولگرد است که ناکامی های جنسی وی موجب عقده شده است."
- سخنگوی دولت، پس از تصویب لایحه بودجه: "دولت، مسئول گرانیهای سال آینده نخواهد بود."
- وزیر کشور (در مورد انتخابات): "آنقدر که به فکر آفتابه لگن هستیم، به فکر تقویت محتوای برنامه ها نیستیم."
- احمدی نژاد: "امریکا به ایران حمله نمی کند؛ چون من مهندسم و مسائل را تحلیل می کنم."
- احمدی نژاد: "یه دختر بچه دو ساله… زبونشون اسپانیولیه... یه نیگاه کرد به من، گفت: «این محموده، این محموده.»"
- احمدی نژاد: "یکی از شخصیتهای شرق آسیا، از مسئولین درجه یک اومد به دیدن ما... خلاصه حرفش این بود که اومده بود زنبیلش رو بذاره تو صف بگه ما مشتری شما هستیم."
- حجت الاسلام و المسلمین مهدی پور: "رواج بی بند و باری در یک جامعه، باعث بروز زلزله می گردد.
شنیدم در زمان خسرو پرویز گرفتند آدمی را توی تبریز
پاسخحذفبه جرم نقض قانون اساسی و بعض گفتمان های سیاسی
ولی آن مرد دور اندیش، از پیش قراری را نهاده با زن خویش
که از زندان اگر آمد زمانی به نام من پیامی یا نشانی
اگر خودکار آبی بود متنش بدان باشد درست و بی غل و غش
اگر با رنگ قرمز بود خودکار بدان باشد تمام از روی اجبار
تمامش اعتراف زور زوری ست سراپایش دروغ و یاوه گویی ست
گذشت و روزی آمد نامه از مرد گرفت آن نامه را بانوی پر درد
گشود و دید با خودکار آبی نوشته شوی با خط کتابی
عزیزم، عشق من ، حالت چطور است؟ بگو بی بنده احوالت چطور است؟
اگر از ما بپرسی، خوب بشنو ملالی نیست غیر از دوری تو
من این جا راحتم، کیفور کیفور بساط عیش و عشرت جور وا جور
در این جا سینما و باشگاه است غذا، آجیل، میوه رو به راه است
کتک با چوب یا شلاق و باطوم تماما شایعاتی هست موهوم
هر آن کس گوید این جا چوب دار است بدان این هم دروغی شاخدار است
در این جا استرس جایی ندارد درفش و داغ معنایی ندارد
کجا تفتیش های اعتقادی ست؟ کجا سلول های انفرادی ست؟
همه این جا رفیق و دوست هستیم چو گردو داخل یک پوست هستیم
در این جا بازجو اصلن نداریم شکنجه یا کتک عمرن نداریم
به جای آن اتاق فکر داریم روش های بدیع و بکر داریم
عزیزم، حال من خوب است این جا گذشت عمر، مطلوب است این جا
کسی را هیچ کاری با کسی نیست نشانی از غم و دلواپسی نیست
همه چیزش تمامن بیست این جا فقط خود کار قرمز نیست این جا
یک ایرانی مشاور رقیب اوباما شد
پاسخحذفتابناک / تیم مشاوران منطقه خاورمیانه و آفریقا در ششم جولای ۲۰۱۲ در نشستی با مدیران ارشد کمپین 'میت رامنی' اعلام موجودیت کردند.
به گزارش جام نیوز ؛ وب سایت "سبز نامه ایرانیان" دوشنبه 2 مرداد در خبری یادآور شد یک جوان ایرانی جز مشاوران "میت رامنی" شده است.
در این خبر آمده است: «تیم مشاوران سیاسی میت رامنی کاندیدای جمهوریخواهان در انتخابات سال 2012 ریاست جمهوری آمریکا برای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا معرفی شدند. این تیم که مستقیما با "ولید فارس" مشاور ارشد رامنی در امور خاورمیانه کار می کنند، ششم جولای 2012 در نشستی با مدیران ارشد کمپین رامنی اعلام موجودیت کردند.
در این تیم مشاوران، کارشناسان سیاسی برای کشورهای مختلف معرفی شده اند که در شش ماه آینده تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری به تدوین سیاست های رئیس جمهور آینده آمریکا در قبال کشورهای منطقه خاورمیانه خواهند پرداخت.»
در ادامه اين بيانيه آمده است: «تیم مشاوران منطقه خاورمیانه و آفریقا در ششم جولای 2012 در نشستی با مدیران ارشد کمپین میت رامنی اعلام موجودیت کردند و اسامی این مشاوران برگزیده دروب سایت کمپین منتشر گردید.
در این تیم مشاوران، کارشناسان سیاسی برای کشورهای مختلف معرفی شده اند که در شش ماه آینده تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری به تدوین سیاستهای رئیس جمهور احتمالی آینده آمریکا در قبال کشورهای منطقه خاورمیانه خواهند پرداخت. "جان هجار"، "تام هارب"، "ابلان فریس" از لبنان، "امیرعباس فخرآور" از ایران، "فرید قدری" و "شرکوه عباس" از سوریه، "مقدی خلیل" و "کمال ابراهیم" از مصر، "محمد طاهیر" از سودان و"انجلوس آگوک" از سودان جنوبی اعضای هیات رئیسه مشاوران میت رامنی برای سیاستهای خاورمیانه ای وی هستند.»
امیرعباس فخر آور، جوانترین عضو این تیم مشاوران است.
لازم به ذکر است؛ ولید فارس، رئیس مشاوران میت رامنی در امور خاورمیانه و شمال آفریقا، از دوستان نزدیک امیرعباس فخرآور است که سال گذشته در برگزاری "کنفرانس گذار به دموکراسی در ایران" با فخرآور و تیم کنفدراسیون دانشجویان ایرانی همکاری می کرد.
ولید فارس از مدافعان سرسخت طرح تغییر نظام در ایران است.میت رامنی فرماندار سابق ایالت "ماساچوست" با مطرح کردن نگرانیها درباره وضعیت اقتصادی آمریکا و برخورداری از ستاد انتخاباتی منظم و سازمان یافته و همچنین جمعآوری بیشترین مبالغ مورد نیاز برای رقابتهای انتخاباتی در مقایسه با دیگر رقبا از حزب متبوعش، موفق به کسب این جایگاه شده است و در حال حاضر با توجه به نظرسنجی های هر دو جناح در آمریکا، این کاندیدای جمهوری خواهان از شانس بسیار خوب و بالایی برای انتخاب شدن بعنوان چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا برخوردار است.
امیر عباس فخر آور از حامیان سرسخت جنبش سبز که سابقه همکاری با سرویس اطلاعاتی آمریکا "سیا" و "وزارت امور خارجه آمریکا" در پرونده کاری خود دارد، در راستای پروژه های براندازانه ای که از سوی اپوزوسیون، علیه نظام جمهوری اسلامی ایران طراحی شده است سفرهای متعددی به" اسرائیل" و سایر کشورهای اروپایی داشته است و دارای ارتباطات تعریف شده با "موساد" است.
وی از مخالفان جدی "محسن سازگارا" است که تلاش ها و لابی های وی منجر به حذف نامبرده از صدای آمریکا شد.
نکته جالب در این میان اشاره فخرآور به مخالفت خود و جریان متبوعش با حمله نظامی به ایران است و این در حالی است که "میت رامنی" از حامیان حمله نظامی به ایران بوده و در تمامی نطق های انتخاباتی خود "باراک اوباما" را نسبت به کوتاهی در حمله نظامی علیه ایران نکوهش ميکند.
آرش جان غذای سالم و ارزون و خوشمزه میخوای برو رستوران چینی. برادران چینی از افراد همیشه در صحنه هستن.
پاسخحذفاین اکبر مشتی کیه یا چیه؟
استخرهای کانادا زمانی که میخوان ملت دوش بگیرن که همه لخت مادرزاد هستن.
پاسخحذفچون خیلی از استخرها مردونه هستن زمانی که ملت میرن توی آب هم بازهم اکثریت لخت مادرزاد هستن.
نقدی بر فرمایشات آیت الله دکتر آرش :
پاسخحذفدوستی میگفت که رفته استرالیا در یکی از شهرهای کوچیک و 50تا ایرانی اونجا با هم انجمنی تشکیل دادن و به هم کمک میکنن مخصوصا به تازه وتردین به اون شهر.
دانشگاه kings college در انگلیس انجمن دانشحویان ایرانی داره که خیلی با هم در ارتباطن. همین طور دانشگاه UCLA در آمریکا.
درسته که خیلی از ایرانی ها با هم در خارج کشور مشکل دارن ولی دیگه آش این قدر هم شلوغ نیست.
شلوغ=شور
پاسخحذفبرگرفته از فرهنگ لغت آرش
لیگ فوتبال آلمان زمان کریسمس تعطیلات 10-40 روز دارن(به خاطر برف و تفریح) ولی انگلیس تعطیلی ندارن. بازیکن های خارجی لیگ انگلیس هم باید در اکثریت بازی های تیم ملیشون بازی کنن وگرنه دیپورت میشن.
پاسخحذفسلام
حذفامان از دست " تعارفات و کنایه ها و اشارات و گوشه چشم ها "
جدا گل گفتین :)
این استاد سارا کوچولو وبلاگی فیسبوکی توئیتری ای میلی داره؟
پاسخحذفعالی بود آرش جان
پاسخحذفاوج واکنش ملت به گرانی...!
پاسخحذفنفر اول:نون چه گرون شده هاااااا
نفر دوم:آقا چی گرون نشده؟!
پایان مکالمه
عالی بود آرش جان.کاملاً با منطق جور در میاد.
پاسخحذفرئیس پلیس فتا فرماندهی انتظامی کرمان، گفت: فردی که با طراحی و دایر کردن وبلاگ در قالب ماساژ درمانی، قصد فعالیت غیر اخلاقی را داشت، روز گذشته دستگیر شد.
پاسخحذفبه گزارش ايلنا، سرهنگ کامبیز اسماعیلی افزود: در پی رصد فضای مجازی توسط کارشناسان دایره مبارزه با جرایم پلیس فتا کرمان، وبلاگی رویت شد که دایر کننده آن مطالب مستهجن را درآن درج کرده بود.
وی بیان کرد: مطالب این وبلاگ بیانگر این بود که صاحب آن در قالب ماساژ درمانی، بدنبال فعالیت غیر اخلاقی است که شناسایی و دستگیری وی در دستور کار پلیس قرار گرفت.
رئیس پلیس فتا کرمان خاطر نشان کرد: پس از انجام یکسری اقدامات اطلاعاتی و پلیسی، دایر کننده این وبلاگ شناسایی و طی عملیاتی در یکی از هتلهای شهر کرمان دستگیر شد.
وی تصریح کرد: در تحقیقات تکمیلی، این متهم به جرم خود اعتراف و هدف از راهاندازی این وبلاگ را کسب درآمد و برقراری رابطه نامشروع با مشتریان خود عنوان کرد.
اسماعیلی در ادامه با اشاره به اینکه متهم در طول بازجویی اقرار کرد که به هیچ وجه فکر نمیکرد دستگیر شود، بیان کرد: در بررسیهای انجام شده مشخص شد که خوشبختانه هیچ ارباب رجوعی به این فرد مراجعه نکرده است و پرونده وی جهت پیگیری تحویل مراجع قضایی شد.
رئیس پلیس فتا در پایان خاطر نشان کرد: کاربران فضای سایبری بایستی مراقب سایتها و وبلاگهای مختلف باشند و فریب تبلیغات آنها را نخورند، چه بسا افراد سودجویی هستند که با عناوین مختلف قصد دارند به نیت شوم و پلید خود برسند.
kojaee arash
پاسخحذفye post omadi javab dadi comentaro
cheshat dood shod
سلام آرش جان
پاسخحذفمی تونم ازتون خواهش کنم که کمی در مورد لیز کردن خودرو ها و مالیاتی بر آن قرار می گیرد توضیح بدید؟
مثلا شما BMW X3 لیز کرده بودید و ماهی فکر کنم 400 تا برای آن پول می دادید ، خب تا کی باید ماهی 400 تا پول داد؟ یعنی کی پولی که می دهید تمام می شه و شما صاحب آن می شید؟ ممکنه که به این صورت باشه که برای همیشه باید برای ماشین پول داد؟ مثل اینکه اجاره کرده اید؟
حالا فرض کنیم که مثلا طریقه ی خرید همون قسطی خودمون هستش و بعد مدتی که قسط تموم شد صاحاب ماشین هستید ، خب مالیات به چه صورت هستش ؟ یعنی باید ماهی و یا سالی برای آن پول داد؟ برای X3 چقدر؟
می تونید لطف کنید یه خورده توضیح بدید؟ ممنون
دوست عزیز اینجا یا ماشین رو میخری با لیس میکنی. معمولا همه لیسها ۳ ساله هست. برای لیس کردن اغلب باید یه پیش پرداخت بدی و بعد ماهیانه پولی که گفته شده رو میدی. اواخر لیس که میشه یا باید ماشین رو پس بدی یا ماشین رو بخری. اگه پس بدی که خوب اون پیش پرداختی که داشتی میپره. و اگه بخوای بخری بهت میگن که با توجه به پیش پرداخت و قسطی که دادی چقدر از پول ماشین مونده که باید بدی. حالا یا میتونی باقیمونده پول رو یکجا بدی یا اینکه قسطی بدی و اگه قسطی بدی که معمولا اینجوری هست بهره هم به قسط ماهیانه اضافه میشه.
حذفلیس کردن یه خوبی هایی و یه بدی هایی داره. وقتی که لیس میکنی معمولا تا سالی ۱۲ هزار مایل بهت میدن اگه موقع که لیس سر میاد مایلج ماشین بیشتر از ۳۶ هزار شده باشه باید جریمه بدی.
راجع به مالیات : اینجا ماشین یه رجیستریشن فی داره که هر سال باید پرداخت کنی و بستگی به نوع ماشین داره . بعد از پرداخت برات یه برچسب میاد که باید بزنی رو پلاک ماشین.
برای ماشین لیس کردن یا خریدن به صورت قسطی شما باید کردیت چک بشین . یعنی باید ببینن اصلا اعتباری دارین یا نه. هرچی اعتبار بهتر باشه rate بهتری میگیرن.
hope this helps
ممنون از توضیحتون ، خیلی کمک کرد
حذفاز این بحث و تحلیل اخیرتون خیلی خوشم آمد آقا آرش
پاسخحذفدو باره نشستم به خوندن و در استانه اخراج قرار گرفتم :)
میترا
http://www.youtube.com/watch?v=4tPj9TbU0lE
پاسخحذف... اگه ميشد چی ميشد؟
پاسخحذفزنگ بزنی آژانس بین المللی انرژی اتمی، بگی یه ماشین می خوام
آخر شبا رفتگرا سوار جاروهاشون بشن برن خونه
موهات "فر" باشه , روش پیتزا بپزی
خانواده مذهبی باشه اسم دخترو بذاره سیندر الله
شب خواب ببینی که 1 ماه داری میری سر کار, صبح که بیدار شدی حقوقشو بگیری
پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن، میومدن چربی های اضافه بدنمون رو می مکیدن
ماهی از آب در بیاد تو ساحل سیگارشو بکشه برگرده تو آب
ورودی ِ لاس وگاس بزنه :به شهر شهیدپرور ِ لاس وگاس خوش آمدید
همسر دلخواهت رو از بین گزینه های موجود دانلود کنی
بوق زدن ممنوع باشه ماشینتو بذاری رو ویبره
حراست دانشگاه دم در با دقت نگات کنه ، اشکالای آرایشیتو بگه ،
برات درسش کنه. لوازم آرایش بهت قرض بده ، یادت بده چجور آرایشی بهت میاد
هر پشه ای وارد خونه ت شه در جا تبدیل شه به یه تراول 50 تومنی
رو مانیتورت مگس بشینه، با موس بگیریش، بندازیش تو ریسایکل بین
سايه ات سفيد باشه
تو گوگل سرچ می کردی "نیمه گم شده ی من " عکساشو واست می آورد راحت پیداش می کردی
شامپو ضدِ شوره بخوری ، دلشوره هات تموم بشه
بفهمن اصغر فرهادی دوپینگ کرده همه جایزه هاشو بگیرن
درخت خرما و گردو رو پیوند بزنی خرما گردویی بده
رگ قلبت بگیره به جای اینکه بالون بزنن پاراگلایدر بزنن
واسه کاردستی ِ مدرسه یه ساختمون ِ هشت طبقه ی 32 واحدی ِ اسکلت فلزی ببری
یه دختر رو برات نشون کنند با سنگ بزنیش
بری مکه به جای سنگ زدن به شیطون یه چاقو در بیاری بکنی تو شکمش خیال همه رو راحت کنی
چشم و مغز و قلبمون یه جلسه تشکیل بدن تکلیفشونو با ما روشن کنن
http://havvayemohtarame.blogfa.com/
ba salam khedmate doste aziz man na shomaro mishnasam na tahala blogetono check karde bodam dashtam donbale bazar kar to america migashtam ke shansi bloge shomaro didam avalan az neveshtaneton khosham omad zeyad motale nemikonam ama baram jaleb bod negaresheton bazi vaghta tanzeton mano tikehaye sadegh hedayat mindaze be har hal lezat bordam manam kam kam daram meyam america mitarsam base karam chon fekr mikonam onja ba fogh lisansam behem shayad kar nadan az tarafi injam ba hohgoghe 1 melionam zendegi nemitonam bokonam pas ghazeye are base man pish omade hala ma tasmim gereftim are jozi az badanemon beshe pashim beyaym omidvaram be arameshoo rezayat mandi ke shoma residin beresam albate shayadan shoma razi nabashin estenbate man in bashe beh har hal movafagh bashim
پاسخحذفمن فکر میکنم این فقط ایرانی ها نیستند که در اینجور مواقع ته دلشون برای هم میتپه!! اکثر مردم و ملت ها بخصوص ما جهان سومی ها که تو کل دنیا تقریبا تو سری خور و بی اعتماد به نفس هستیم خوشحال میشیم اگه چیزی باعث بشه اسم کشورمون بولد بشه حتی اگه اصلا اعتقادات وطن پرستانه و این حرف ها نداشته باشیم، بازم به نظرم هر کسی از چیزی که باعث افتخارش بشه خوشحال میشه :D
پاسخحذف