۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

سیتیزن شیپی امریکا

امروز یک ایمیل از وکلیم دریافت کردم که می گفت وقتش رسیده است که مدارکم را برای سیتیزن شیپی امریکا بفرستم. البته گمان نکنم که بخواهم هزار دلار پول بی زبان را به او بدهم و چون عجله ای در کار نیست خودم می توانم فرم هایش را پر کنم و بفرستم. هر روزی که اخبار ایران را می خوانم خدا را شکر می کنم که آنجا نیستم و انگار وضعیت همواره از قبل بدتر می شود. حالا مسائل سیاسی به کنار ولی اقتصاد و زندگی روزمره مردم چنان گل و بلبل است که دیگر کسی نمی تواند گره کور آن را باز کند و هر کسی یک پول کلانی به جیب می زند و از یک گوشه ای فرار می کند. دیگر فساد در میان حکومت چنان عادی شده است که کسی از اختلاس های میلیاردی تعجب هم نمی کند و انگار این چیزها بسیار عادی است. حتی خیلی ها می گویند که حالا به فرض اینکه اختلاس گران آن همه پول را نمی خوردند به ما که نمی رسید می رفت توی جیب رهبر فرزانه و یا حکومت سوریه و لبنان پس همان بهتر که یک آدم زرنگ آن را خورد و فرار کرد. اصلا کل حکومت ایران اختلاس و رشوه و باج دهی و باج گیری و دستمال یزدی و این جور چیزها است و فقط اگر یک نفر غیر خودی چیزی بخورد و یا سهم بیت رهبری و دیگر آقایان را ندهد همه به دنبالش می افتند تا سهمشان را بگیرند. مجلس هم که پر شده از یک مشت آدم خایه مال حال به هم زن که جز ثناگویی هیچ کار دیگری بلد نیستند. لااقل قبلا ظاهر را حفظ می کردند و در خفا از رهبری دستور می گرفتند ولی الآن دیگر همه شان اینکاره شده اند و در مجیزگویی گوی رقبت را هم از یکدیگر می ربایند. احتمالا وقتی در صحن مجلس می ایستند و با هم حرف می زنند کرکری می خوانند و مثلا یکی می گوید اگر رهبر به من بگوید همین الآن جانم را فدایش می کنم. دیگری می گوید این که چیزی نیست اگر رهبر بگوید من همین الآن یک دست و یک پایم را برایش قطع می کنم. دیگری می گوید این که چیزی نیست اگر رهبر بگوید من همین الآن دستم را تا آرنج چرب می کنم و در ماتحتم فرو می کنم. دیگری می گوید اگر رهبر بگوید من چهاردست و پا تا بیت می روم و تخم هایش را ماچ می کنم. خلاصه  این وضعیت کلی نظام است و هر چقدر که یک نفر فرومایه تر و مزخرف تر و بی شرف تر و قاتل تر و خودفروخته تر و پاچه خوارتر باشد ارج و قرب بیشتری در نظام پیدا می کند و نه تنها به مقام و ملکوت می رسد بلکه مدارج علمی را هم به او پیشکش می کنند. فردا هم عکس پسرش را با ماشین بوگاتی شش میلیارد تومانی با پلاک قلابی در روزنامه ها چاپ می کنند و هیچ کسی هم جرات ندارد بگوید بالای چشمش ابرو است. 


خلاصه آقا ما نخواستیم. شهروندی ایران پیشکش همان آدم هایی که دارند در آنجا جولان می دهند. همان جا بخورند و همان جا هم برینند بر روی سر و کله خودشان.  فقط بیچاره مردمی که دستشان به هیچ کجا بند نیست. هر کسی فقط به فکر این است که یک جوری خودش و خانواده اش را از آن کشور خارج کند. دلم برای جوان هایی می سوزند که مثل خود من در آن باتلاق دست و پا می زدیم و هر روز هم بیشتر از پیش فرو می رفتیم. من از صبح تا شب کار می کردم و شب ها پیش خودم حساب و کتاب می کردم که با این روال چند سال بعد ممکن است بتوانم یک خانه و یا یک ماشین خوب بخرم و تعداد سالهایی که از محاسباتم بیرون می آمد چهار برابر سالهای عمر یک آدم معمولی بود. تازه سال بعد به خاطر تورم و گرانی همان چیزهایی را هم که داشتم از دست می دادم و مثلا می بایست به خاطر بالا رفتن اجاره خانه به فکر یک جای ارزان تر  باشم. بعد آن آقازاده ای که عن دماغش آویزان بود یک شبه توسط تقوی و ایمان و نماز شب حاج آقای ابوی ده برابر این پولی را که من برای صد سال برنامه ریزی کرده بودم به جیب می زد و به ریش من و بقیه جوان های بدبخت می خندید. الآن دیگر ایران تبدیل به یک کشور کپک زده شده است و اگر در آن را باز کنند چنان بوی گندی بیرون می زند که آدم باید دماغش را بگیرد. درختانش را که کندند و بردند و فروختند. دریاچه هایش را هم که خشک کردند و تنها فکرشان این بود که سد بسازند و پول به جیب بزنند و هر دریاچه ای هم که یک قطره آب ورودی نداشته باشد فاتحه اش خوانده است. آب نوشیدنی شهرها دیگر دارد به لجن تبدیل می شود و در بسیاری از مناطق حتی به فاضلاب راه پیدا کرده است. سفره های زیرزمینی دارند خشک می شوند و شاید صدها سال طول بکشد تا دوباره زنده شوند. گرد و غبار و آلودگی شهرها را فرا گرفته است و دیگر حتی کسی به آن اهمیت هم نمی دهد. موش و سوسک از سر و کول شهرها بالا می روند. تنها چیزی که به آن اهمیت می دهند این است که ورودی دانشگاه ها را جدا کنند و دخترها را بازررسی کنند تا مبادا در زیر شلوارشان شورت قرمز پوشیده باشند.


من که در ایستگاه قبلی از این قطار پیاده شدم ولی هنوز نگران این هستم که چه بلایی بر سر مسافران آن خواهد آمد. می خواهم بروم سیتیزن امریکا شوم و قسم حضرت عباس بخورم که منافع امریکا را به کشورهای دیگر ترجیح می دهم. باید قسم بخورم که اگر جنگی بین ایران و امریکا در گرفت طرف امریکا را بگیرم. همه کسانی که سیتیزن امریکا شدند این قسم ها را خورده اند. البته ما برای خریدن سبزی خوردن هم قسم دروغ می خوریم چه برسد به سیتیزن شیپی امریکا. اگر صد نفر ایرانی را جمع کنند و به آنها بگویند که اگر یک قسم دروغ بخورید به شما هزار تومان می دهیم بعید می دانم که کسی از آنها این قسم دروغ را نخورد. طرف برای اینکه پانصد تومان بیشتر بر روی جنسش سود کند جان زن و بچه و تمام فک و فامیلش را هم قسم می خورد و می گوید بچه ام در جلوی چشمم تکه تکه شود اگر من بیش از پانصد تومان بر روی این جنس سود کشیده باشم. حالا ما که از این نژاد برجسته هستیم بیاییم و برای گرفتن پاسپورت امریکایی ناز کنیم و بگوییم ما قسم دروغ نمی خوریم؟! آخر باید یک چیزی بگوییم که در مغز آدم بگنجد. طرف مست رانندگی کرده بود و پلیس سیتیزن شیپی او را ده سال به عقب انداخته بود ولی هرجایی که از او می پرسیدند چرا سیتیزن نمی شوی می گفت برای اینکه من نمی توانم قسم دروغ بخورم! راست راست تو چشم ما نگاه می کرد و دروغ می گفت و بعد می گفت که من قسم دروغ نمی خورم! حالا اگر راستش را بخواهید من قسمم چندان دروغ نخواهد بود. چون اگر منافع کشور ایران همان منافع جیب آقایانی باشد که آن را می گردانند معلوم است که هیچ گرایشی به آن نخواهم داشت. ولی اگر منافع مردم در میان باشد و آن زورو های عمامه به سر هم مثل بختک به آن منافع نچسبیده باشند آنوقت است که منافع ایران را ترجیح خواهم داد. حالا همچین حرف می زنم که انگار به حرف گربه سیاه باران می آید. اصلا چه اهمیتی دارد که من منافع چه کسی را ترجیح دهم یا ندهم. اگر هم یک زمانی بین ایران و امریکا جنگ شد و من مجبور شدم طرف یک کشور را بگیرم بند و بساطم را جمع می کنم و می روم در کشور سوئیس که بی طرف است زندگی می کنم. می گذارم همان کسانی که بوگاتی شش میلیارد تومانی دارند و نمایندگان مجلس و قوه قضاییه و دولتی ها که فداییان رهبر هستند بروند و برای منافع خودشان بجنگند.

۲۳ نظر:

  1. مرسی آرش جان ولی نمیهش گذاشتش تو سایت، خدا کنه حال و روز منم تغییر کنه، اینجا نیستی که ببینی بعضی از این مردم از تک تک این حکومتی ها بدترند، واقعا احساس میکنم آرش دیوونه شذم، نمیتونم تو خیابون ها برم، واقعا دوست دارم بیام تا مدت زیادی اونجا استراحت کنم، من یک جوونم اما به پیرمردها بیشتر شبیهم تا جوان ها.
    امیدوارم دیگه به سرت نزنه بیای ایران.
    شهداد

    پاسخحذف
  2. che sari dustan nazar dadan
    in sevomin cm man inja bashe taa bekhunim badesh raje be neveshtatun nazar bedim ;)
    sorry for my fingilish writing style.. (:che sari dustan nazar dadan
    in sevomin cm man inja bashe taa bekhunim badesh raje be neveshtatun nazar bedim ;)
    sorry for my fingilish writing style.. (:che sari dustan nazar dadan
    in sevomin cm man inja bashe taa bekhunim badesh raje be neveshtatun nazar bedim ;)
    sorry for my fingilish writing style.. (:che sari dustan nazar dadan
    in sevomin cm man inja bashe taa bekhunim badesh raje be neveshtatun nazar bedim ;)
    sorry for my fingilish writing style.. (:

    پاسخحذف
  3. آرش اون بوگاتی رو خوب آمدی معلومه اطلاعاتت به روزه.

    پاسخحذف
  4. ایول. خوب رک و صریح گفتی!

    علی، کنتاکی

    پاسخحذف
  5. ۱۰۰۰ دلار به وکیل
    بی خیال بابا خودت پر کن از فرم استخدامی ساده تره

    پاسخحذف
  6. آرش خان
    در سرتاسر نوشته ات فقط آه کشیدم و در یک کلام جانا سخن از زبان ما می گویی.
    باور کن چنان شده است که عاشقان عشق و عارفان خدا را فراموش کرده اند ... باورم نمی شد که یکی از دوستانم که سخت وابسته ی خانواده اش بود تمام زندگی اش را آتش بکشد و راهی یک کشور دیگه ... اونم کجا؟ مالزی بشه. هرچند که من و شما چند سالیه که از وطن دوریم ولی دوستان میگفتند تغییرات را میتوان به روز متوجه شد چه برسد به ماه و سال.

    اوضاع چنان بد شده که حتی در همون زمینه ی اقتصادی هم چه بزرگان و سابقه دارهای کارخانه دار صنعتی هم به زمین گرم خورده اند. و صد البته آقایان عمامه دار چنان بر خر مراد سوار شده اند که این روزها بخاطر همان دوریال یارانه ها، کاری کرده اند که خود پدر و مادرها مجبور باشند جلوی صدای فرزندشان را بگیرند چرا که نمیخواند از همین یه لقمه نان بیفتند ... بهرحال سخن بسیار است و هزار باره با خودم گفته ام که ایکاش منم قادر به گفتن بودم ... بهتره خسته ات نکنم.

    موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
    ارادتمند حمید

    پاسخحذف
  7. متن خوبی‌ بود

    به برندا سلام مخصوص برسان

    پاسخحذف
  8. یعنی آآآآآ چیز خر بقال سر کوجه ی اکبر دماغو بود کی بود
    تا ما تحت تو باسن نجس اون کسی که فیلترینگ رو اختراع کرد... علی الخصوص اونی که این وب رو فیلتر کرد
    بازم هست
    الان می خوام کله ی همون حاج آقاهه رو بکوبم تو مانیتور همسایه ی شاسگولم تا مانیتور همسایه ی شاسگولم منفجر بشه و ذرات ریز شیشه اش بره تو مغزش و از ماتتش بیاد بیرون
    یه کامنت می خواستم بزارم الان 45 دقیقس دارم دهن خودم رو سرویس می کنم تا بشه کامنت داد
    اصن چی می خواستم بگم جی شد.

    پاسخحذف
  9. سلام
    وبلاگ قشنگی داری ، البته من چند روزه که اینجا رو پیدا کردم ولی خیلی از مطالبت رو خوندم. هوای آمریکا نوش جونت. البته من تو دلم به سبک ایرانی ها میگم خوش به حالت !
    خوش و شاد و موفق باشی

    پاسخحذف
  10. یک قطعه فیلم کوتاه از مصاحبه خبرنگار احمق سیمای ولایت وقیح با دو ایرانی تبار در ارتش ایالات متحده در عراق چند سال پیش اومد بیرون. حتما دیدیش.
    یکی از اونها می گفت که زمانی که نوزادی بیشتر نبوده پدرش که در اون زمان در ارتش ایران خلبان بوده در نبرد با عراق کشته می شه. مادرش و این نوزاد بعدها به آمریکا مهاجرت می کنند و اون پسر وارد ارتش می شه به این امید که بره عراق و انتقام پدرشو از صدام بگیره. اون فیلم در روز جشن آزادی بغداد گرفته شده بود.

    الان فکر می کنم چند نفر ایرانی هستند که منتظرند روزی سوار بر بمب افکن به ایران برگردند ... و البته که من به اونها احترام می گذارم، همانطور که کلاهم رو برای آلمانی تبارهایی که در ارتش ایالات متحده با نازیها جنگیدند و کشورشون رو از چنگال نازیها نجات دادند از سر بر می دارم.

    پاسخحذف
  11. ar:
    آرش دو بار تایپ کردم ولی زمان ارسال کامنتم دود شد رفت هوا. نمی دونم مشکل از قالب وبلاگت است یا از سرعت اینترنت ما ببین نمی تونی یه جوری با عوض کردن تم یا نمی دونم هر روش دیگری درستش کنی. کلا از اون وقتی وبلاگت فیلتر شده خیلی سخت میشه کامنت گذاشت. دوستان دیگر هم اگر نظری در این زمینه دارند بگویند

    پاسخحذف
  12. من یک روز به آمریکا می آیم . این جمله ای شده که روز چند بار تو ذهن من رد میشه

    پاسخحذف
  13. arashh??!! motmaenni tu new york nissi??
    mage ipit in nis??
    74.125.67.132
    in vase mountain city tu jonube san francisco e
    tazesham ipe ye foroodgahe arteshie!!!!
    injaro niga konin
    www.webstatsology.com/ip/74.125.67.132
    www.webestimated.com/d/www.natashagodwin.blogspot.com

    پاسخحذف
  14. new york ro eshtebah zadam, manzuram hamun mountain citye


    new york ro eshtebah zadam, manzuram hamun mountain citye

    پاسخحذف
  15. آقا نوش جونت برو قسم بخور پاسپورتو بگيرو حالشو ببر ايشالا كار همه جوونا رديف بشه و با گرفتن پاس يه نفسي بكشن.ايران ديگه واقعا جاي زندگي نيست...

    پاسخحذف
  16. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  17. اول از همه: سلام
    دوم: کلی خودمو کشتم تا یه کامنت تونستم بذارم. همش خذف میشد چرا؟
    سوم: من قسم خوذدم ولی راست راستکی بود. من سرمو واسه کسایی که منو آدم و شهروند و صاحب خق زندگی و تنفس و خیات حساب میکنن میدم. قسم که قابلی نداره. من همش خیلی زندگی کنم 70 ساله. خافظه تاریخیم هیلی کوناهتر از اینه که بخوام به 2500 سال پیش بنازم. شاید اگه زمان کوروش کبیز در ایران زندگی میکردم نظرم چیز دیگه ای بود ولی فعلا کوروش 70 تا کفن پوسونده و منم محبورم یه 30-40 سال دیگه هنوز زندگی کنم.

    پاسخحذف
  18. http://websiteipaddress.com/IPLocation/74.125.67.132

    در فرودگاه ارتشی چکار می کنی؟

    پاسخحذف
  19. agha bia taklife maro roshan kon begu tu foroodgahe arteshi chi kar mikoni??
    motmaenni vase FBI kar nemikoni??

    پاسخحذف
  20. salam. I justwanted to know what field in IT is more needed in the states now? I want to take some classes and want to know which one is more practical in american work force in the next coupl of years.Thanks a lot

    پاسخحذف
  21. گاهی به این فکر میکنم که اون خونواده هایی که فرزندشون رو تو جنگ از دست دادن با شنیدن این اخبار چه حسی بهشون دست میده؟ یعنی بچشون رو برای این از دست دادن که که یه مشت دزد بیان رو کار؟ هی..

    پاسخحذف
  22. آرش جان الان خیلی وقته نمیتونم بیام اینجا
    مخابرات پورت vpn رو بسته
    الانم با هزار مکافات اومدم

    خداییش حرف دل منو زدی
    اون مردتیکه خاوری رفته تو کانادا واسه پسرش آقا اردوان 8 تا آژانس مسافرتی خریده اونوقت من اینجا باید ....
    بیخیال
    موفق باشی

    علیرضا
    rue

    پاسخحذف
  23. چیزی که مسلم من طرف هیچ جنگی را نمی گیرم ولی اگر قرار طرف صلح و بگیرم طرف حق و میگیرم

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.